منابع شریعت مسیحى
برگرفته از: دائرة المعارف فقه مقارن ، تحت اشراف آیت الله العظمی مکارم شیرازی
اهمیّت فقه اسلامى و آموزه هاى قرآن و سنّت نبوى و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و گستردگى آنها هنگامى روشن مى شود که با شرایع موجود مقایسه گردد، این مقایسه بسیار آموزنده و براى مسلمین جهان مایه افتخار است.
رسالت حضرت عیسى مسیح(علیه السلام):
به طورى که مى دانیم، حضرت عیسى(علیه السلام) که در جامعه توحیدى و دیندار بنى اسرائیل برانگیخته شده بود، احکام تورات را تأیید مى کرد و زمان و مکان او مقتضاى آوردن احکام تازه فراوانى نبود: «مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَىَّ مِنْ التَّوْرَاةِ وَلاُِحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِى حُرِّمَ عَلَیْکُمْ»(1)؛ (آنچه را پیش از من در تورات بوده، تصدیق مى کنم; و [آمده ام] تا پاره اى از چیزهایى را که [بر اثر ظلم و گناه،] بر شما حرام شده، [مانند گوشت بعضى از چهارپایان و ماهى ها،] حلال کنم).
در انجیل کنونى مسیحیان نیز احکام انگشت شمارى (مانند تحلیل مقرّرات شنبه و تحریم طلاق) به آن حضرت نسبت داده شده و از قول وى چنین آمده است: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما مى گویم: تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه اى یا نقطه اى از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکى از این احکام کوچک ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کم ترین شمرده شود. امّا هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زیرا به شما مى گویم تا عدالت شما بر عدالت کاتبان (تورات) و فریسیان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد».(2)
هدف از این سخنان، دفع توهّم نسخ احکام تورات است؛ زیرا طبق این نقل، حضرت مسیح(علیه السلام) در ادامه سخن، به گونه اى توجّه مخاطبان خود را از ظاهر آن احکام به باطن آنها جلب مى کند که ممکن است کسى گمان برد وى درصدد نسخ آن احکام است.
در واقع، آن حضرت در خطابه خود که به «موعظه روى کوه» معروف است و باب هاى 5، 6 و 7 انجیل متّى را فرا مى گیرد، منحصراً بر «بعد عرفانى» احکام تورات تأکید مى کند. پس مسیحیت در آغاز، گونه اى از عرفان یهودى بوده و پیروانش آن را «طریقت» مى نامیده اند.(3) هر چند به تدریج به دینى مستقل تبدیل شده است. البتّه همین مسیحیت که ادعا کردیم عرفان یهودیت است، خودش عرفان و عارفانى دارد. یهودیت نیز مانند مسیحیت و هر دین دیگر، عرفان و عارفانى دارد. عرفان یهودى «قبالا» یعنى «مقبول» نامیده مى شود.
تقابل شریعت و طریقت در آیین مسیح:
عرفان چیست؟ توجّه از ظاهر به باطن؛ از صورت به معنا؛ از لفظ به محتوا؛ از اسم به مسمّا؛ از جسم به روح؛ از مبادى به غایات؛ از شریعت به طریقت؛ از شهود به غیب؛ از قرب به حضور؛ از عقل به عشق و... .
اصل این توجّه را همه دینداران قبول دارند و هیچ کس لزوم آن را انکار نمى کند. ولى در اینکه آیا در این توجّه، باید بین ظاهر و باطن جمع کرد یا اینکه براى وصول به باطن، باید ظاهر را کنار گذاشت و حتّى به ضدّ آن روى آورد، اختلاف است.
همه مى دانیم که سیّد عارفان حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در عین توجّه کامل به باطن، از ظاهر اعمال دینى چیزى را فروگذار نمى کردند. الفاظ و عبارات آنان نیز از خاکسارى در درگاه الهى حکایت داشت و از شطحیات و ادعاهاى عریض و طویل دور بود. عارفان فراوانى نیز در جهان اسلام آن عزیزان را سرمشق خود قرار دادند و سیر و سلوک معنوى خالصى را برگزیدند و رستگار شدند.
امّا پس از چندى، کسانى در این مسیر پا نهادند که به بهانه توجّه به باطن، به ظاهر دین بى اعتنایى مى کردند. شطحیاتى مشتمل بر ادعاى الوهیت و توهین به مقدّسات اسلام نیز از آنان صادر شد، تا آنجا که برخى از ایشان براى تحریک باطن، استفاده از موسیقى، رقص، شاهد، شراب و مواد مخدر را توصیه کردند!
نسخ شریعت تورات در مسیحیّت
بى اعتنایى به شریعت به بهانه توجّه به طریقت که در بخش کوچکى از پیکر امّت اسلام رخ داد، سراسر مسیحیّت را فرا گرفت و هنوز چند صباحى از صعود حضرت عیسى مسیح(علیه السلام) به آسمان نگذشته بود که یکى از مخالفان آیین جدید به نام «پولُس» دست از مخالفت برداشت و پس از ورود به آن آیین، شریعت تورات را نسخ کرد و عمل به آن را مانع کمال دانست. این «رسول» مسیحیّت که در برخى احادیث اسلامى(4) و تحقیقات غیر کلیسایى غرب، بنیانگذار مسیحیّت موجود معرفى شده است، رساله هاى متعدّدى براى افراد و جوامع مسیحى روزگار خود نوشته و در آنها شریعت را محکوم کرده و گفته است: «لهذا این شریعت را مى یابم که وقتى مى خواهم نیکویى کنم، بدى نزد من حاضر است. زیرا بر حسب انسانیت باطنى، به شریعت خدا خشنودم، لیکن شریعتى دیگر در اعضاى خود مى بینم که با شریعت ذهن من منازعه مى کند و مرا اسیر مى سازد به آن شریعت گناه که در اعضاى من است. واى بر من که مردى شقى هستم! کیست که مرا از جسم این موت رهایى بخشد؟ خدا را شکر مى کنم به وساطت خداوندگار ما عیسى مسیح. خلاصه اینکه من به ذهن خود شریعت خدا را بندگى مى کنم و امّا به جسم خود شریعت گناه را».(5)
پولس در ادامه سخن، نتیجه مى گیرد که مسیحیان در مورد شریعت بازخواست نخواهند شد؛ زیرا شریعت امرى جسمانى است: «پس هیچ قصاص نیست بر آنانى که در مسیح عیسى هستند؛ زیرا که شریعتِ روحِ حیات در مسیح عیسى مرا از شریعت گناه و موت آزاد گردانید. زیرا آنچه از شریعت محال بود، چون که به سبب جسم، ضعیف بود، خدا پسر خود را در شبیه جسم گناه و براى گناه فرستاده، بر گناه در جسم فتوا داد تا عدالت شریعت کامل گردد در ما که نه بر حسب جسم، بلکه بر حسب روح رفتار مى کنیم. زیرا آنانى که بر حسب جسم هستند، در چیزهاى جسم تفکّر مى کنند؛ و امّا آنانى که بر حسب روح هستند، در چیزهاى روح».(6)
او اعلام مى کرد که ایمان براى نجات کافى است و توجّه به شریعت با ایمان منافات دارد: «جمیع آنانى که از اعمال شریعت هستند، زیر لعنت مى باشند؛ زیرا مکتوب است: «ملعون است هر که ثابت نماند در تمام نوشته هاى کتاب شریعت تا آنها را به جا آرد». امّا واضح است که هیچ کس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمى شود؛ زیرا که عادل به ایمان زیست خواهد نمود. امّا شریعت از ایمان نیست، بلکه آنکه به آنها عمل مى کند، در آنها زیست خواهد نمود. مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد؛ چون که در راه ما لعنت شد، چنان که مکتوب است: «ملعون است هر که بر دار آویخته شود». تا برکت ابراهیم در مسیح عیسى بر امّت ها آید و تا وعده روح را به وسیله ایمان حاصل کنیم».(7)
از نظر پولس، دوران شریعت به سر آمده و دوران ایمان فرا رسیده است. شریعت مقدّمه ایمان بوده و حکم مربّى را داشته است: «امّا قبل از آمدن ایمان، زیر شریعت نگاه داشته شده بودیم و براى آن ایمانى که مى بایست مکشوف شود، بسته شده بودیم. پس شریعت لَله ما شد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم. لیکن چون ایمان آمد، دیگر زیر دست لَله نیستیم».(8)
شریعت مسیحى:
از آنچه گذشت، نباید نتیجه گرفت که مسیحیّت شریعت ندارد، بلکه باید گفت که مسیحیّت «شریعت محور» نیست، بر خلاف یهودیت که شریعت محور است. فیلسوف آلمانى «هگل» فرآیند پدید آمدن شریعت مسیحى را در کتاب استقرار شریعت در مذهب مسیح که به زبان فارسى نیز ترجمه شده، بررسى کرده است.
براى آگاهى از چگونگى شریعت مسیحى توجّه به چند نکته ضرورى است:
1. همه ادیان از مردم زندگى اخلاقى مى خواهند، و دستورهاى آنها به نحوى براى اصلاح بشر مقرر شده است. مردم نیز با رعایت آن دستورها در این دنیا به مقدارى تهذیب، دست مى یابند. آرى حیات دینى از مقدارى اخلاق برخوردار بوده و اکنون نیز چنین است.
2. مسیحیّت به گناه هاى اخلاقى قتل نفس، دزدى، زنا، دروغ، غیبت، تهمت و مانند اینها بسیار حساس است و اصولا هیچ دینى نمى تواند این امور را مجاز بداند یا نسبت به آنها حساس نباشد. آرى، احکام تعبّدى مانند حرمت گوشت خوک در مسیحیّت یافت نمى شوند.
3. فدا شدن مسیح براى گناهان بشر نیز راه گناه را براى مسیحیان نمى گشاید، همان طور که توبه و عفو و رحمت خداى متعال و شفاعت اولیاى او راهگشاى گناه براى مسلمانان نیست.
4. اعتراف به گناه نزد کشیش در مسیحیت ارتدکس و کاتولیک نیز به منظور کاهش گناه درست شده است و همه آنان حتّى کشیشان و اسقفان و پاپ آیین اعتراف را مکرّر به جا مى آورند. البتّه اعتراف به گناه در اسلام، یهودیّت و مسیحیّتِ پروتستان جایز نیست. در این ادیان، گناه را باید با خود خداى مهربان در میان گذاشت و استغفار کرد.
5. مسیحیت برخى از احکام تعبّدى تورات مانند حرمت خوردن قربانى هاى بتان و خون و حیوان خفه شده را قبول دارد.(9)
6. مسیحیّت برخى احکام منسوب به حضرت عیسى(علیه السلام) مانند تحریم طلاق را جدى مى گیرد.
7. و سرانجام اینکه مسیحیت شریعت مبسوطى به نام کانُن لا (Canon Law) دارد که کلیسا آن را وضع کرده است؛ زیرا کلیساى مسیحى ادعا مى کند که حقّ تشریع دارد.
منابع تشریع در مسیحیّت کاتولیک:
مى دانیم حقّ تشریع در تمام ادیان الهى، ذاتاً از آن خداوند است. اوست که عالَم و آدم را آفرید و دقیقاً از ظرفیّت و توان انسان آگاه است. و خود بهتر مى داند که چه چیزهایى مایه سعادت و کمال یا فساد و تباهى آدمى است.
در آیین مسیحیّت نیز بر این نکته تأکید شده است که حق تشریع در انحصار خداست، جز اینکه خداوند در مواردى خاص این حق را به عده اى واگذار کرده است تا در صورت نیاز براى رفع حاجت و رهایى از بن بست به جعل و تشریع قوانین بپردازند و هر چه را که جعل نمودند به عنوان شریعت محسوب شده و اطاعت آن بر همه لازم و واجب است.
چنانچه در کتاب مقدّس از قول خداوند مى خوانیم: «پادشاهان بوسیله من حکمرانى مى کنند و تشریع کنندگان به اذن من، قانون (الهى) وضع مى نمایند».(10)
برابر آموزه هاى دینى مسیحیّت، خداوند این حقّ تشریع را به دو دسته تفویض نموده است، که عبارتند از:
1. اربابان کلیسا
آنان مى توانند در مواردى به تشریع احکام دست زده و آن را به عنوان شریعت (و فرمان خداوند) قلمداد کنند. چنانکه در کتاب مقدّس مى خوانیم حضرت مسیح به پطرس فرمود:
«آنچه را که در زمین ببندى، در آسمان بسته خواهد شد، و آنچه که در زمین گشایى در آسمان گشوده خواهد شد».(11)
مقصود از این کلام ـ چنانکه «یوحنا پطرس غورى» تصریح کرده اند ـ آن است که هر چه که مقام کلیسایى به عنوان شریعت وضع کند به عنوان فرمان و حکم خداوند محسوب شده و پیروى آن بر همگان واجب است.(12)
همچنین در کتاب مقدّس مى خوانیم که حضرت عیسى(علیه السلام) به حواریون فرمود: «هر کس سخن شما را بشنود (و از شما اطاعت کند) سخن مرا شنیده است، و هر کس (احکام) شما را حقیر شمارد مرا حقیر شمرده است و هر کس مرا حقیر شمارد در حقیقت خدایى که مرا فرستاده است حقیر شمرده است».(13)
«یوحنا پطرس غورى» در کتاب «مختصر اللاهوت الأدبى» مى نویسد: از این تعبیر: «هر کس سخن شما را بشنود سخن مرا شنیده است» استفاده مى شود که متولّیان کلیسا از مقام جعل و تشریع احکام برخوردارند.
وى با استناد به استدلال عقلى مى گوید:
«متولّیان کلیسا از آنجا که در نوع خود یک هیئت کاملى هستند که مدیریت دینى جامعه را به عهده دارند، لازم است براى إعمال این مدیریت، متناسب با مسئولیت سنگین خویش، از مقام تشریع احکام برخوردار باشند. علاوه بر این انجام وظایفى چون منع مردم از ارتکاب منکرات و تشویق آنان به انجام امورى که موجب تقرب به خداوند است خود چنین حقى را براى آنان ضرورى و لازم مى کند».(14)
وى سپس مى افزاید: «علاوه بر اینها عملا نیز سنّت و رویه همیشگى کلیسا چنین بوده است که احکام و فرایضى را به عنوان احکام تشریعى وضع کرده و مى کنند و حتّى شورایى را بدین منظور در کلیسا تشکیل داده تا در موارد لزوم به تشریع احکام جدید دست بزنند».(15)
* * *
امّا اینکه چه کسانى در کلیسا از حق وضع احکام تشریعى برخوردارند؟
در پاسخ مى گوییم: پاپ، شوراى عام، اسقفان و شوراهاى خاص، هر یک به فراخور حال و رتبه خویش به تفصیلى که مى آید، از این حق برخوردار مى باشند.
پاپ یعنى اسقف رم حق دارد براى کلّ کلیسا احکام تشریعى وضع کند؛ چنانچه در کتاب مقدّس مى خوانیم: حضرت مسیح(علیه السلام) به پطرس گفته است: «بره هاى مرا خوراک بده... گوسفندان مرا شبانى کن».(16) روشن است مراد از «شبانى کردن» در این عبارت مدیریت و تدبیر است. همچنین آن حضرت (به پطرس) گفته است: «آنچه را در زمین ببندى، در آسمان بسته مى شود».(17) این سخنان که به پطرس گفته شده است، شامل پاپ نیز مى شود؛ زیرا او خلیفه وى در کلیساى عام رم، بلکه اسقف اعظم و کلیددار و شبان شبانان و نایب مسیح(علیه السلام) بر روى زمین است.
امّا شوراى عام نیز مى تواند براى کلّ کلیسا احکام تشریعى وضع کند؛ زیرا آن شورا در حق تعلیم و تدبیر، جانشین کلیساست، پس باید براى کلّ کلیسا حق وضع احکام شریعت داشته باشد. ولى باید توجّه داشت که احکام صادره از این شورا به تنهایى رسمیّت ندارد مگر اینکه خود پاپ یا نایب او ریاست آن را بر عهده گیرند و احکام آن را تأیید کنند؛ زیرا شورا نمى تواند بدون جلب نظر پاپ، جانشین کلیسا شود.
امّا اسقفان مى توانند شرایعى را براى قلمروهاى خود وضع کنند؛ زیرا چنین ولایتى براى اتقان مدیریت قلمروهایشان ضرورت دارد. از جمله مؤیدات این امر عبارتى است از کتاب اعمال رسولان که دارد: «پس نگاه دارید خویشتن و تمامى آن گله را که روح القدس شما را بر آن، اسقف، مقرر فرمود تا کلیساى خدا را رعایت کنید».(18)
و این ولایت را اسقف از طریق انتصاب مشروع به دست مى آورد؛ ولى او حق ندارد حکمى را در مقابل شریعت پاپ وضع کند؛ زیرا دانى بر عالى ولایتى ندارد. پس نمى تواند چیزى را که با شریعت عام مخالف باشد یا از قوت آن بکاهد، مقرّر دارد. همچنین اگر اسقف، احکام و مقرّراتى را پس از استماع نظرات گروه کلیسایى خود، بدون تشکیل شورا وضع و ابلاغ نماید، این احکام على الاصح از ابدیت برخوردار است و مانند این است که براى آنها شورا تشکیل داده باشد، همانطور که بِنِدیکت 14 در سینود شبانى خود (کتاب 13، فصل 5، شماره 1) گفته است.
اسقفان اعظم و پاتریارک ها نمى توانند براى قلمروهاى سوفرگان ها (Suffragan) - یعنى اسقفى که تحت ولایت اسقفان اعظم یا پاتریارک ها قرار دارد - شرایعى وضع کنند؛ زیرا آنان حقیقتاً رییس قلمروهاى مذکور نیستند، هر چند حق دارند شکایت هایى را که به آنان احاله مى شود، به طور مشروع استماع کنند و آنها را فیصله دهند.
امّا شوراهاى خاص مى توانند احکام تشریعى را براى کل اقلیم وضع کنند؛ زیرا همان طور که هر فردى از اسقفان مى تواند احکامى را براى قلمرو خود وضع کند، همه آن افراد مى توانند گرد آیند و شورایى را براى طایفه یا اقلیم خود تشکیل دهند و در آن، احکامى را براى آن اقلیم یا طایفه وضع کنند. ولى بر آنان لازم است که پس از تشکیل آن شورا، احکام و مقرّراتى را که در شوراى خود وضع مى کنند، براى بررسى نهایى به شوراى ترِنْت تقدیم کنند؛ و این به مقتضاى قانون قدیمى است که پاپ سیکستوس 5 در یکى از فتواهاى خویش مقرّر داشته و درباره شوراى ترِنْت گفته است: «این شورا باید قاطعانه امر کند که احکام شوراهاى اقلیمى، هر جا که تشکیل شود، به آن تقدیم شود تا آن احکام را یکى پس از دیگرى نقد و بررسى کند».
همچنین از سخن بندیکت 14 در سینود شبانى که گفت: «اینکه سیکستوس 5 امر کرده است آن احکام پیش از ابلاغ، به این شورا تقدیم شود، براى برخوردار شدن از تأیید مقام پاپى نیست، بلکه براى این است که اگر در آن حکم سختگیرى شدید یا چیزى که موهم نااستوارى است دیده شود، اصلاح گردد. ولى گاهى اتفاق مى افتد که احکام شوراهاى اقلیمى پس از نقد این شورا و اصلاح از تأیید و توشیح اسقف اعظم پاپ برخوردار مى شوند و این در پاسخ به تقاضاى مطران هایى است که آن شوراها را تشکیل مى دهند». به هر حال تأیید مقام پاپى نسبت به شوراها به صورت عام یا به صورت خاص ممکن است.(19)
ولى در مورد احکام سینودهاى شبانى، وجوب تقدیم آنها به شورا و تأیید آنها از جانب مقام پاپى شرط نشده است.(20)
* * *
2. فرمانروایان
در آموزه هاى مسیحیت امروزى دومین گروهى که برخوردار از مقام تشریع مى باشند فرمانروایان و حکما مى باشند. آنان مى توانند جهت رسیدن به مقاصد کلان مدیریتى به جعل احکام تشریعى دست بزنند. در کتاب امثال سلیمان مى خوانیم که خداوند فرمود: «به وسیله من پادشاهان سلطنت مى کنند و با اذن من قانون گذاران به تشریع قوانین استوار دست مى زنند».(21)
همچنین در رساله پطرس رسول آمده است: «[از فرمانها] پیروى کنید... خواه از پادشاه باشد که فوق همه امّت و یا از حکّام که رسولان وى هستند».(22)
روشن است که این تعابیر مى رساند که فرمانروایان و اُمرا حق صدور احکام و وضع قوانین تشریعى را دارند و این حق از ناحیه خداوند به آنان تفویض شده است.
گذشته از این مستندات نقلى، آنان معتقدند عقلا نیز طبیعى به نظر مى رسد که اگر برابر آیینى، مدیریت رعایا از جانب خداوند به فرمانروایان و حکما واگذار شده باشد، طبعاً مقام تشریع نیز به آنان واگذار شده است.(23)
* * *
حال سؤال اساسى این است که چه کسانى از فرمانروایان دنیوى برخوردار از مقام تشریع هستند؟
در پاسخ مى گوییم: بر اساس آیین مسیحیّت کنونى فرمانروایانى برخوردار از چنین مقامى هستند که ولایت عالى داشته باشند و آن ولایت از دیگرى ناشى نشده باشد مانند پادشاه، امیر و رییس جمهور قانونى، به خلاف فرمانده ارتش و استاندار و سایر کسانى که ولایتشان اصلى نیست.(24)همچنین این مقام از آنِ کسانى است که بالاصاله اعمال ولایت مى کنند، و اگر اتفاقاً تحت ولایت شخص دیگرى قرار گیرد، آن والى اعلى مى تواند شرایع وى را تنقیح یا ابطال کند و از این قبیل است شرایع مدنى امیران تیولدار (Feodary)؛ زیرا فرمانروایى که آن زمین را تیول وى ساخته است، مى تواند شرایع او را تنقیح یا ابطال کند، همان طور که پاپ مى تواند شرایع اسقف یا شوراى اقلیمى یا رییس راهبان رسمى را تنقیح یا ابطال کند.(25)
واژه نامه
اسقف: به وکیل و مباشر امورات خلق گفته مى شود. در عهد جدید، لفظ «شیخ» و «قسّیس» و «شبان» نیز به همین معناست تنها تفاوت در این است که «اسقف» بر خود منصب نیز اطلاق مى شود، ولى «قسّیس» یا «شیخ» یا «شبان» به شخصِ مباشرِ تکالیف مجمع یهودى گفته مى شود. بر همین اساس «پُطرس» مسیح(علیه السلام) را شبان و اسقف، خطاب کرده و پُولس حوارى، پس از ذکر صفات و خصایل اسقف، مسیح(علیه السلام) را نمونه اعلى و اعظم آن دانسته است.(26)
«اسقف اعظم» به اُسقفى گفته مى شود که بر سایر اسقف هاى یک ناحیه ریاست دارد.(27)
امیران تُیُولدار: به رییس قوم و یا شیخ و پیشواى قوم «امیر» گفته مى شد و «تُیُول» به مِلک و زمینى گفته مى شد که از طرف پادشاه به برخى از رجال مملکتى واگذار مى شد تا مستمرّى خود را از آن وصول کنند و به آن شخص «تُیُولدار» مى گفتند. «امیران تُیُولدار» به فرماندهانى گفته مى شد که از چنان مِلکى برخوردار بودند.(28)
بِنِدیکت: اسم عدّه اى از پاپ هاست و «بندیکت14» (1740-1758) در رونق دادن کلیساهاى شرقى همّت گذاشت و در راه اتحاد، گام برداشت.(29)
پاپ: پدر و رییس روحانى پیروان مذهب کاتولیک را پاپ مى گویند که مقرّ او در واتیکان (رم) است(30) (و به او «اسقف رُم» گفته مى شود).
پاتْریارْک: رییس رؤساى اسقف ها(31) (نظیر قاضى القضاة).
پِطْرُس: یکى از حواریون است که در زبان سریانى «کیفاس» خوانده مى شود. نام او در آغاز شمعون بود و پس از آنکه به همراه برادرش «اندریاس» و دو رفیق دیگرشان «یعقوب» و «یوحنّا» مشغول ماهى گیرى بود با عیسى(علیه السلام) ملاقات نمود، آن حضرت او را به تبعیّت از خود دعوت کرد و وى را «کیفاس» نامید و به او «آدم گیرى» (صید انسان ها براى تربیت به جاى صید ماهى) آموخت به گونه اى که یکى از رسولان دوازده گانه به حساب آمد. او در سال 64 یا 66 یا 68 میلادى، به صلیب کشیده شد و به شهادت رسید.(32)
پُولس: یکى دیگر از حواریّون است که در زبان عبرانى به او شاؤل مى گفتند. چون سى سال از سنّش گذشت در میان قوم یهود، مورد توجّه و شخصى نافذ الامر گشته، در شریعت و علوم دینیّه مهارت تامّ یافت و بر حسب قواعد فریسیّان (طایفه اى از یهود که عزلت گزین بودند و صاحبان یکى از دو مکتب فقهى معروف یهودى و در مقابل مکتب صدوقیان به حساب مى آیند)(33) تن به ریاضات شاقّه سپرد و عالمى مرتاض و حافظ قوى و متعصّب در دین یهود و دشمن تلخ دین مسیح گردید. در این حال بود که مسیح(علیه السلام) در راه دمشق بر او ظاهر گشته و از طریق اعجاز هدایت یافت و تابع دین مسیح شد و دل و جان و اندیشه و قوّت و قدرت خود را تماماً به مسیح سپرد و تمام تلاش خویش را در خدمت انتشار انجیل مسیح صرف کرد و با رسوم و قواعد عبادت و دین یهود ضدیّت نشان داد، لذا توسّط رومیان در قیصریّه محبوس گردید.
آنچه گذشت تعریفى است که در «قاموس کتاب مقدّس» آمده است ولى بر اساس آنچه در متن این نوشتار آمده، او پس از صعود حضرت مسیح به آیین مسیحیّت وارد شد و شریعت تورات را نسخ کرد و عمل به آن را مانع کمال دانست و بنیانگذار مسیحیّت موجود شد، یعنى مسیحیّت که از دل یهودیت برآمده بود با دو دستاورد پولس، به شکل دینى کاملا جدا از یهودیت درآمد: نخست الاهیات مسیحى است که به تدریج عیساى مسیح(علیه السلام) را به یکى از اشخاص تثلیث تبدیل کرد و دیگر حذف «شریعت» (به تعبیر پولس: حذف «یوغ شریعت») از تعالیم مسیحى.
ترِنت: شوراى جهانى کلیساى کاتولیک که در قرن شانزدهم براى مقابله با «پروتستان ها» بوجود آمد.
سوفرگان: اسقفى که تحت ولایت اسقفان اعظم یا پاتریارک ها قرار دارد.
سیکستوس: نام پنج تن از پاپ ها که مشهورترین آنها سیکستوس 4 (1471-1484 م) است و سیکستوس 5 (1585-1590 م) کلیساى بزرگ «پطرس قدّیس» را بنا نهاد.(34)
سینود شبانى: مجموعه احکامى که از جانب بندیکت 14 صادر شد.
فریسیان: جمع «فریسى» (به معناى عزلت گزین) نام یکى از فرق یهود است که اصل آن معلوم نبوده، در کتاب عهد عتیق نیز مذکور نمى باشد. دیانت این فرقه در ایّام مسیح جنبه ریایى داشت و امورات ظاهریّه را در نهایت اهمیّت مراعات نموده، اعتنایى به روح مطلب و حقیقت نداشتند بلکه متعبّد به روایاتى بودند که در تفسیر شریعت مکتوب، از موسى دست به دست و سینه به سینه به آنها رسیده بود و شریعت سماعى نام داشت (برخلاف صدوقیان، قوم دیگرى از یهود که منکر شرایع سماعى بودند). فریسیان معتقد به دوام و بقاى نفس و عذاب و عقاب و عنایت و توجّهات الهى بودند (برخلاف صدوقیان که قیامت و ثواب و عقاب و ملائکه و ارواح را منکر بودند و معتقد بودند که نفس هم با جسد فانى مى شود و نیز اعتقاد داشتند به آزادى مطلق انسان و تفویض تامّه از براى بنى نوع بشر) فریسیان از جانب مسیحیّتِ نشأت گرفته از پندارها و تحریفات پولس (که مى پنداشت دوران شریعت به سرآمده و دوره ایمان فرا رسیده) متّهم شدند که آنها (فریسیان) روح شرایع و جان احکام را ضایع نمودند و عیبشان این است که تنها از تمام چیزهایى که شرعاً نجس و ناپاک است دورى جسته، ابداً اعتنایى به نجاست قلب و ناپاکى اندرون ندارند؛ به همان مقدار که از امور حقیقیّه واصلیّه صرف نظر نموده بودند در مباحث ظاهریّه مباحثه مى داشتند و از طور و طرز فتیله اى که از براى چراغ روز شنبه مى بایست سوخته شود، گفتگو مى نمودند و یا اینکه مباحثه و مشاجره مى داشتند که آیا خوردن تخمى را که مرغ در روز شنبه گذارد جایز است یا نه.(35)
قبالا: به معناى «مقبول» نام عرفان یهودى است.
کاتبان: کاتب به معناى یادآورنده و نگارنده وقایع، عالى ترین منصب در بارگاه داوود و سلیمان و پادشاهان «یهودا» (یهودا نام یکى از برادران دوازده گانه یوسف، و جدّ پدرى داوود پیامبر و نوزده پادشاهى که از نسل داوود بودند) بوده است. علاوه بر داشتن منصب وقایع نگارى، چنین مى نماید که مستشار پادشاه نیز بوده، در ایّام جنگ و زمان تعمیرات هیکل (محل عبادت یهود در اورشلیم که توسّط سلیمان نبى(علیه السلام) بر کوه اوریا بنا شده بود) مسئولیت جنگ و تعمیر هیکل را به عهده داشت.(36)
کانُن لا (Canon Law): نام شریعت مبسوط مسیحیت که کلیسا آن را وضع کرده است (زیرا کلیساى مسیحى مدّعى است که حق تشریع دارد).
متّى: یکى از شاگردان و حواریون مسیح است که همواره از آغاز بعثت آن حضرت تا زمان صعودش ملازم آن حضرت بود و به واسطه قرعه از براى خدمت آن حضرت انتخاب شد. انجیلى که او نوشت (به نام انجیل متّى) پیش از اناجیل دیگر انتشار یافت، برخى بر آنند که در سال 38 میلادى و برخى دیگر مى گویند مابین 50 تا 60 تصنیف شد. (المنجد در بخش اعلام مى گوید: او این کتاب را براى مسیحیان یهودى الاصل فلسطین نگاشت) تقلیدیان (طرفداران مطالب و احکامى که در کتاب مقدّس مذکور نیست بلکه دست به دست و سینه به سینه از یوشع بن نون به نسل هاى بعدى یهود رسیده است) معتقدند که وى در «کوش» موعظه نموده، در آنجا به شهادت نایل گردید و برخى دیگر گمان مى برند که وى در «یهودیّه» به خدمت مشغول بود تا اینکه یهودیان سنگسارش کردند.(37)
مطران ها: «مطران» معرّب «مترپولین» به معناى «سراسقف» است که از مقامات عالیه روحانى و کلیسایى است.(38)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.