منافات تشکیل حکومت اسلامی با روایات «نهی از قیام قبل از قیام حضرت مهدى(عج)».
آیا هر قیامى قبل از قیام حضرت مهدى(عج) صورت بگیرد، قیام کننده آن طاغوت است؟!
در پایان سند اوّل و معروف صحیفه سجّادیه و در ضمن داستان ملاقات متوکل بن هارون(1) با یحیی بن زید، مذاکراتی بین متوکل و یحیی رخ می دهد.
متوکل بن هارون مى گوید:
«من با یحیى بن زید بن على(علیه السلام) ملاقات کردم در حالى که به سوى خراسان مىرفت. به او سلام کردم. گفت: از کجا مىآیى؟ گفتم: از حج باز مىگردم. درباره خانواده و عمو زادگانش در مدینه از من سؤال کرد و با اصرار درباره جعفر بن محمد(علیه السلام) سؤال کرد. من درباره او و خاندانش اطلاعات لازم را به او دادم و اینکه آنها نسبت به پدرش زید بن على بن الحسین محزون و غمگیناند.
او به من گفت: عمویم محمد بن على (الباقر(علیه السلام)) به پدرم نصیحت کرد که خروج مکن و به او گفت که اگر خروج کند و از مدینه بیرون رود پایان کارش چگونه خواهد بود.
آیا پسرعمویم جعفر بن محمد(علیه السلام) را ملاقات کردى؟ گفتم: آرى.
گفت: آیا چیزى درباره من از او شنیدى؟ گفتم: آرى.
گفت: درباره من چه گفت؟ به من خبر ده.
گفتم: فدایت شوم، دوست ندارم آنچه را که از او شنیدم براى تو بازگو کنم.
گفت: آیا مرا از مرگ مىترسانى؟ (من هرگز ترسى ندارم) بگو ببینم چه شنیدى؟
گفتم: شنیدم که مى فرمود: تو شهید مىشوى و به دار آویخته مىشوى همان گونه که پدرت شهید شد و به دار آویخته شد!
چهرهاش دگرگون شد و گفت: «یَمْحُو اللََّهُ مََا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الکتاب»؛ (خدا هر چیزى را بخواهد تغییر مىدهد و هرچه را بخواهد ثابت مى دارد و ام الکتاب نزد اوست).(2)
اى متوکل! خداوند متعال، اسلام و آیین اهل بیت را به وسیله ما تقویت کرد و براى ما «علم و شمشیر» قرار داد و هر دو با هم در اختیار ما بود ولى عمو زادههاى ما تنها به «علم» مجهز هستند.
گفتم: فدایت شوم! من دیدم مردم به عمو زادهات جعفر(علیه السلام) مایل ترند تا به تو و پدرت.
گفت: عمویم محمد بن على و فرزندش جعفر(علیه السلام) مردم را به «حیات» دعوت کردند و ما آنها را به مرگ و شهادت!
...»
متوکل بن هارون به مدینه برمی گردد و به ملاقات امام جعفر صادق(علیه السلام) مشّرف شده و جریان مذاکرات خود با یحیی بن زید را بازگو می کند.
امام صادق(علیه السلام) خود از متوکل می پرسد:
«اى متوکل! آیا یحیى براى تو گفت که عمویم محمد بن على (امام باقر(علیه السلام)) و فرزندش جعفر مردم را به حیات دعوت کردند و ما به مرگ؟
عرض کردم: آرى، خداوند شما را سالم بدارد. پسرعمویت یحیى همین را گفت».
هنگامى که امام صادق(علیه السلام) سخن تعریض آمیز زید را از متوکل بن هارون شنید پاسخى به آن داده و در ضمن آن می فرماید:
«مَا خَرَجَ وَ لا یَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ اِلَى قِیَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِیَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ یَنْعَشَ حَقّاً الاَّ اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِیَّةُ، وَ کَانَ قِیَامُهُ زِیَادَةً فِى مَکْرُوهِنَا وَ شِیعَتِنَا»(3)؛ (تا زمانى که قائم ما قیام کند تا هرگونه ظلم را برطرف ساخته و هر حقى را استیفا نماید هیچ فردى از ما اهل بیت خروج نکرده و در آینده خروج نخواهد کرد مگر اینکه مبتلا به بلاهایى مى شوند [و به شکست مى انجامد، درنتیجه] قیام آنها ناراحتى ما و شیعیان ما را بیشتر مى کند).
حال جمعى سؤال مى کنند که با توجه به این حدیث، تکلیف نظام اسلامى ما چه مى شود؟
آیا این روایت تأیید بعضى از سخنان مخالفین نظام اسلامى نیست؟
پاسخ:
قبل از هرچیز لازم است روایت فوق و روایات متعدّد دیگرى را که هماهنگ با آن است مورد بررسى قرار دهیم.
مرحوم صاحب وسائل در جلد یازدهم در کتاب الجهاد باب 13 (باب حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم) روایات زیادى نقل کرده که آنها را مى توان به سه گروه تقسیم کرد:
نخست روایاتى که مىگوید: عجله در قیام نکنید تا وقت مساعد پیش آید مانند روایت ابوالمرهف از امام باقر(علیه السلام) که فرمود: «الْغُبْرَةُ عَلى مَنْ اثارَها، هَلَکَ الَمحاصِیرُ(4)، قُلْتُ جُعِلْتُ فِداکَ وَما الَمحاصیرُ؟ قالَ: الْمُسْتَعْجِلُونَ ...»(5)؛ (گرد و غبار بر کسانى مى نشیند که آن را پراکنده مى کنند. محاصیر هلاک مىشوند. راوى عرض مى کند: فدایت شوم! محاصیر چیست؟ فرمود: کسانى هستند که عجله در قیام مى کنند [و پیش از آمادگى دست به شمشیر مىبرند]...».
و روایات دیگرى از همین قبیل.
گروه دوم روایاتى است که مى گوید: باید قیام با رضایت آل محمد باشد و ما فعلاً راضى به قیام نیستیم. مانند روایت اول همان باب:
«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِىِّ بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ عَلَیْکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ انْظُرُوا لاَنْفُسِکُمْ فَوَ اللَّهِ اِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِیهَا الرَّاعِى فَاِذَا وَجَدَ رَجُلاً هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِى هُوَ فِیهَا یُخْرِجُهُ وَیَجِىءُ بِذَلِکَ الرَّجُلِ الَّذِى هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِى کَانَ فِیهَا وَاللَّهِ لَوْ کَانَتْ لاَحَدِکُمْ نَفْسَانِ یُقَاتِلُ بِوَاحِدَةٍ یُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ کَانَتِ الاْخْرَى بَاقِیَةً تَعْمَلُ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَلَکِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَة اِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَاللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لاَنْفُسِکُمْ اِنْ أَتَاکُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَىِّ شَىْءٍ تَخْرُجُونَ وَلا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ فَاِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَکَانَ صَدُوقاً وَلَمْ یَدْعُکُمْ اِلَى نَفْسِهِ وَاِنَّمَا دَعَاکُمْ اِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(صل الله علیه و آله) وَلَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاکُمْ اِلَیْهِ اِنَّمَا خَرَجَ اِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لَیَنْقُضَهُ فَالْخَارِجُ مِنَّا الْیَوْمَ اِلَى أَىِّ شَىْءٍ یَدْعُوکُمْ اِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ وَهُوَ یَعْصِینَا الْیَوْمَ وَلَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَهُوَ اِذَا کَانَتِ الرَّایَاتُ وَ الاَْلْوِیَةُ أَجْدَرُ أَنْ لایُسْمَعَ مِنَّا اِلاَّ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ»؛ (هرگاه کسى ازسوى ما آمد ـ و ادّعا کرد که مىخواهم برضدّ حکومت ظالمان قیام کنم ـ بنگرید براى چه مىخواهد قیام کند؛ نگویید: زید قیام کرد، زید عالم و راستگو بود، و هرگز شما را به سوى خویش فرانخواند؛ بلکه شما را به خشنودى آل محمّد: دعوت کرد، و اگر پیروز مىشد به آنچه شما را به سوى آن دعوت نمود وفا مى کرد ـ و حکومت را به ما مى سپرد ـ او در برابر حکومت متمرکزى قیام کرد تا آن را درهم بشکند ـ ولى موفق نشد ـ هرگاه کسى از ما امروز قیام کند به چه چیزى شما را فرامى خواند؟ به خشنودى آل محمّد:؟ ما شما را گواه مىگیریم که ما از این کار خشنود نیستیم! امروز که او تنهاست نافرمانى مىکند ـ و بدون اجازه دست به این کار مىزند ـ مسلّماً هنگامى که پرچم ها بر افراشته شد و مردم دور او را گرفتند به طریق اولى به حرف ما گوش نمى دهد مگر آن که فرزندان فاطمه همگى اتفاق نظر در قیام داشته باشند».
این دو گروه از روایات، مشکلى ایجاد نمى کند و ناظر بر این است که اولاً باید شرایط قیام وجود داشته باشد و ثانیاً باید رضایت آل محمد: درباره آن ثابت باشد.
بنابراین تمام قیام هایى که بدون عده وعُده و آمادگى لازم انجام مى شده محکوم به شکست بوده است و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) به آن راضى نبودهاند.
همچنین قیام هایى که توسط افراد خودخواه براى کسب قدرت بدون در نظر گرفتن رضایت و اهداف ائمه اهل بیت(علیهم السلام) صورت مى گرفته آن هم مورد قبول نبوده و در این روایات از آن مذمت و نکوهش شده است.
آنچه مهم است طایفه دیگرى از روایات است که تعداد محدودى را تشکیل مى دهد و آن روایاتى است که مىگوید: هر قیامى قبل از قیام حضرت مهدى(علیه السلام) یا قبل از قیام قائم صورت بگیرد، قیام کننده آن طاغوت است. مانند روایات ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) که فرمود: «کُلُّ رَایَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَجَل»(6)؛ (هر پرچمى که قبل از قیام قائم بر افراشته شود صاحب آن طاغوت و بتى است که مورد پرستش قرار مىگیرد).
و یا این که هر پرچمى قبل از قیام مهدى(علیه السلام) به عنوان قیام برافراشته شود، پرچم ضلالت و گمراهى است. مانند روایت زکریا نقاض که در آخر آن مىخوانیم: «اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَدْعُو اِلَى أَنْ یَخْرُجَ الدَّجَّالُ اِلاَّ سَیَجِدُ مَنْ یُبَایِعُهُ وَمَنْ رَفَعَ رَایَةَ ضَلالٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت»(7)؛ (هر کسى که قبل از خروج دجال قیام کند بالاخره افرادى را پیدا مى کند که با او بیعت کنند و هرکس پرچم ضلالت را بر افرازد صاحب آن طاغوت است).
و یا روایتى که عمر بن حنظله از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «خَمْسُ عَلامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ الصَّیْحَةُ وَالسُّفْیَانِىُّ وَالْخَسْفُ وَقَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَالْیَمَانِىُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ اِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لا»(8)؛ (پنج علامت است که قبل از قیامت قائم ظاهر مىشود: صیحه آسمانى، خروج سفیانى، فرو رفتن گروهى در بیابان در زمین [براثر زلزله وشکاف زمین] و قتل نفس زکیه [شخصى که معروف به پاک دامنى در میان مؤمنان است] و یمانى [فرد دیگرى که از یمن قیام مىکند]. سپس راوى سؤال کرد: اگر از اهل بیت شما قبل از این علامات قیام کند آیا ما با او قیام کنیم؟ امام(علیه السلام) فرمود: نه).
نقد و بررسى
اینگونه روایات از جهات متعددى قابل نقد است:
1. این اخبار در عین این که بعضى صحیح و بعضى ضعیف مىباشد و صحیح آن از حد خبر واحد تجاوز نمىکند در تعارض با اخبارى است که در مدح بعضى از قیام هاى عصر ائمه: مانند قیام زید و حسین شهید فخّ آمده است. از جمله همان حدیث معتبرى که از امام صادق(علیه السلام) آوردیم که فرمود: «انْ اتاکُمْ آتٍ مِنّا فَانْظُروا عَلى اىِ شَیىٍ تَخْرُجُونَ؟ وَ لا تَقُولُوا خَرَجَ زَید فَانَّ زَیداً کانَ عالِماً وَ کان صَدُوقاً...»(9)؛ (هرگاه کسى ازسوى ما آمد ـ و ادّعا کرد که مىخواهم بر ضدّ حکومت ظالمان قیام کنم ـ بنگیرد براى چه مىخواهید قیام کنید؛ نگویید زید قیام کرد، زید عالم وراستگو بود، و...).
نمونه دیگر، روایاتى است که در مدح حسین بن على شهید فخّ آمده است. او که از نوههاى امام حسن مجتبى(علیه السلام) بود و در زمان خلیفه عباسى، موسى الهادى در سنه 169 قیام کرد. به عنوان حج در آن سال از مدینه به سوى مکه حرکت نمود، هنگامى که او و یارانش به سرزمین فخّ در نزدیکى مکه رسیدند جنگ شدیدى میان او و لشکریان خلیفه عباسى واقع شد. در این نبرد عظیم، حسین بن على با گروهى از کسانى که با او بودند شهید شدند و او همان کسى است که دعبل خزاعى در اشعار معروف مدارس و آیات، در حضور امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) از وى به عنوان شهید بزرگى از شهداى اهل بیت: یاد کرده و آن حضرت بر او خرده نگرفت. آن جا که مىگوید:
«قُبورٌ بکوفان وأُخرى بِطیبةٍ واخرى بِفَخِّ نالها صَلَواتى»
در حدیث دیگرى از امام جواد(علیه السلام) مىخوانیم که پیامبر اکرم(صل الله علیه وآله) از سرزمین فخّ عبور مىکرد، پیاده شد و نماز خواند، هنگامى که به رکعت دوم رسید در حال نماز آن چنان گریه کرد که مردم به سبب گریه او به گریه افتادند. هنگامى که نماز پایان یافت، مردم از علت گریه آن حضرت پرسیدند، فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: «اى مُحَمَّدُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ ولدک یُقْتَلُ فى هَذَا المکان أَجْرُ الشَّهِیدِ مَعَهُ أَجْرُ شَهِیدَیْنِ»(10)؛ (مردى از فرزندان تو در این سرزمین به قتل مىرسد، پاداش کسى که با او شهید شود پاداش دو شهید است).
در حدیث دیگرى از امام جواد(علیه السلام) مىخوانیم که فرمود: «لَمْ یکن لَنَا بَعْدَ الْطَّفِّ مَصْرَعٌ أَعْظَمُ مِنْ فَخٍّ»(11)؛ (بعد از ماجراى کربلا قتلگاهى براى ما مهم تر از قتلگاه فخّ نبود).
مرحوم علامه مامقانى در پایان شرح حال او مى گوید: از آنچه گفته شد روشن مىشود که او از ثقات بوده است چراکه پیغمبر در زمان خود براى او گریه کرد و فرمود: افرادى که با او شهید شوند، پاداش دو شهید را دارند.
درباره محمد بن عبدالله (از فرزندان امام حسن(علیه السلام) که معروف به نفس زکیه است) نیز در روایاتى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: اگر او به عنوان امر به معروف و نهى از منکر قیام کند ما با او بیعت مىکنیم ولى اگر به عنوان مهدى این امت قیام کند با او بیعت نمىکنیم زیرا مهدى شخص دیگرى است.(12)
از این تعبیر روشن مىشود که اگر گروهى بهعنوان امر به معروف و نهى از منکر قیام کنند مى توان به آن ها پیوست و قیامشان قیام الهى است.
از همه مهم تر قیام حضرت سیدالشهدا امام حسین(علیه السلام) است که قیام تاریخىاش مایه نجات اسلام و رسوایى خاندان بنىامیه شد. آیا مىتوان گفت که چون این قیام قبل از قیام حضرت مهدى(علیه السلام) بوده قابل قبول نیست؟
2. به احتمال قوى این اخبار براى پیشگیرى از قیامهاى زودرس و ناموفق بوده که بدون آمادگى کامل در برابر لشکر عظیم بنىامیه و بنى عباس صورت مىگرفته است و نتیجهاى جز افزودن مشکلات اهل بیت نداشت.
3. احتمال حمل بر تقیه نیز دور نیست زیرا نشر این اخبار از امام معصومى مانند امام صادق(علیه السلام) سبب مى شد که حاکمان ظالم و خونخوار زمان همچون منصور و سفاح مطمئن شوند که ائمه معصومین(علیهم السلام) قصد قیامى بر ضد آنها ندارند در نتیجه مزاحمتى براى شیعه و خود آن حضرت تولید نمى کردند.
4. ما دلایل بسیار محکمى بر وجوب امر به معروف و نهى از منکر داریم. در قرآن مجید آیات بسیارى ناظر به این دو فریضه الهى است و حتى اقوام پیشین را به دلیل ترک آن مورد نکوهش شدید قرار داده و روایات در این زمینه نیز در حد تواتر است.
در کتب فقهیه نیز کتابى تحت عنوان امر به معروف و نهى از منکر ناظر به اصل وجوب و شرایط آن مىباشد و احکام متعددى را دربر دارد و به هر حال این دو فریضه از ضروریات اسلام است.
از سویى دیگر، انجام بسیارى از فرائض و ترک منکرات بدون تشکیل حکومت امکان پذیر نیست؛ بنابراین اگر قیام موفقى صورت گیرد و بر دشمن پیروز گردد و حکومت اسلامى تشکیل شود، زمینه انجام بسیارى از واجبات و ترک محرمات حاصل مىشود.
به عنوان مثال، قبل از انقلاب اسلامى ما، مى خانهها به طور گسترده و آشکارا به فروختن مشروبات الکلى مشغول بودند، در جلسات مختلف، در هتلها و حتى در قطارها و مجالس جشن و شادى علناً مشروبات سِرو مىشد. قمارخانهها و مراکز فحشا علناً و آشکارا مشغول به کار بودند.
از آن مهمتر، اجانب بر سرنوشت ما مسلط بودند و انتخابات مجلس شورا و تعیین وزرا و مانند آن غالباً با مشورت آنها صورت مىگرفت و گاه فرقه ضاله بهائیّت آن قدر قدرت پیدا مى کرد که یکى از کلیدىترین پستهاى کشور به دست پیروان آن سپرده مى شد.
کوتاه سخن این که در فضاى قبل از انقلاب انجام بسیارى از فرائض مذهبى و ترک منهیات مشکل بود در حالى که بعد از انقلاب، افراد مى توانند به طور کامل مذهبى باشند و پایبند به تمام اصول و فروع مذهب.
این نکته نیز قابل توجه است که امر به معروف و نهى از منکر مراحل متعددى دارد:
مرحلهاى از آن وظیفه همگان است و آن تذکر با زبان و تنفر قلبى از منکرات مىباشد (که در سوره آل عمران آیه 110 به آن اشاره شده است).
مرحله دیگر آن، اقدامات عملى است که منجر به مجازاتها نیز مىشود (که در سوره آل عمران، آیه 104 به آن اشاره شده است).
بدون شک این مرحله، تنها به وسیله حکومت اسلامى قابل اجراست و فرد فرد مردم نمىتوانند در آن ورود پیدا کنند زیرا منجر به هرج و مرج مىشود.
این بحث را با حدیث جالبى از امام کاظم(علیه السلام) پایان مىدهیم:
«رَجُلُّ مِنْ اهْلِ قُمْ یَدْعُوا النّاسَ الَى الْحَقِّ یَجْتِمِعُ مَعَهُ قَوْم کَزُبُرِ الْحَدیدِ لا تَزِلُّهُم الرِّیاحُ الْعَواصِفُ وَلا یَمِلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ وَلا یَجْبُنُونَ وَعَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُوْنَ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»(13)؛ (مردى از اهل قم قیام مىکند و مردم را دعوت به حق مى نماید. جمعیتى گرد او را مى گیرند که مانند پاره هاى آهن (سخت و محکم) هستند، طوفانهاى سخت آنها را تکان نمىدهد، و از جنگ خسته نمىشوند و ترس به خود راه نمىدهند و بر خدا توکّل مىکنند و عاقبت براى پرهیزکاران است).
این حدیث نیز به خوبى دلالت مىکند که قیام هاى موفق حتى در عصر غیبت کبرى که نتیجه مطلوبى براى مؤمنان و صالحان دارد نه تنها مذموم نیست بلکه پسندیده و شایسته تقدیر است.
حال این سؤال باقى مى ماند که آیا مىتوانیم به خاطر چند خبرى که گفته شد که مىگوید: هر پرچمى قبل از قیام حضرت مهدى برافراشته شود پرچم کفر و ضلال است، تمام این مسائل را به فراموشى بسپاریم و این دو وظیفه بزرگ را به صورت عام و خاص تعطیل کنیم؟
به یقین هیچ فقیهى چنین فتوایى نخواهد داد.
در این جا سؤالى پیش مى آید و آن اینکه ما در مورد صحیفه سجادیه تکیه بر سندی می کنیم که روایت نکوهش از قیام هاى قبل از قیام حضرت مهدى(علیه السلام) در ذیل آن است. چگونه مىتوانیم بخشى از این حدیث را بپذیریم و بخش دیگر را نفى کنیم؟
در پاسخ مىگوییم: در همه اسناد صحیفه این ذیل نیامده است همان گونه که در آخر سند دیگر صحیفه که از ابوالمفضل شروع مىشود و به متوکل بن هارون منتهى مىگردد آمده است که متوکل بن هارون مىگوید: من یحیى بن زید بن على(علیه السلام) را ملاقات کردم و او تمام حدیث امام صادق(علیه السلام) را براى من نقل کرد؛ بى آن که داستان رؤیاى پیغمبر را (و آنچه را که بعد از آن درباره قیام قبل از حضرت مهدى(علیه السلام) آمده است) که در ذیل آن است بیان کند. از این جا معلوم مى شود که این بخش در همه روایات مربوط به نقل صحیفه سجادیه نبوده است.
در روایت حسین بن اشکیب نیز که سند صحیفه سجادیه را نقل مىکند این ذیل نیامده است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.