نویسنده: حجّة الاسلام علی محمدی هوشیار
ابهام زدایی از روایات مورد تمسک جریان احمد الحسن درباره مصداق «احمد»
اتباع احمد بصری به جهت آنکه بتوانند جایگاه وی را مشروع جلوه دهند، تمامی کسانی که نامشان احمد بوده و در روایات ذکر شده اند را به احمدالحسن ربط داده و او را مصداق آن روایات می دانند. برخی از آن روایات مورد بررسی و نقد قرار می گیرد:
* * *
1. بررسی روایت تولد دو احمد:
اتباع احمد بصری روایتی را نقل می کنند که در آن به تولد دو احمد بشارت داده شده است که یکی از آنان متولد مکه است و پیامبر بوده و دیگری متولد قریهای از عراق است و امام میباشد. لذا از این طریق سعی در تطبیق مولود قریه عراق با «احمد اسماعیل» را دارند.
نکته قابل توجه اینکه؛ اتباع احمد بصری عبارتی از پاورقی کتاب شرح کافی ملا صالح مازندرانی که منتسب به بعض الافاضل در ذیل روایت امام باقر(علیه السلام) نقل آمده است را با عنوان روایت معصوم(علیه السلام) تلقّی کرده و به مردم معرفی می کنند. بطوری که علی ابو رغیف در کتاب الطریق الی الدعوة الیمانیة به این مطلب تصریح کرده و آن را یکی از روایت های اشاره کننده به احمدالحسن دانسته است.(1)
در متن روایت آمده است:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «لَمَّا وُلِدَ النَّبِیُّ(صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلى مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْوَلِیدُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْعَاصُ بْنُ هِشَامٍ وَ أَبُو وَجْزَةَ بْنُ أَبِی عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِیعَةَ، فَقَالَ: أَ وُلِدَ فِیکُمْ مَوْلُودٌ اللَّیْلَةَ؟ فَقَالُوا: لَا، قَالَ: فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ غُلَامٌ اسْمُهُ أَحْمَدُ بِهِ شَامَةٌ کَلَوْنِ الْخَزِّ الْأَدْکَنِ، وَ یَکُونُ هَلَاکُ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْیَهُودِ عَلى یَدَیْه...»(2)؛ (امام باقر(علیه السلام) فرمود: «آن هنگام که نبی خدا(صل الله علیه و آله) به دنیا آمد، مردی از اهل کتاب به نزد گروهی از قریش آمد که در میان آنان هشام بن المغیرة و الولید بن المغیرة و العاص بن هشام و أبو وجزة بن أبی عمرو بن امیّة و عتبة بن ربیعة نیز حضور داشتند. به آنان گفت: آیا امشب در میان شما فرزندی به دنیا آمده است؟ گفتند نه! گفت پس حتما در فلسطین پسری متولد شده است که نامش احمد است و خالی به رنگ ابریشم سیاه دارد و هلاکت اهل کتاب و یهود به دست او می باشد).
ملا صالح مازندرانی در توضیح این روایت در پاورقی کتاب، عبارت روایت گونهای را با عنوان قول بعض الافاضل آورده است که می گوید:
«و قال بعض الافاضل(فاضل استرآبادی) فى توجیه علم الرجل بذلک و توجیه قوله «فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ» بعد قولهم «لا» مذکور فى الکتب المنزلة على الأنبیاء المتقدمین(علیهم السلام) یولد فى مکة رجل معصوم اسمه أحمد و کنیته أبو القاسم و کذلک فى قریة من العراق أحدهما نبى و الاخر امام»(3)؛ (و بعضی از افاضل علماء در توجیه علم آن مرد یهودی به آن خبر و توجیه سخن وی به این که پس، از فلسطین متولد شده است، خبری را از کتب انبیاء گذشته نقل کردهاند به این مضمون که در مکه مردی متولد میشود که نامش احمد و کنیهاش ابوالقاسم است، همچنین در روستایی در عراق. یکی از آنان پیامبر است و دیگری امام است).
در پاسخ به برداشت نادرست اتباع احمد بصری از این روایت گفته می شود:
اولاً اصل روایت که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است، این مولود را از فلسطین معرفی می کند، نه از عراق، (آن هم از بصره عراق).
ثانیاً روایتِ نقل شده از امام باقر(علیه السلام) نقل قولی از سخن مرد یهودی است که در مواجهه با پاسخ منفی قریش به اشتباه افتاده و گفت: «فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ».
ثالثاً آن مرد یهودی تولد از فلسطین را هم به عنوان پیشگویی برای آینده ذکر نکرده و اشارهاش به زمان حال بوده است. لذا وقتی گفتند در مکه به دنیا نیامده گفت: پس در فلسطین متولد شده است. پس نمیتوان نام فلسطین را به قریهای از عراق تأویل برده و آن را به عنوان یک پیشگویی برای متولد شدن فردی در آخرالزمان به نام احمد تلقی کرد.
رابعاً آنچه در پاورقی کتاب آمده است، عبارتی روایت گونه است که بدون اتصال به معصوم نقل شده و فاقد اعتبار می باشد.
* * *
2. بررسی روایت دولت احمدیه:
کتاب «الزام الناصب»، به نقل از «خطبة البیان» به «پرچم محمدی» و «دولت احمدی» اشاره کرده است که اتباع احمد بصری آن روایت را مصادره به مطلوب کرده و با استفاده از مشابهت اسمی و تقطیع روایت، در صدد سوء استفاده می باشند. در این خطبه آمده است:
«یَظْهَرُ عند ذالک صاحِبُ الرّایَةِ الْمحمّدیَةِ، وَ الدَّولَةِ الأحْمَدیَّةِ، الْقائِمُ بِالسَّیفِ وَالحالِ، الصّادِقُ فِی الْمَقال، یُمَهِّدُ الأرْضَ وَیُحیی السُّنَّةَ وَ الْفَرْضَ سَیَکُونُ ذَلِکَ بَعْدَ أَلْفِ وَ مِائَةٍ وَ أَرْبَعٌ وَ ثَمَانِینَ سَنَةً مِنْ سِنِی الْفَتْرَةَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ»(4)؛ (در آن زمان، صاحب پرچم محمدی و دولت احمدی و قائم به شمشیر و راستگو در گفتار ظهور خواهد کرد. زمین را آماده می کند و سنت را زنده می کند و این بعد از هزار و صد و هشتاد و چهار سال پس از هجرت محقق می شود).
در پاسخ عرض می شود که:
اولاً این روایت در کتب معتبر شیعی نیامده و برای اولین بار به نقل از محمد بن طلحة شافعی(از علمای اهل سنت) در کتاب الزام الناصب ذکر شده و پس از آن نیز در هیچکدام از کتب شیعی ذکر نشده است.
ثانیاً این عبارت، بخشی از «خطبة البیان» است که بر اساس دیدگاه تمامی علمای شیعه، این خطبه ساخته و پرداخته دست غالیان بوده و فاقد اعتبار است.(5)
ثالثاً در ادامه همین خطبه، اشاره به سال ظهور شده است: «سَیَکُونُ ذَلِکَ بَعْدَ أَلْفِ وَ مِائَةٍ وَ أَرْبَعٌ وَ ثَمَانِینَ سَنَةً مِنْ سِنِی الْفَتْرَةَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ»؛ که همین مساله با صریح روایات ردّ «توقیت» در تعارض است:
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ(علیه السلام) فَقَالَ «کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ»(6)؛ (تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ گفتند. ما اهل بیت نیز وقت تعیین نمی کنیم).
* * *
3. بررسی روایت احمد ساق زرد:
علی ابو رغیف در کتاب خود(7) به روایاتی اشاره کرده است که به زعم خود، مؤید احمدالحسن میباشند. یکی از این روایات، روایت مربوط به جوانی است که دو ساق پای او زرد است و نامش احمد است. لذا سعی بر آن دارد تا مصادره به مطلوب کرده و از این تشابه اسمی استفاده های لازم را انجام دهد.
در پاسخ به این موضوع گفته می شود:
در خطبه لؤلؤیّه که منسوب به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است، از جوانی نام برده شده است که ساق پاهایش زرد رنگ بوده و نام وی احمد است. این فرد بر اساس تحلیل و شواهد تاریخی یکی از فرزندان بویه است که بعدها به همراه برادران خود، حکومت آل بویه را تأسیس نمود. در روایت آمده است:
«أَلَا وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ لِلْمَغِیبِ فَارْهَبُوا الْفِتَنَ الْأُمَوِیَّةَ وَ الْمَمْلَکَةَ الْکَسْرَوِیَّةَ وَ مِنْهَا فَکَمْ مِنْ مَلَاحِمَ وَ بَلَاءٍ مُتَرَاکِمٍ تقتل مَمْلَکَةَ بَنِی الْعَبَّاس... قَوْلُهُ(ع) فِی الْخُطْبَةِ الْغَرَّاءِ وَیْلٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا دُعِیَ عَلَى مَنَابِرِهِمْ بِاسْمِ الْمُلْتَجِی وَ الْمُسْتَکْفِی وَ لَمْ یُعْرَفِ الْمُلْتَجِی فِی أَلْقَابِهِمْ وَ لَکِنْ لَمَّا بَیَّنَّا صِفَتَهُمْ وَجَدْنَا الْمُلَقَّبَ بِالْمُتَّقِی الَّذِی الْتَجَأَ إِلَى بَنِی حَمْدَانَ ثُمَّ یَذْکُرُ الرَّجُلَ مِنْ رَبِیعَةَ الَّذِی قَالَ فِی أَوَّلِ اسْمِهِ سِینٌ وَ مِیمٌ وَ یَعْقُبُ بِرَجُلٍ فِی اسْمِهِ دَالٌ وَ قَافٌ ثُمَّ یَذْکُرُ صِفَتَهُ وَ صِفَةَ مُلْکِهِ وَ قَوْلُهُ(علیه السلام) وَ إِنَّ مِنْهُمُ الْغُلَامَ الْأَصْفَرَ السَّاقَیْنِ اسْمُهُ أَحْمَدُ و قوله(علیه السلام) وَ یُنَادِی مُنَادِی الْجَرْحَى عَلَى الْقَتْلَى وَ دَفْنِ الرِّجَالِ وَ غَلَبَةِ الْهِنْدِ عَلَى السِّنْدِ وَ غَلَبَةِ الْقُفْصِ عَلَى السَّعِیرِ وَ غَلَبَةِ الْقِبْطِ عَلَى أَطْرَافِ مِصْرَ وَ غَلَبَةِ أَنْدُلُسَ عَلَى أَطْرَافِ إِفْرِیقِیَةَ وَ غَلَبَةِ الْحَبَشَةِ عَلَى الْیَمَنِ وَ غَلَبَةِ التُّرْکِ عَلَى خُرَاسَانَ وَ غَلَبَةِ الرُّومِ عَلَى الشَّامِ وَ غَلَبَةِ أَهْلِ إِرْمِینِیَّةَ عَلَى إِرْمِینِیَّةَ وَ صَرَخَ الصَّارِخُ بِالْعِرَاقِ هُتِکَ الْحِجَابُ وَ افْتُضَّتِ الْعَذْرَاءُ وَ ظَهَرَ عَلَمُ اللَّعِینِ الدَّجَّالُ ثُمَّ ذَکَرَ خُرُوجَ الْقَائِمِ(علیه السلام)»(8)؛ (امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمود: آگاه باشید که من بار سفر بسته ام و بزودى از این دنیا حرکت مى کنم و به عالم غیب رهسپار مى شوم، بنابراین شما در انتظار فتنه امویّه و سلطنت کسرویّه بوده باشید و منتظر بلاهای پی در پی و قتل در مملکت بنی عباس باشید... و فرمودند: وای بر اهل زمین، زمانی که بر روی منبرهایشان به اسم ملتجی و مستکفی دعوت شود و ملتجی شناخته نشود با القابش و لکن زمانی که صفت او را توصیف کردیم، او را ملقب به متقی مییابید که به بنی حمدان پناه برده است. سپس نام مردی از شهر ربیعه را برد که در ابتدای اسم او سین و میم بود و پس از او از مردی نام برد که در نامش دال و قاف است، سپس صفت و صفت حکومتش را نام برد و فرمود همانا یکی از آنها جوانی است که ساق پاهایش زرد رنگ است. و فرمود: سپس منادی ندا میدهد به دو زخم و قتل، سپس دفن رجال و غلبه هند بر پاکستان و غلبه قفص بر فلسطین و غلبه قبط بر مصر و غلبه اندلس بر آفریقا و غلبه حبشه بر یمن و غلبه ترک بر خراسان و غلبه روم بر شام و... ظهور علم دجال اتفاق افتاده و پس از آن خروج قائم(علیه السلام) است).
برای تطبق درست، ابتدا باید واژگان مطرح شده در متن روایت مورد بررسی قرار گیرد که عبارتند از:
1. المُلتجی: پناه برنده، پناه جو.
2. المُستکفی: أبو القاسم عبد الله ابن المکتفی ابن المعتضد، المستکفی بالله) خلیفهای از خلفای عباسی در بغداد بود که از سالهای (944هـ.ق) تا (946هـ.ق) در سرزمینهای اسلامی فرمان میراند.(9)
3. المُتقی: ابواسحاق(ابوالحق) ابراهیم متقی.(10)
4. بنی حمدان: آلِ حَمْدان، سلسلهای شیعی مذهب از قبیلة بنبتَغْلِب که از حدود (292هـ.ق) تا (394هـ.ق) بر بخشهایی از شام و شمال عراق (جزیره) فرمان راندن.
5. ربیعه: محل حکومت ابراهیم بن حمدان است.
6. احمد: یکی از سه فرزند بویه است که تأسیس دولت آل بویه به دست این سه برادر انجام یافت. اسامی آنان علی، حسن و احمد بود.(11)
با حفظ این مقدمه؛ بخشی از داستان قیام آل بویه به صورت مختصر عرض میشود تا بدینوسیله تحلیل تاریخی روایت مذکور مشخص گردد:
درسال (332هـ.ق) هنگامی که «متقی»(12) و «توزون»(13) به طرف موصل رفته بودند، برادران بریدی(14) از احمد بن بویه دعوت کردند که بر عراق حمله ببرد. احمد از طرف دیالمه به عراق حمله کرد، اما برادران بریدی به او چنانکه وعده داده بودند، کمک نکردند و توزون از موصل برگشته و دیالمه را مغلوب ساخت و متقی از ترس او به موصل رفته و به ناصرالدوله(بنیان گذار حکومت بنی حمدان)(15) پناه برد. اما توزون بالاخره با سوگند و اظهار صلح خواهی خلیفه را به بغداد برگرداند و روز بعد او را کور کرد و «مستکفی» را به جای او به خلافت گذاشت.(16)
در همین ایام، احمدبن بویه به همراهی ابومحمدحسن بن محمد مهلبی در 11 جمادی الاولی (334 هـ.ق) بدون جنگ بر بغداد دست یافت و با خلیفه به احترام تمام رفتار نمود. مستکفی نیز به او خلعت داد و احمد را به معزالدوله و برادرش علی را به عمادالدوله و برادر دیگرش حسن را به رکن الدوله ملقب گرداند.(17)
با دقت نظر در متن روایت و تاریخ مذکور، روشن می گردد که؛
اولاً آغاز روایت به فتنه کسروی و اموی و بنی عباس اشاره دارد و بلا فاصله به ملتجی(متقی خلیفه)، اشاره شده است که پس از شکست، به بنی حمدان پناه برد و پس از او المستکفی به مقام خلافت رسید. در این بین احمد بن بویه که در سن جوانی بود به عراق و ایران غلبه کرد و خون زیادی ریخته شد.
ثانیاً پس از اشاره به فتنه کسرویه و امویه و قتل بنی عباس و ماجرای متقی و مستکفی و احمد، به موارد زیادی از فتنههای آخرالزمان اشاره شده است که پس از وقوع آن نوبت به ذکر وقایع قیام قائم می رسد.
بنابراین، روایت مذکور هیچ ارتباطی با احمد بصری و مسائل مربوط به عصر حاضر نداشته و حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، مردم را کشتار عصر بعد از خودش آگاه کرده است.
* * *
4. بررسی روایت شعارهم احمد احمد:
در خصوص شعار گنجینههای طالقان دو نوع روایت در دست است که به جهت روشن شدن مسأله به هر دو اشاره می گردد.
الف. شعار «احمد احمد»: این برای اولین بار و آخرین بار در کتاب «منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجّة علیه السلام» تألیف على بن عبد الکریم بهاء الدین نیلى نجفى، آمده است:
«وَ عَنِ الْبَاقِرِ(علیه السلام) بِالطَّرِیقِ الْمَذْکُورِ یَرْفَعُهُ إِلَى جَابِرٍ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى کَنْزاً بِالطَّالَقَانِ لَیْسَ بِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً بِخُرَاسَانَ شِعَارُهُمْ أَحْمَدُ أَحْمَدُ یَقُودُهُمْ شَابٌّ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ عَلَى بَغْلَةٍ شَهْبَاءَ عَلَیْهِ عِصَابَةٌ حَمْرَاءُ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ عَابِرُ الْفُرَاتِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِذَلِکَ فَسَارِعُوا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ»(18)؛ (امام باقر(علیه السلام) فرمود: همانا برای خداوند متعال گنج هایی در طالقان است که از طلا و نقره نیستند. آنان دوازده هزار نفر از خراسان هستند که شعارشان احمد احمد است. رهبر آنها جوانى از بنى هاشم سوار بر قاطرى سپید رنگ است و پیشانى بندی قرمز رنگ بر سر بسته است، گویی به او مى نگرم که از رود فرات هم مىگذرد اگر شنیدید او از فرات می گذرد بسوى او بشتابید حتى اگر مجبور باشید سینه خیز بر روی یخها حرکت کنید).
در بررسی این روایت گفته می شود:
اولاً روایت حاضر دارای تهافت بوده و صدر و ذیل آن با یکدیگر ارتباطی ندارند. چنانچه در ابتدای این روایت از «گنج های طالقان» سخن به میان آمده و بلا فاصله و بدون مناسبتی از دوازده هزار نیرو از جانب «خراسان» با شعار «احمد احمد» صحبت شده است. از ظاهر روایت معلوم می شود که این افراد با شعار احمد احمد ارتباطی با طالقان نداشته، بلکه آنان خراسانی خواهند بود.
ثانیاً این روایت در کتاب سرور أهل الإیمان فی علامات ظهور صاحب الزمان(علیه السلام)، که بعدها توسط نویسنده مرحوم نیلی نجفی؛ صاحب الانوار المضیئه تالیف شده است، با عبارت دیگری آمده و در آن شعار اهل خراسان را «یالثارات الحسین» آورده و نامی از احمد در میان نیست.(19) این بدین معناست که نویسنده در کتاب بعدی خود به اشتباه صورت گرفته در روایت متوجه شده و آن را اصلاح کرده است.
ب. شعار «یالثارات الحسین»: در کتابهای؛ ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، بحار الأنوار، إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف و سفینة البحار و سرور أهل الإیمان فی علامات ظهور صاحب الزمان (عج) آمده است:
«وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَى الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ لَهُ کَنْزٌ بِالطَّالَقَانِ مَا هُوَ بِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ رَایَةٌ لَمْ تُنْشَرْ مُنْذُ طُوِیَتْ وَ رِجَالٌ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ لَا یَشُوبُهَا شَکٌّ فِی ذَاتِ اللَّهِ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ لَوْ حَمَلُوا عَلَى الْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا لَا یَقْصِدُونَ بِرَایَاتِهِمْ بَلْدَةً إِلَّا خَرَّبُوهَا کَأَنَّ عَلَى خُیُولِهِمُ الْعِقْبَانَ یَتَمَسَّحُونَ بِسَرْجِ الْإِمَامِ ع یَطْلُبُونَ بِذَلِکَ الْبَرَکَةَ وَ یَحُفُّونَ بِهِ یَقُونَهُ بِأَنْفُسِهِمْ فِی الْحُرُوبِ وَ یَکْفُونَهُ مَا یُرِیدُ فِیهِمْ رِجَالٌ لَا یَنَامُونَ اللَّیْلَ لَهُمْ دَوِیٌّ فِی صَلَاتِهِمْ کَدَوِیِّ النَّحْلِ یَبِیتُونَ قِیَاماً عَلَى أَطْرَافِهِمْ وَ یُصْبِحُونَ عَلَى خُیُولِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهَارِ هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْأَمَةِ لِسَیِّدِهَا کَالْمَصَابِیحِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمُ الْقَنَادِیلُ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ مُشْفِقُونَ یَدْعُونَ بِالشَّهَادَةِ وَ یَتَمَنَّوْنَ أَنْ یُقْتَلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْنِ إِذَا سَارُوا یَسِیرُ الرُّعْبُ أَمَامَهُمْ مَسِیرَةَ شَهْرٍ یَمْشُونَ إِلَى الْمَوْلَى إِرْسَالًا بِهِمْ یَنْصُرُ اللَّهُ إِمَامَ الْحَقِّ»(20)؛ (امام صادق(ع) فرمود: «مهدی(علیه السلام) گنجی در طالقان دارد که از طلا و نقره نیست. پرچمی دارد که از وقتی پیچیده شده، باز نگردیده است. مردانی که قلب هایشان مانند تکه های آهن، سخت تر از سنگ است و هرگز شکی درباره خدا به آنها وارد نگردیده است. آنان اگر به کوه ها حمله کنند، آن را از جای می کنند، و هر شهری را بخواهند فتح میکنند. عقاب آسا بر اسبانشان می تازند. بر زین اسب امام(ع) دست میکشند و به این وسیله تبرک می جویند. گرد امام(علیه السلام) جمع می شوند و در جنگها با جانشان از او دفاع می کنند. آنچه امام(ع) از آنها میخواهد اطاعت می کنند. مردانی هستند که شبها خواب به چشم ندارند و در نمازشان همانند زنبور عسل زمزمه میکنند. شب را در حال قیام و عبادت سپری می کنند و صبحگاهان بر اسبانشان سوارند. راهبان شب و شیران روز هستند. آنان نسبت به امامشان، از کنیز نسبت به مولایش مطیعتر و فرمانبردارترند. قلبهایشان همانند چراغ میدرخشد و از جلال خدا هراسناکند. یاران امام زمان(علیه السلام) برای شهادت دعا و کشته شدن در راه خدا را آرزو میکنند. شعارشان «یالثارات الحسین»(علیه السلام) است. هنگامی که حرکت می کنند، ترس به اندازه مسیر یک ماه پیشاپیش آنان حرکت می کند. خداوند به وسیله آنان امام حق را یاری می کند).
با توجه به هر دو روایت، سند و متن روایت دوم از اتقان بیشتری برخوردار است اما با این وجود احمد الحسن بصری دچار ترجیح بلامرجح شده و به جهت دست یابی به اغراض خود، روایت اول را انتخاب کرده است!
* * *
5. بررسی روایت احمد و عبدالله و مهدی
یکی دیگر از روایاتی که اتباع احمد بصری سعی در مطابقت آن با احمد بصری را دارند، روایت حذیفة بن یمان است. در این روایت آمده است:
«عَنْ حُذَیْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صل الله علیه و آله) وَ ذَکَرَ الْمَهْدِیَّ فَقَالَ إِنَّهُ یُبَایَعُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ الْمَهْدِیُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا»(21)؛ (حذیفة بن یمان می گوید: شنیدم رسول الله(صل الله علیه و آله) درباره مهدی(علیه السلام) می فرمود: همانا بین رکن و مقام با او بیعت میکنند و اسمش احمد و عبد الله و مهدی است. این سه اسم نام های او می باشند).
این روایت به استناد روایات معتبر در خصوص امام دوازدهم(علیه السلام) صادر شده است. مضمون این روایات حاکی از آن است که امام مهدی(علیه السلام) در حالی که میراثی از پیامبر(صل الله علیه و آله)؛ شامل پرچم، شمشیر، زره، کلاهخود، زین، عصا، عمامه، پیراهن و ردای پیامبر را به همراه دارد، پس از خواندن نماز عشاء، ظهور خود را از کنار کعبه اعلام میکند.(22) آن حضرت در کنار کعبه پرچم خود را میافرازد و در بین رکن و مقام از یاران خود بیعت می گیرد.(23) بنابر روایات متواتر، جبرئیل نخستین کسی است که با او بیعت می کند.(24) سپس نخستین خطبه خود را ایراد کرده و پنج ندا سر مید هد.(25)
علاوه برآن؛ احمد، عبدالله و مهدی، از جمله اسامی امام دوازدهم(علیه السلام) است که میرزا حسین طبرسی نوری(رحمه الله علیه) در باب دوم کتاب نجم الثاقب از آنها یاد کرده است.(26)
* * *
6. بررسی روایت و من البصرة احمد بن مُلیح
اتباع احمد بصری سعی بر آن دارند تا احمد الحسن را همان احمد بن ملیح بدانند.
در روایت آمده است: «عن الصادق(علیه السلام): وَ مِنَ الْبَصْرَةِ: عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْأَعْطَفِ بْنِ سَعْدٍ، وَ أَحْمَدُ بْنُ مُلَیْحٍ وَ حَمَّادُ بْنُ جَابِرٍ».(27)
آنچه در این روایت آمده است، معرفی فردی از بصره با نام احمد است که احمدالحسن آنرا به خود تطبیق داده است.
همانطور که در روایت ذکر شده است، نام پدر احمد، مُلیح است در حالیکه نام پدر احمدالحسن، اسماعیل میباشد. با توجه به اینکه نام ذکر شده در روایت؛ مُلَیْح میباشد، لذا نمی توان آن را لقب و صفت برای پدر احمد دانست.
البته در روایتی دیگر به اسامی یاران امام(علیه السلام) از بصره اشاره شده که با احمد هم خوانی ندارد. چنانچه امام علی (علیه السلام) فرمود:
«اسْمَعُوا أَبْیَنُ لکم أَسْمَاءَ أَنْصَارَ الْقَائِمُ أَنَّ أَوَّلَهُمْ مِنْ أَهْلِ البصره وَ آخِرَهُمْ مِنْ الْأَبْدَالِ فَالَّذِینَ مِنْ أَهْلِ البصره رَجُلَانِ اسْمُ أَحَدِهِمَا عَلِیُّ وَ الْآخَرُ مُحَارِبً وَ رَجُلَانِ مِنْ قَاشَانَ عَبْدُ اللَّهِ وَ عُبَیْدُ اللَّهِ»(28)؛ (پس گوش کنید که نام انصار قائم(علیه السلام) را برایتان می گویم. نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال هستند، اما از بصره دو نفرند؛ علی و محارب، و دو نفر از کاشان؛ عبدالله و عبیدالله).
* * *
7. بررسی روایت اسم یخفی و اسم یعلن
احمد الحسن به روایتی استناد کرده و از این رهگذر اسمی را که مخفی بوده و نامش احمد است را به خود اختصاص داده و نام دیگری را که علنی میباشد را به امام دوازدهم(علیه السلام) منسوب می کند. در این روایت آمده است:
«وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَبْیَضُ اللَّوْنِ مُشْرَبٌ بِالْحُمْرَةِ مُبْدَحُ الْبَطْنِ عَرِیضُ الْفَخِذَیْنِ عَظِیمٌ مُشَاشُ الْمَنْکِبَیْنِ بِظَهْرِهِ شَامَتَانِ شَامَةٌ عَلَى لَوْنِ جِلْدِهِ وَ شَامَةٌ عَلَى شِبْهِ شَامَةِ النَّبِیِّ (صل الله علیه و آله) لَهُ اسْمَانِ اسْمٌ یَخْفَى وَ اسْمٌ یَعْلُنُ فَأَمَّا الَّذِی یَخْفَى فَأَحْمَدُ وَ أَمَّا الَّذِی یَعْلُنُ فَمُحَمَّدٌ»(29)؛ (امیر المؤمنین(علیه السلام) بر فراز منبر فرمودند: در آخر الزّمان فرزندى از من ظهور خواهد کرد که سفید روی متمایل به سرخی است. شکمش پَهن و پیشانیاش کشیده و شانه درشت است. دو خال دارد. یک خال به رنگ پوستش و خال دیگر شبیه خال پیامبر(صل الله علیه و آله). برای او دو نام است؛ یکى از اسامی نهان میشود و دیگرى آشکار میشود، امّا آن نام که نهان میشود احمد و آن نام که آشکار می شود محمّد است...).
احمدالحسن بر این باور است که، من وجه مخفی قائم هستم که نامم احمد است و پدرم وجه آشکار قائم است و نامش محمد است!
در پاسخ به این ادعا گفته میشود:
اولاً مفروض روایت، قضیه مهمله نبوده و از «رجل من ولدی» یک شخصیت اراده کرده و بلافاصله درباره آن یک شخص متعین توضیح میدهد. لذا نمیتوان ادعا کرد که مراد از دو اسم، دو شخصیت جداگانه است. «أَبْیَضُ مُشْرَبٌ حُمْرَةً مُنْدَحُ الْبَطْنِ عَرِیضُ الْفَخِذَیْنِ عَظِیمٌ مُشَاشُ الْمَنْکِبَیْنِ بِظَهْرِهِ شَامَتَانِ شَامَةٌ عَلَى لَوْنِ جِلْدِهِ وَ شَامَةٌ عَلَى شِبْهِ شَامَةِ النَّبِیِّ(صل الله علیه و آله)».
ثانیاً امام(علیه السلام) از دو فعل مضارع «یَخفی و یَعلن» استفاده کرده و چنین بیان می کند که این دو نام به مرور زمان مخفی یا آشکار خواهند شد. لذا این برداشت اشتباه است که اسم «احمد و محمد» را از ابتدا مخفی یا آشکار بدانیم، زیرا چنانچه مراد امام(علیه السلام) مخفی بودن از ابتدای امر بود، بایستی آن دو کلمه را به صورت صفت مشبهة «اسمٌ خفی=اسم پنهان» و «اسمٌ عَلِن=اسم آشکار» میآوردند تا دلالت بر ثبوت کرده و مخفی بودن یا آشکار بودن آن دو را از ابتدای امر اعلان می کرد.
نتیجه اینکه از بیان این دو اسم، اراده یک فرد شده که یکی از این اسامی به مرور زمان پنهان می شود و نام دیگر نیز به مرور زمان علنی می شود. چنانچه در حال حاضر نیز هنوز نام «محمد» در بین مردم علنی نشده و ممکن است در آینده علنی گردد.
ثالثاً مضمون این روایت با روایاتی که حضرت علی(علیه السلام) از اعلان نام امام دوازدهم(علیه السلام) امتناع کرده اند در تعارض ظاهری قرار دارند. به عنوان نمونه:
«حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(علیه السلام) یَقُولُ سَأَلَ عُمَرُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) عَنِ الْمَهْدِیِّ فَقَالَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخْبِرْنِی عَنِ الْمَهْدِیِ مَا اسْمُهُ «قَالَ أَمَّا اسْمُهُ فَلَا إِنَّ حَبِیبِی وَ خَلِیلِی عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لَا أُحَدِّثَ بِاسْمِهِ حَتَّى یَبْعَثَهُ اللَّهُ»(30)؛ (امام باقر(علیه السلام) فرمود: عمر بن خطاب از علی(علیه السلام) درباره نام مهدی(علیه السلام) پرسید. امام(علیه السلام) پاسخ داد: پیامبر(صل الله علیه و آله) به من دستور داده و تعهد گرفته تا قبل از برانگیخته شدن او نامش را نگویم).
مقالات مرتبط:
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.