موقعیت ما در نقشه بزرگ هستی
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، اسفند 1350، سال سیزدهم، شماره 2.
معمای هستی / موقعیت ما در نقشه بزرگ هستی
غرق بودن ما در زندگى روزمره معمولا به ما امکان نمى دهد که به «کم» و «کیف» هستى خود، و نقطه اى که روى این نقشه بزرگ اشغال کرده ایم بیندیشیم؛ لذا خیلی زود به «نفی» متوسل میشویم، در حالی که برای فکر کردن حقایقی پرارجتر از آنچه تمام خود را مصرف آن میکنیم وجود دارد، و راهی برای «نفی» آنچه نمیدانیم نیست.
وجود ما از دو سو به «عدم» ختم میشود
اگر تاریخچه گذشته زندگى خود را ورق بزنیم خیلى زود به «عدم» میرسیم؛ 20 سال، 30 سال، 50 سال و حداکثر 70 سال، یا کمى بیشتر، با تفاوتهائى که داریم و پیش از آن ظاهراً چیزى نبودیم. آینده را هم اگر خیلى با آرزوهاى بلند پروازانه و خوش باوریهاى بى دلیل خود، به عقب برانیم، باز از همین اندازه تجاوز نخواهد کرد و بعد از آن (ظاهراً) تاریکى عدم است؛ این از یک سو. و اما از سوى دیگر اگر بر مرکب تندرو و رایگان اندیشه سوار شویم و در مسیر قافله انسانیت به عقب برگردیم بیش از چند هزار سال نمى گذرد که گرد و غبار ابهام فضاى این مسیر را مى پوشاند، تنها شبحهائى را مى بینیم که به سرعت در این وادى مى آیند و مى گذرند و کمتر اثرى از خود به یادگار میگذارند. مثل اینکه خود را «مسافران قاچاق» مى دانند که سعى دارند از دیدگاه بازرس «تاریخ» مکتوم بمانند! باز به سرعت میلیونها سال به عقب بر مى گردیم -مدتى که شاید نسبت به عمر جهان هستى لحظه اى بیش نباشد- در این موقع گویا در دالان وحشتناک عدم (عدم انسانیت) گام گذارده ایم؛ کرانه هاى «دریاى ظلمات عدم» به خوبى نمایان است، جرأت نمى کنیم جلوتر برویم و اگر هم برویم فایده اى ندارد؛ زیرا سفر در «هیچ» نتیجه طبیعى آن «هیچ» است و اگر قبلا چیزى بوده ایم لابد خاک بوده ایم و سنگ و چوب.(1)
سفر به سوى آینده از این بسیار مشکلتر و پیچیدهتر است، زیرا حتى با محاسبه و استمداد از نیرومندترین ماشینهاى الکترونیکى و اتکاى به حدس و تخمینهاى هوشمندان با تجربه مشکل بتوانیم پیش بینى وضع صد سال دیگر را بکنیم، چه این که مرکب تندرو اندیشه در این سمت خیلى کند پیش میرود و زود از کار مى ایستد. گویا ما و کاروان جامعه انسانیت در وسط دامنه کوهى ایستاده ایم که از یک سو قله هاى آن سر به آسمان کشیده و در وسط ابرهاى تاریک و سیاهى فرو رفته است و از سوى دیگر به دره عمیقى منتهى میگردد که تا چشم کار مى کند عمیق و سپس تاریک و ظلمانى است. نه از آغاز مسیر خود خبر روشنى داریم و نه از آینده دور و دراز آن. وانگهى آیا ما و همه نسل بشر نخستین کسانى هستیم که در وادى زندگى گام نهاده ایم؟! نهایت خود خواهى و بى احتیاطى است که جواب مثبت به این سؤال بدهیم و بگوئیم آرى ... آیا آخرین کسانى مى باشیم که به این جهان راه یافته ایم و نقطه ختم این سلسله طولانى و بى انتها محسوب مى شویم؟! این هم خیلى جرأت میخواهد که جواب مثبت به آن بدهیم. کسى چه مى داند؟ شاید تا کنون هزاران، میلیونها، میلیاردها نوع انسان -همچون نوع بشر، یا برتر از آن- به این جهان آمده اند و رفته اند. و باز کسى چه میداند که آینده هم چنین نباشد و میلیونها نوع انسان دیگر گام در زندگى نگذارند و «نوع ما» تنها حلقه اى از رشته زنجیز مانندى که دو کرانه آن ناپیدا است نباشد.
از طرف دیگر: در میان میلیاردها ستاره اى که انسان با چشم مسلح و نیرومندش مشاهده مى کند -که شاید در مقیاس عظیم جهان هستى فقط به اندازه دید مورچه اى باشد- آیا تنها کره زمین ماست که موجودات زنده و متمدنى پرورش داده است؟ آیا شرایط حیات و زندگى «تنها» و «منحصراً» قرعه فالش را بنام کره حقیر و کوچک مسکونى ما زده اند؟ هیچ عقلى نمى تواند این احتمال را بپذیرد، روى حساب ریاضى احتمالات هم که باشد صدها میلیون از ستارگان بیشمارى که در قلمرو دید ما قرار دارد باید مرکز جنبش و حیات و زندگى باشد.(2)
راستى ساکنان کرات دیگر چگونه زندگى میکنند؟ آیا آنها هم مانند ما کشمکش و جنگ و خونریزى دارند؟ مثلا براى خود «ویتنامى» درست کرده اند که دهها سال بخاطر «هیچ» در آن مى جنگند و یا اینکه اصلا لغتى بنام «جنگ» در قاموسشان نیست و همچون میلیاردها سلول یک تن که در نهایت صلح و صفا با هم زندگى و همکارى دارند به سر میبرند؟ کسى نمیداند. پس خوب که فکر کنیم مى بینیم آنچه نام آن را علم و دانش بشرى مى گذاریم و کتابخانه هاى عظیمى را به وسعت چندین کیلومتر با چندین میلیون کتاب پوشانیده است همه شرح نادانی هاى ما و یا دانستنیهاى مربوط به نقطه روشن کوچکى است که بى شباهت به شعاع یک کرم شب تاب در یک شب تاریک آن هم در دل بیابانى پهناور نیست.
براى دوباره نوشتن تمام این علوم و دانشهاى وسیع انسانى که به وسیله میلیونها دانشمند بزرگ و در میلیونها کتاب نوشته شده است احتمالا حوضچه کوچکى از مرکب یا جوهر کافى است، در حالیکه براى نوشتن اسرار همه هستى و صورت بردارى از همه موجودات این جهان و آنچه در دورترین اعماق آسمانها وجود دارد و آنچه در گذشته ناپیدا و آینده بى انتها وجود داشته یا خواهد داشت ممکن است تمام اقیانوسهاى دنیا هم کافى نباشد.(3)
با این حال تصدیق خواهید کرد که در چنین جهان و با چنین احوال و شرایطى «نفى» کار مشکلى است؛ اگر نگوئیم احمقانه است. باید با احتیاط گام برداشت. باید خضوع و کوچکى کرد و یا صحیحتر باید از کوچک بودن خود آگاه شویم. و در ضمن باید در پیله زندگى محدود روزانه خود محصور نشویم و هر چه میتوانیم گام از این زندگى بیرون نهیم، بیشتر فکر کنیم و بیشتر مطالعه نمائیم. افتخار ما در ادامه این زندگى عادى و روزانه که تکرار مکرر مبتذلى بیش نیست، نمى باشد؛ افتخار ما بسته به تعداد گامهائى است که براى بیرون رفتن از این چهار دیوار محدود و حل آن معماهاى بزرگ (البته به مقیاس توانائى و قدرت خود) هر چند کم و ناچیز باشد برمیداریم.
این طرز تفکر درباره آنچه نمى دانیم و از آن آگاهى نداریم، به ما آمادگى مى دهد که یک سلسله حقایق را بیرون از این محدوده، بطور جدى مورد بررسى قرار دهیم؛ یعنى اینجا آغاز راه است، راهى به سوى سرنوشت و به سوی حل معماها در مقیاس وجود یک انسان.
پیشنها جهت مطالعه: چرا فکر کنیم؟ چگونه فکر کنیم؟ و در چه بیندیشیم؟
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.