نخستین بار که یک «مغز الکترونیکی» دیدم
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، شهریور 1351، سال سیزدهم، شماره 8.
معمای هستی / نخستین بار که یک «مغز الکترونیکی» دیدم
بیائید برای حل معمای هستی از درون خود آغاز کنیم و نخست انگشت روی همین «مغز» آدمی که نخستین بازیگر میدان است بگذاریم؛ آن روز من هم مانند بسیاری از افراد دیگر تصور میکردم «مغز الکترونیکی» چنانکه از اسمش پیدا است اعجوبهای است که در مدت کوتاهی کار صدها مغز آدمی را انجام می دهد، و در حقیقت سد «فرع زايد بر اصل ممکن نیست» را شکسته و چیزی از آب درآمده که خود انسان باید برای حل مشکلاتش از او خواهش و التماس کند، و دست به دامن او شود! دوستان وسیله مشاهدۀ این اعجوبه جهان صنعت را که در یکی از مؤسسات بزرگ صنعتی به کار گرفته شده بود فراهم ساخته بودند. دستگاهی بود تقریبا به اندازه یک ماشین بزرگ چاپ (چند متر مکعب) با یک مشت چرخ و پیچ و مهره و یک ساختمان پیچیده مانند بسیاری ماشینهای دیگر.
دوستان از هنرنمایی این دستگاه داستانها می گفتند: اگر نام فلان کشتی را روی کارتهای مخصوصی بنویسید (البته منظور نوشتن با قلم نیست بلکه با زبانی که حالی ماشین شود و آن سوراخهای مختلفی است که روی کارتها به وجود میآورند) و به ماشین بدهید در یک مدت کوتاه تمام مشخصات آن کشتی مانند: بارگیری، مقدار ظرفیت کامل، مقدار سوخت، نوع ساختمان، حتی نام کاپیتان کشتی و بسیاری مطالب دیگر را در چند نسخه با خط خوانای لاتینی تایپ کرده، و شسته و رفته و بدون غلط، تحویل می دهد! می گفتند: اگر به این ماشین (مغز الکترونیکی) دستور دهید نقشه فلان جزیره را بکش، فورا یک نقشه زیبا و دقیق و صحیح با تمام مشخصات در چند نسخه به شما تقدیم می کند که خودتان در آن حیران می مانید! و از همه مهمتر اگر مطالبی را که برای سؤال به «مغز» تحویل میدهید و باید روی کارتهای متعدد به شمارههای منظم قرار گیرد، کارتهای آن را غلط ردیف کنید مغز هنگامی که به کارت غلط رسید فورا متوقف میشود، و دستگاه غلط یاب آن مثل فرفره به کار می افتد و به سرعتی که سریعترین ماشین نویسهای دنیا به گرد آن نمیرسد روی یک کاغذ به خط خوانا، به شما اطلاع میدهد که فلان کارت را غلط گذارده اید و باید چه عملی انجام دهید که کار اصلاح شود و به مسیر خود بیفتد؟! و چون این مطلب اخیر از همه عجیبتر به نظر میرسید و با آزمایش آن بقیه هم در واقع آزمایش شده بود بنا شد جلوی چشم ما آن را عملی کنند.
تقریبا ده عدد کارت سؤال انتخاب کرده بودند که روی آنها مطالبی نوشته شده بود و بنا بود به ترتیب آنها را روی هم بچینند و به دستگاه مغز بدهند و چند صفحه پاسخ لازم را فورا دریافت دارند. در اینجا مهندس مربوطه «عمدا» مرتکب اشتباهی شد و مثلا کارت شماره 5 را بجای کارت شماره 6 گذارد، و سپس دکمه مغز را زد و ماشین بکار افتاد و به سرعت مشغول بررسی و مطالعه کارتهای سوالات شد؛ همین که به کارت غلط شماره 5 رسید فورا متوقف شد؛ غلط یاب به کار افتاد، و درست مانند یک آدم عصبانی ماشین تایپ فرفره مانند خود را که به سرعت سرسام آوری می چرخید به کار انداخت و با لحنی آمرانه این دستور را به انگلیس نوشت:
«کارت شماره 5 غلط چیده شده، جای آن را با کارت شماره 6 عوض کنید و عمل را از نو تکرار نمائید!...».
اینجا بود که اعجاب من به حد اعلی رسید، عجب رقیب و عتیدی ساختهاند که هم اعمال ما را بهتر و سریعتر از ما انجام می دهد و هم اشتباهات ما و هم راه اصلاح آنرا مانند یک استاد مقتدر و دانشمند گوشزد مینماید؟ چه حافظه ای؟ چه هوشی؟ چه دقت نظر و صراحت منطقی؟... این بشر چیزی ساخته که نه تنها خودش بگردَش نمیرسد بلکه بر او حکومت و آقائی هم می کند، کسی چه می داند شاید یک مشت ارواح عالی یا شیاطین در او محبوس ساخته است!!... این را نگفتم که در کنار این اعجوبه تکنیک و صنعت مخزن نسبتا بزرگی به چشم میخورد، دوست ما دست کرد از کشو آن یک حلقه نوار مانند بزرگی را درآورد و گفت: این یکی از حافظههای مغز الکترونیکی ماست و به دنبال آن سوالاتی میان ما و آن دوست رد و بدل شد. در آخر کاشف به عمل آمد که این اعجوبه مثل بسیاری از آدمهای زمان ماست! ظاهرش با باطنش دوتاست! او نمی تواند هر سوالی را پاسخ بگوید، بلکه تنها سؤالاتی که پاسخ آنرا قبلا مانند نوار تهیه کرده و به حافظه اش سپردهاند بازگو میکند. اگر نقشه جغرافیائی میکشد قبلا طرح نقشه دقیق فلان جزیره را بشکل خاصی به نوار سپردهاند و در حافظه او قرار دادهاند. هنگامی که ما تقاضا میکنیم فلان نقشه را بکشد، این سؤال نقطه خاصی از حافظه او را تحریک میکند و همان نوار به کار میافتد و نقشه را که قبلا انسان دانشمندی به او سپرده است تحویل می دهد. و به این ترتیب اگر صد رشته وسیع علمی را در حافظه او قرار دهند و سپس سؤالاتی از رشته صد و یکم بکنند، مانند ... به گل میماند و پاسخی ندارد بدهد! در واقع یک طوطی بسیار بزرگ و سریع و چابک و اسرار آمیز است که هرچه استاد ازل گفت بگو میگوید.
این عالی جناب گرچه در سرعت عمل -مانند همه ماشینها- دست انسان را از پشت میبندد ولی با اینهمه قدرت نمائی و طمطراق سرسوزن ابتکار ندارد و یکپارچه حافظه است، بر خلاف مغز انسان که میتواند یک دنیا ابتکار به تناسب حوادثی که پیش میآید از خود نشان بدهد. کار این اعجوبه صنعت هر قدر وسیع باشد باز محدود است، محدود به آنچه به او گفتهاند بگو... و نه بیشتر از آن، در حالی که کار مغز انسان محدود نیست و میتواند به سؤالات تازه و بی سابقه بیندیشد و به آنها پاسخ گوید.
حال فرض کنید همه دانشمندان و تکنسینهای جهان جمع شوند و بجای رقابتهای غلط و مسابقه در ساختن سلاحهای ویران کننده تر برای بکاربردن در جنگهای هند و چین و مانند آن، یک مغز الکترونیکی بسازند به اندازه یک شهر بزرگ، به اندازه یک کوه عظیم، و نوارهای حافظه بسیار زیادی برای او بسازند که در بزرگترین انبارها و سیلوهای جهان جای آنها نشود، و تمام مسائل علمی موجود را به این مغز بزرگ بی نظیر بسپارند، تا هر مشکلی در مباحث ادبی و طبی و صنعتی و فلسفی و ریاضی و اقتصادی و... پیش آید بتوانند از این اعجوبه دهر سؤال کنند، و با سرعت بی مانندی جواب بشنوند، و هزاران مهندس مراقب اعمال و به کار انداختن آن باشند. آیا این مغز عظیم و غول پیکر الکترونیکی با آن همه تشکیلاتش ارزش مغز یک انسان را که معمولا یک کیلو و نیم بیشتر وزن ندارد خواهد داشت؟! صریحا باید گفت نه، هرگز، ابدا ... چرا که شعاع قدرت و فعالیت او محدود به همان حافظه هائی است که به او سپرده شده و در برابر مسائل جدید و پیش بینی نشده عاجز و ناتوان است، او هرگز فکر تازه نمیکند، کار او الزاما متعلق به گذشته است و نه به آینده، و مسائلی که آینده پیش پای ما میگذارد برای او جزو مسائل لاینحل است! درحالی که مغز انسان هم به گذشته تعلق دارد، و هم به هزاران سال بعد، و میتواند درباره همه مسائل بیندیشد و البته به مقدار توانائی خود راهی به سوی حل آنها بگشاید.
***
مشاهده این مغز الکترونیکی یک درس بزرگ توحید به من داد، درسی که پیش از آن هرگز نخوانده بودم، این مشاهده راهی بسوی جهان ماورای طبیعت بر من گشود و شعاع نیرومند تازه ای از ایمان بر قلب من تابید. فکر کردم آیا اگر تمام مردم جهان جمع شوند و بگویند ساختمان همین دستگاه موجود مغز الکترونیکی با آن فرفره غلط یاب و آن سرعت عمل بی نظیر و آن پشتکار بی مانند، و آن دقت اعجاب انگیز روی یک طرح قبلی و مطالعه دقیق انجام نیافته بلکه یک موجود صرفا تصادفی است که بI دست کارگر بی سواد و بدون هیچ اطلاع فنی به این شکل در آمده است، من هرگز باور نمیکنم، و به این سخن واهی می خندم، و همه مردم دنیا را اگر (فرضا) چنین ادعائی کنند در اشتباه و گمراهی میدانم و حاضرم همه را دیوانه خطاب کنم بدلیل اینکه حرفی می زنند که عاقل نباید بزند. آیا با این حال میتوانم باور کنم مغز انسان که معمولا بیش از یک کیلو و نیم وزن ندارد و در عین حال هم ابتکار دارد و هم شعاع فعالیتش محدود به حدودی نیست و قدرت آن از یک مغز الکترونیکی به اندازه یک شهر عظیم هم بیشتر است یک پدیده تصادفی میباشد و صرفا نتیجه بیش بینی نشده فعالیت بدون برنامه عوامل مختلف طبیعی است؟! هیچکس اگر درست بیندیشد نمیتواند این سخن را باور کند.
اگر همه دنیا (فرضا) چنین گواهی بدهند باز قابل قبول نیست و همین واقعیت روشن است که عموم دانشمندان علوم طبیعی را به سوی قدرت مرموز، و عقل کل، و حکمت فوق العاده ای که در پشت دستگاه طبیعت قرار دارد متوجه میسازد. عده زیادی از آنها همچون اینشتاینها، داروينها، فإماريونها و... نام او را هم یافتهاند و میگویند او خدا است. در حالی که جمع دیگری تنها حقیقتش را یافتهاند و در نامگذاری او راههای دیگری را پیموده و رسم دیگری را انتخاب کردهاند ولی مسمی در همه جا یکی است.
پیشنهاد برای مطالعه: از این اطاق اسرارآمیز دیدن کنیم
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.