لازمه اخلال در فقه، اخلال در دو رکن دیگر دین است
تأثیر اعتقادات و اخلاق در مسائل فقهى
تأثیر اعتقاد و اخلاق در استنباط
تأثیر فقاهت و اجتهاد در دیگر علوم اسلامى
لازمه اخلال در فقه، اخلال در دو رکن دیگر دین است
گرچه عالى ترین بخش دین و رفیع ترین هدف دینى، مسائل اعتقادى یعنى ایمان به مبدأ، معاد و رسالت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) است و در میان سه نظام اعتقادى، اخلاقى و تشریعى که دین مرکّب از آن است، نظام اعتقادى نقش محورى داشته و در رأس قرار دارد، ولى شکّى نیست که تثبیت و تحکیم عناصر اعتقادى در گرو التزام به دو نظام دیگر اخلاقى و تشریعى است و «فقه» تأمین کننده نظام تشریعى است.
به بیان دیگر: گرچه «فقه» آیینه تمام نماى دین نیست بلکه فقط چهره شرایع و احکام و مقرّرات آن را مى نمایاند، لیکن ارکان سه گانه دین، با هم یک حقیقت به هم پیوسته اى را تشکیل مى دهند و ارتباطى منظّم و سیستماتیک با هم دارند به گونه اى که اخلال در هر کدام، سبب اخلال در دو رکن دیگر مى شود. بر همین اساس است که :
الف) قرآن کریم صریحاً فلسفه بعضى از احکام فقهى را دور شدن از فحشا و منکر و اصلاح نظام اخلاقى مى داند «إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ»(1)؛ (نماز انسان را از فحشا و منکرات باز می دارد) و امیرمؤمنان على(علیه السلام) هدف نهایى «فقه» را اصلاح نظام اخلاقى معرفى مى کند « َفَرَض الله... الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْر... و َالصِّیَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْق... وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاء ... وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِیجَاباً لِلْعِفَّة...»؛(2)؛ (خداوند واجب کرده است... نماز را براى دور نمودن کبر و خودپسندى... و روزه را براى آزمایش اخلاص مردم ... و امر به معروف را،براى مصلحت عامّۀ مردم،و نهى از منکر را، براى بازداشتن کم خردان... و بر پاداشتن حدّها را براى بزرگ گردانیدن حرامها، و آشامیدن شراب را حرام دانسته براى استوار گردانیدن خرد، و حرمت ورزى را براى ایجاد پاکى).
ب) قرآن کریم عمل صالح را که با آشنایى با فقه و عمل به آن به ضمیمه خلوص در نیّت تأمین مى شود، سبب رفعت ایمان و اعتقاد مى داند، آنجا که مى فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(3)؛ (کلمه نیکو [ى توحید] به سوى خدا بالا مى رود و عمل نیک خالص، آن را بالا مى برد). بنابراین که ضمیر مفعولى «یرفعه» به «الکلم الطیّب» برگردد (چنانکه جمعى از مفسّران(4) قائل به آن شده اند)، مقصود از «الکلم الطیّب» ایمان و اعتقادات قلبى است که با عمل صالح تکامل یافته و پرورش مى یابد.(5)
در روایتى از امام صادق(علیه السلام) و یا امام باقر(علیه السلام) آمده است: «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّمَاءِ حَتَّى یُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِح»(6)؛ (کسى که کلمه توحید را بر زبان جارى کند به ملکوت آسمان نمى رسد مگر اینکه کلامش را با عملى شایسته و خالص، کامل نماید).
ممکن است آن آیه و این روایت اشعار به این حقیقت داشته باشد که ابزار باطنى ایمان و معرفت و شعور فطرى انسان که ممکن است به موانعى برخورد کند و کم رنگ شود و یا به طور کلى مدسوس و مدفون گردد «وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»؛ (و آن که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است) و از فعالیّت بیفتد، با دو عنصر عمل و اخلاق که تأمین کننده «عمل صالح» مى باشد و در قالب «تقوا» بروز مى کند، صاف و شفاف مى شوند و چنانکه از دو آیه «إِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَّکُمْ فُرْقَاناً»(7)؛ (براى شما [نورانیت درون و] وسیله تشخیص حق از باطل قرار مى دهد) و «وَاتَّقُوا اللهَ وَیُعَلِّمُکُمْ اللهُ»(8)؛ (از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید. و خداوند به شما تعلیم مى دهد) بدست مى آید تقوا سبب افزایش قدرت تشخیص حق ازباطل و ازدیاد علم مفید مى شود.
به بیان دیگر: گرچه 1. نظام اعتقادى، جوهره اصلى در مجموعه دینِ ترکیب یافته از سه نظام اعتقادى، اخلاقى و تشریعى است.
2. خود نظام اعتقادى نیز از جوهره اى برخوردار است که همان ایمان به غیب است.
3. و ایمان به غیب، در واقع ایمان به حقایق ناپیدایى است که به جهت لطافتى که دارند از شعاع احساس و ابزار ادراکى متعارف بشر به دور است و تنها با ابزار مخصوصى که در نهاد انسان نهادینه شده یعنى با شعور باطنى و فطرى انسان کشف مى شود. (و شاید بر همین اساس باشد که آنچه از انسان، خواسته شده ایمان به آن حقایق است نه مجرد علم و آگاهى از آن و تعبیر به «ألّذین یؤمنون بالغیب»؛ ([همان] کسانى که به غیب [حقایقى که از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مى آورند) شده نه «الذین یعلمون الغیب») ولى شکّى نیست که این ابزار باطنى گاهى به موانعى برخورد مى کند و براى فعّال شدن و از میان برداشتن موانع آن باید به دو نظام دیگر (اخلاقى و تشریعى) روى آورد و فقه تأمین کننده نظام تشریعى است.
ج) در قرآن کریم بیش از پنجاه مورد، ایمان به همراه عمل صالح (که بدون تحصیل «فقه» حاصل نمى شود) معیار صلاح و فلاح و اجر و پاداش اخروى معرفى شده است. نظیر آیه اى که وعده اجر عظیم را به کسانى مى دهد که ایمان و عمل صالح داشته باشند: «وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ»(9)؛ (خداوند، به آنها که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، وعده آمرزش و پاداش بزرگى داده است) و همانند آیه اى که از محبوبیّت کسانى نزد خلق سخن مى گوید که از ایمان و عمل صالح برخوردارند: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً»(10)؛ (به یقین کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، به زودى خداوند رحمان محبّتى براى آنان [در دلها] قرار مى دهد).
در بعضى از آیات تقوا را ضمیمه ایمان ساخته و به مؤمن متّقى وعده اجر عظیم مى دهد «فَآمِنُوا بِاللهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ»(11)؛ (پس به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگى براى شماست) و روشن است که تقوا بدون انجام واجبات و ترک محرّمات که «فقه» متکفّل آن است، حاصل نمى شود.
د) در روایات متعددى آمده است که قومى را تحت عنوان «مرجئه» که مدّعى کفایت ایمان بدون عمل براى نجات و رستگارى هستند مورد ملامت قرار مى دهد، نظیر روایتى که در پاسخ آنان امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: (ایمان، ادّعایى است که بیّنه و دو شاهد مى خواهد و دو شاهد آن عمل و نیّت خالص است)؛ «وَ الْإِیمَانُ دَعْوَى لَا تَجُوزُ إِلَّا بِبَیِّنَةٍ وَ بَیِّنَتُهُ عَمَلُه».(12)
چنانکه روایات متعدّد دیگرى وارد شده که به سرزنش کسانى مى پردازد که ادعاى محبّت اهل بیت(علیهم السلام) دارند و گمانشان این است که محبّت تنها، براى رستگارى کافى است. نظیر روایتى که در آن، امام باقر(علیه السلام) خطاب به جابر فرمود: «یَا جَابِرُ أَ یَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ وَ کَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْغَارِمِینَ وَ الْأَیْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ کَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ وَ کَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِی الْأَشْیَاء... ً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ یَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا یُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ»(13)؛ (اى جابر! آیا براى کسى که نام شیعه بر خود نهاد همین قدر بس است که ادعاى محبّت نسبت به ما اهل بیت داشته؟! به خدا قسم نیست شیعه مگر کسى که تقواى الهى پیشه کند و اطاعت خدا نماید و چنین کسانى شناخته نمى شوند مگر با فروتنى، خشوع، امانتدارى، فراوانى ذکر خدا، روزه گرفتن، نماز خواندن، نیکى به پدر و مادر، سرکشى از همسایگان فقیر و نیازمند و بدهکاران و یتیمان، راستگویى، تلاوت قرآن، زبان را جز به نیکى درباره مردم نگشودن و در قبیله خود معروف به امانت بودن... پس تقواى الهى پیشه کنید و به فرامین او عمل نمایید و بدانید که بین خدا و هیچ کس قرابت و خویشاوندى نیست، محبوب ترین و گرامى ترین بندگان نزد خداى عزّ و جلّ باتقواترین و مطیع ترین آنان است... اى جابر! به خدا قسم به خداى تبارک و تعالى نمى توان نزدیک شد مگر با اطاعت و فرمانبردارى، [ما اهل بیت] برائت هیچ کس را از آتش، در اختیار نداریم، هیچ کس حجّتى بر خدا ندارد، هر کس که مطیع خداست دوست و ولىّ ماست و هر کس که در برابر خدا عاصى و گنهکار است دشمن ما محسوب مى شود. ولایت و سرپرستى ما دست یافتنى نیست مگر از طریق عمل و ورع و پارسایى».
روشن است که عمل و ورع و طاعت، بدون آشنایى با «فقه» و مسائل حلال و حرام حاصل نمى شود، چنانکه تقوا که مطابق این روایت و آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ»(14)؛ (گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست) معیار کرامت و آبرومندى نزد خداوند واقع شده، بدون فراگیرى واجبات و محرماتى که «فقه» متکفّل آن است بدست نمى آید. بنابراین حبّ خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان اهل بیت(علیهم السلام) که لازمه ایمان است بدون عمل و آشنایى با فقه، کامل نمى شود.
تأثیر اعتقادات و اخلاق در مسائل فقهى
تأثیر عمیق «فقه» در اعتقادات و اخلاق و اینکه اخلال در «فقه» ـ که ثلث دین یعنى شریعت را منعکس مى کند ـ سبب اخلال در دو ثلث دیگر مى شود، به خوبى روشن است، ولى نکته قابل توجّه این است که ـ به عکس ـ اخلال در اعتقاد و اخلاق نیز سبب اخلال در عمل به شریعت مى شود.
گواه روشن بر این مدعا نکات اخلاقى و مسائل اعتقادى فراوانى است که در سرتاسر فقه پیدا مى شود و ذیلا به تعدادى از آنها اشاره مى گردد:
الف) بخش عمده اى از فقه را عبادیّات تشکیل مى دهد که قوامش به نیّت خالص و قصد قربتى است که به مسائل اخلاقى و اعتقادى بر مى گردد، حتّى در اعمال توصّلى نیزگرچه قصد قربت،شرط صحّت عمل نیست ولى شکّى نیست که سبب کمال آن مى شود.
همه فقها اتفاق نظر دارند که خلوص از ریا در مطلق عبادات شرط است و اگر کسى از عبادتى قصد ریا داشته باشد عملش باطل است و مرتکب معصیت کبیره شده است زیرا به خداى متعال شرک ورزیده است و حتّى اگر بعضى از اجزاى واجب و یا مستحب عمل عبادى را به قصد ریا بجا آورد و یا اصل عمل براى خدا باشد ولى انجام آن در مکانى خاص مثل مسجد و یا زمانى خاص مثل اوّل وقت به قصد ریا باشد، باطل است.(15)
در روایاتى از پیامبر اکرم و امامان اهل بیت(علیهم السلام)نقل شده، نیز آمده است: قال الله عزّ و جلّ: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ مَنْ أَشْرَکَ مَعِی غَیْرِی فِی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا کَانَ لِی خَالِصا»(16)؛ (خداوند عزّ و جلّ فرمود: هر کس دیگرى را در اعمال خود با من شریک کند عمل او را قبول نخواهم کرد مگر اینکه خالصانه براى من انجام دهد). و نیز آمده است: «إِنَّکَ لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْ عَمَلِکَ إِلَّا مَا أَخْلَصْتَ فِیه»(17)؛ (هرگز عملت مورد قبول واقع نمى شود مگر اینکه خالصانه آن رابجا آورى».
ب) در بعضى از روایات آمده که : (حسن خلق گناهان را ذوب مى کند و سوء خلق عمل را به فساد مى کشاند)؛ «إِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ یُذِیبُ الْخَطِیئَةَ... و إِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ لَیُفْسِدُ الْعَمَل...».(18)
ج) صدقات مستحبّى، مطابق آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذَى»(19)؛ (اى کسانى که ایمان آورده اید! صدقات خود را با منّت و آزار، باطل نسازید) با منّت و آزار که از رذائل اخلاقى است، باطل مى شود.
د) از روایت امام صادق(علیه السلام) بدست مى آید که اعمال عبادى که علم «فقه» جایگاه فراگیرى آن است با رذائل اخلاقى نظیر عجب، نسیان گناه و بى توجّهى نسبت به آن و زیاد شمردن عمل صالح، حبط مى شود: «قَالَ إِبْلِیسُ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ لِجُنُودِهِ إِذَا اسْتَمْکَنْتُ مِنِ ابْنِ آدَمَ فِی ثَلَاثٍ لَمْ أُبَالِ مَا عَمِلَ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ مِنْه ُ إِذَا اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِیَ ذَنْبَهُ وَ دَخَلَهُ الْعُجْب»(20)؛ (ابلیس گفت اگر در سه چیز بر فرزند آدم، سلطه پیدا کنم از اعمال صالحه اى که بجا مى آورد باکى ندارم چون مى دانم که مورد قبول واقع نمى شود: زمانى که عملش را زیاد به حساب آورد و گناهانش را فراموش کند و به عُجب مبتلا گردد).
هـ ) در حدیثى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) تصریح شده است که اعمال صالحه اى که غایت علم فقه است و فقه زمینه ساز آن مى باشد بدون ورع و حسن خلق و بردبارى ثمرى ندارد: «ثَلَاثٌ لَمْ یَقُمْ لَهُ عَمَلٌ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ خُلُقٌ یُدَارِی بِهِ النَّاسَ وَ حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِل»(21)؛ (سه چیز است که اگر در کسى نباشد عملى براى او استوار نمى شود: ورعى که او را از معصیت خداى عزّ و جلّ منع کند و حسن خلقى که توسّط آن با مردم مدارا کند و حلمى که به وسیله آن، جهالت انسان جاهل را پس زند).
تأثیر اعتقاد و اخلاق در استنباط
اضافه بر آنچه گفته شد از تأثیر اعتقادات دینى و مکارم اخلاقى (که روح شریعت و هدف نهایى دین است) در شفافیّت استنباط مسائل فقهى نیز، نباید غافل شد، زیرا فقیه هنگامى که داراى ایمان قوى و مقام عدالت اخلاقى باشد اوّلا: به هنگام استنباط احکام، نهایت دقّت را به خرج مى دهد تا نزد خدا مسؤول نباشد. ثانیاً: حبّ و بغض ها و منافع شخصى و گروهى، هرگز مانع او در جهت استنباط احکام نمى گردد و به همین دلیل غالباً آنچه را به حقّ و عدالت نزدیک تر است و مطابق نظر شارع مقدّس است استنباط مى کند و به صورت مسائل فقهى در اختیار مردم مى گذارد.
جلوه دیگر تأثیر متقابل فقه و مسائل اخلاقى و اعتقادى در این است که ملاحظه مهم ترین مقوله اخلاق یعنى «عدالت» که از مقاصد عالیه دین است و نیز ملاحظه سایر اهداف و مقاصد دینى، به عنوان اصلى از اصول استنباط، باید مورد توجّه فقیهان باشد.
توضیح اینکه «فقه» در برابر تمام دین مسؤول است و فقیه نمى تواند رأیى صادر کند که با یکى از اهداف و مقاصد دینى ناسازگار باشد، مثلا اگر حکم و فتوایى با استقرار قسط و عدالت اجتماعى تعارض داشته باشد، باید در آن تأمل بیشترى شود و با ملاحظه اى مجدّد و نگاهى همه سویه و کشف بعضى از قیود و خصوصیّات موضوع واقعى حکم، این تعارض مرتفع گردد. به هر حال لازم است اصل «هماهنگى با اهداف و مقاصد دین و روح شریعت» به مثابه اصلى از اصول استنباط، مورد توجّه قرار گیرد.
بر همین اساس است که بسیارى از آیاتى که متعرّض مسائل فقهى است، آمیزه اى است از احکام فقهى و رعایت عدالت و دورى از ظلم و بى عدالتى نظیر آیه اى که در لابه لاى احکام طلاق از اضرار و تعدّى و ظلم نهى مى کند «وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»(22)؛ (و آنها را به خاطر زیان رساندن نگاه ندارید تا [به حقوقشان] تجاوز کنید. و کسى که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است) و از عدم استهزاى آیات الهى و یادآورى نعمت هاى الهى و آگاهى خداوند سخن مى راند «وَلاَ تَتَّخِذُوا آیَاتِ اللهِ هُزُواً وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ بِکُلِّ شَىْء عَلِیمٌ»(23)؛ (و کتاب آسمانى و علم و دانشى را که بر شما نازل کرده، و شما را با آن، پند مى دهد. و از خدا پروا کنید و بدانید خداوند از هر چیزى [حتى از نیّت هاى شما] آگاه است).
چنانکه علاّمه طباطبایى در ذیل این گونه از آیات متذکّر شده اند(24) که از این گونه آیات استفاده مى شود ایجاد تفرقه بین احکام فقهیّه و اصول اخلاقى واکتفا نمودن به خصوص احکام فقهى وجمود بر ظواهر جایز نیست چرا که چنین چیزى ابطال مصالح تشریع و از بین بردن غرض دین و نابودى سعادت حیات انسانى را در پى خواهد داشت.
«غزالى» در مقابل فقیهى از فقها که براى فرار از زکات، هر سال همه اموالش را به همسرش مى بخشید، مى نویسد: این فقیه زیرک، قاضى «ابویوسف یعقوب بن ابراهیم بن حبیب انصارى» نام دارد که شاگرد ابوحنیفه و نخستین قاضى القضاة و فقیه بزرگ قرن دوم است و وقتى به ابوحنیفه خبر حیله او براى فرار از زکات را منتقل ساختند او را ستود و گفت: این از فقه و فقاهت او نشأت مى گیرد «ذلک مِنْ فِقْهِهِ». سپس مى گوید: ابوحنیفه راست گفته است: فقه دانى ابویوسف او را به چنین حیله اى آشنا کرده است اما چنین فقهى فقط به درد دنیا مى خورد و لکن ضرر او در آخرت از هر جنایتى عظیم تر است و مثل چنین علمى است که «علم مضرّ» به حساب مى آید».(25)
فقیه معروف صاحب کتاب جواهرالکلام نیز در مقابل فقیهى دیگر که در ارتباط با شخص محبوس در دار غصبى فتوا داده است که بر چنین کسى واجب است به همان کیفیتى که ابتداى ورودش در دار غصبى داشته، نماز بجا آورد، اگر ایستاده بوده، ایستاده و اگر نشسته بوده، نشسته نماز بخواند بلکه در غیر حال نماز نیز نمى تواند حالت دیگرى به خود بگیرد زیرا سبب تصرّف در ملک غیر بدون اذنش مى شود، مى نویسد: «این فقیه به این نکته توجّه نداشت که نفس بقا بر حالت اوّلیه نیز تصرّف در مال غیر است و دلیلى بر ترجیح این تصرّف بر آن تصرّف نیست، چنانکه توجّه نداشت که برخوردى که او با این زندانى مظلوم کرده شدیدتر از برخوردى است که آن ظالم نموده، بلکه با این فتواى خود او را حبس کرده حبسى که احدى نسبت به کسى روا نداشته است... این گونه فتوا از این نشأت مى گیرد که در آغاز امر، تأمّل کافى را براى افتا اعمال ننمود و بعد از آنکه به اشتباهاتش پى برد غرورش اجازه بازگشت و پذیرش اشتباه را نداد»، «اعاذالله الْفِقْهِ مِنْ أَمْثَالِ هَذِهِ الْخُرَافَاتِ».(26)
تأثیر فقاهت واجتهاد در دیگر علوم اسلامى
بدون تردید پایه اصلى همه علوم اسلامى کتاب و سنّت است؛ از فقیه و مفسر گرفته تا متکلم و فیلسوف همه به این دو منبع اصیل نیازمندند. همچنین سایر علوم انسانى برگرفته از اسلام (مانند روان شناسى اسلامى، جامعه شناسى اسلامى، اخلاق اسلامى، فلسفه و کلام اسلامى و حقوق اسلامى) نیاز به کتاب و سنّت دارند.
از طرفى روشن است یکى از پایه هاى اساسى فقه و فقاهت، علم اصول است که بخش مهمّى از آن مربوط به مباحث الفاظ است یعنى مباحثى که استنباط هیچ حکم فقهى و غیر فقهى بدون تسلّط بر آن ممکن نیست. مباحثى مثل عام و خاص، مطلق و مقیّد، مفهوم و منطوق، اوامر و نواهى، بحث مشتقّ و علائم حقیقت و مجاز و احکام مربوط به الفاظ مشترک و مجاز، همه در این دائره قرار دارند.
همچنین است علم رجال و شناخت اسناد روایات که احاطه بر آن (خواه در حدّ اجتهاد باشد یا گرفتن از اهل خبره) در فقاهت و اجتهاد، و همه علومى که از منبع نصوص و روایات استفاده مى کنند، ضرورى به نظر مى رسد.
بنابراین مى توان گفت که احاطه بر قسمت مهمّى از علم رجال و بخش عمده اى از علم اصول، براى اجتهاد و استنباط در علوم دیگر اسلامى نیز لازم و ضرورى است.
بر همین اساس محقّقى که داراى ملکه اجتهاد نباشد تحقیق او در دیگر علوم اسلامى از اتقان لازم برخوردار نیست، به عنوان مثال:
1. متکلمین در علم کلام براى حلّ تعارض ظاهرى بین آیات و روایات مربوط به مسائلى چون علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)، جبر، تفویض و شفاعت، به قواعد علم اصول روى آورده و با استفاده از آن به تبیین مسائل مى پردازند.
2. علماى اخلاق نیز براى حلّ تعارض بدوى بین آیات و روایاتى که در باب دنیاى مذموم و ممدوح وارد شده است و یا در ارتباط با فقر، غنا، زهد، انزواطلبى و اجتماعى بودن آمده است با استفاده از قواعد علم اصول به تبیین آنها مى پردازند.
3. در علم حقوق اسلامى نیز مسائل بسیار زیادى مطرح است که گاه جنبه فقهى دارد و گاه غیر فقهى، ولى از اصول و قواعدى که در علم اصول فقه مطرح است، پیروى مى کند. بنابراین حقوق دانان علاوه بر پیش نیازهاى دیگر علم حقوق باید از این بخش از علم اصول نیز در سر حدّ اجتهاد آگاه باشند تا آنچه از مسائل حقوق اسلامى از کتاب و سنّت برگرفته مى شود براى آنان به خوبى روشن گردد.
همچنین در مسائل مربوط به مدیریت اسلامى و حکومت و روان شناسى اسلامى و مانند آن همین حکم جارى و سارى است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.