آیا «مرگ» پایان زندگی است؟!
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، اسفند 1351، سال چهاردهم، شماره 2.
آیا «مرگ» پایان زندگی است؟!
«مرگ» امری حتمی و همگانی
نقطه آغاز زندگی فقر باشد یا ثروت، در محیط جهل باشد یا دانش، با خوشبختی توأم باشد یا با بدبختی، به هنگام «مرگ» ناگهان به طرز عجیبی همه در یک سطح قرار میگیرند و مساوات کامل که هیچ کس نتوانسته آن را پیاده کند برقرار میشود؛ به همین دلیل در مقدار عمر و طول زندگی میتوان بحث کرد، ولی در مرگ جای بحث نیست؛ حتی اگر آب حیات را از ظلمات بیرون آوریم و لاجرعه سر بکشیم زندگی ابدی ممکن نیست، زیرا طول عمر به مفهوم ابدیت نمیباشد.
روی همین جهات است که مردم جهان با تمام تفاوتهائی که در طرز تفکر دارند در ایمان به مرگ اتفاق نظر دارند. و شاید انتخاب نام «یقین» در دو آیه از آیات قرآن برای «مرگ» اشاره به همین حقیقت است؛ یکی از این دو آیه میگوید: «پروردگار خود را تا لحظه يقين (مرگ) بندگی کن»(1) و آیه دیگر از قول بدکاران میگوید: «آنها تا لحظه يقين (مرگ) بدی کردند».(2) یعنی هم نیکوکاران و هم بدکاران در این لحظه قطعی و یقینی به هم میرسند.
***
در لحظه «مرگ» چه احساسی به انسان دست میدهد؟
هیچ کس نمیداند در لحظه مرگ چه احساسی به انسان دست میدهد، چون کسی از این راه برنگشته است که احساس خود را در آن لحظه خاص برای دیگران شرح دهد. آیا وداع با این زندگی همچون کشیدن یک دندان در حال بی حسی کامل است؟ بدون هیچ ناراحتی، بلکه با زوال تدریجی همه ناراحتیها و در میان آرامش کامل!؟ و یا آنکه دردناکترین رنج و عذابی که زبان از شرح آن عاجز است به انسانها دست میدهد؟ و یا بستگی به روحیات و اخلاقیات و صفات و اعمال افراد دارد؟ برای بعضی به آسانی و سادگی بوئیدن یک گل، و برای بعضی به اندازه کشیدن بار سنگینی به عظمت یک کوه!؟
و شاید احساس دیگری غیر از آنچه به فکر و اندیشه ما میگنجد و در شرایط این زندگی ابدا برای ما قابل درک نیست در لحظه مرگ به انسان دست میدهد، بطوری که اگر مردگان به این جهان بازگردند نتوانند آنچه را دیدهاند و احساس کردهاند شرح دهند. اگر دوقلوئی را فرض کنیم که یکی از آنها پس از تولد مجددا به رحم در کنار برادرش باز گردد و بخواهد آنچه را در لحظه تولد و پس از ورود به جهان پهناور بیرون رحم مشاهده کرده برای برادرش شرح دهد آیا توانائی بر این کار هرگز پیدا میکند؟ آیا همچون «یک گنگ خواب دیده» که بخواهد برای «آدمی کر» رؤیاهایش را تشریح کند نخواهد بود؟
فرار از واقعیتها عاقلانه نیست
بدترین راه مبارزه با واقعیتهای تلخ «فرار» از درک آنها و یا به دست فراموشی سپردن آنهاست. کم عقلی از این بالاتر نمیشود که چیزی را که هرگز ما را فراموش نمیکند فراموش کنیم، و یا انتظار تجدید نظر از مطلبی که حتمی و غیر قابل اجتناب است داشته باشیم. چرا به مسئله مرگ، و حوادث بعد از آن، و سرنوشت روح پس از وداع با این زندگی، و صدها مسئله مهم مربوط به آن نیندیشیم؟ در حالی که مسلم ترین و قطعی ترین حادثه ای که در زندگی آینده ما رخ میدهد همین مسئله است.
هنگامی که تاریخ را ورق میزنیم و میبینیم بزرگترین زورمندان بشر، اسکندرها، چنگیزها و ناپلئونها، و نیرومندترین دانشمندان و قویترین شعرا و نویسندگان همگی در آستانش زانو زدند و سر تسلیم در برابرش فرود آوردند معقول نیست که ما آن را فراموش کنیم یا از آن بهراسیم و بی دلیل از آن بترسیم. همان طور که پیشوای بزرگ اسلام امیر مومنان علی(ع) در بیان مستدل خود میفرماید: «وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ وَ طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ ...»؛ (چگونه از چیزی غافل میشوید که او از شما غافل نخواهد بود، و طمع در چیزی میکنید که هیچ گاه شما را مهلت نمیدهد؟). پس چه بهتر که برای دریافت پاسخهای صحیح و منطقی به معماهای مربوط به پایان زندگی با شجاعت و واقع بینی گام جلو بگذاریم و به بررسی دقیق این مسائل بپردازیم.
* * *
دو ترسیم مختلف از چشم انداز «سرنوشت» انسان
آیا لحظه مرگ لحظه وداع با همه چیز است؟ آیا لحظه پایان راه زندگی و لحظه بیگانگی ابدی و جدائی مطلق از این جهان و تجزيه و بازگشت مواد ترکیبی بدن انسان به عالم طبیعت است؟ یا لحظه تولد ثانوی، بیرون شتافتن از رحم دنیا به جهان وسیع و پهناور دیگر، شکسته شدن یک زندان وحشتناک، آزاد شدن از یک قفس کوچک و تنگ، و گشوده شدن دریچه ای به سوی جهانی وسیع و روح پرور، دور از آلايش ماده این جهان، پاک از غمها و اندوهها و رنجها و خصومتها، و دروغها، و بیعدالتیها، و ستمگریها، و تن به ستم دادنها، و تنگ چشميها، و کوته نظريها، و کینه توزیها و جنگها و آنچه در این جهان محدود و زندگی پر دردسر رخ میدهد و با جان و سرشت آدمی بیگانه است؟ کدامیک؟...
قطع نظر از اینکه کدام یک از این دوچشم انداز به حقیقت و منطق نزدیکتر است که طبعا در بحثهای آینده از آن سخن خواهیم گفت، اولی چقدر تاریک و وحشتزا و هول انگیز و دردآلود است، و دومی چقدر زیبا و دلپذیر و دل اگیز و آرامبخش!
تصویر مرگ در قیافه نخست کافی است که همین شربت زندگی را هم هر قدر زندگی مرفه باشد در كام آدمی تلخ و ناگوار سازد و یا او را برای فرار از مرگ به تن در دادن به هرچیز وادارد و در برابر هر شرطی تسلیم کند. در حالی که تصویر آن در چهره دوم میتواند شربت زندگی را گوارا، و شربت شهادت را در راه حق و هدفهای پاک از آن گواراتر سازد، و به انسان بگوید بخاطر این زندگی در برابر هر شرطی تسلیم نشو، و به هر قیمتی آن را مپذیر؛ آزاد باش و از مرگ افتخار آمیز نترس!
پایان مقاله
پیشنهاد برای مطالعه: ریشههای «معاد» در اعماق فطرت
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.