«علم» یا «جهل»؛ کدام یک سرچشمه پیدایش مذهب است؟
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، فروردین 1354، سال شانزدهم، شماره 4.
معمای هستی / «علم» یا «جهل»؛ کدام یک سرچشمه پیدایش مذهب است؟
گفتیم جمعی از جامعه شناسان مادی اصرار دارند که انگیزهی اصلی پیدایش «مذهب» را در مجتمعات انسانی «جهل» و بی خبری از قوای طبیعی و اسرار هستی معرفی کنند؛ در حالی که نه تنها شاهد و قرینهای برای این فرضیه ذکر نکرده اند، بلکه قرائن موجود خلاف آن را اثبات میکند. اکنون به دنباله این بحث مهم توجه فرمایید؟
***
نخست به چند دسته داستان کوتاه توجه کنید:
1. می گویند از یک عرب بیابانی پرسیدند: تو که خدا را ندیدهای از کجا او را شناختی؟!... در جواب گفت: «من جای پای شتران و انسانها را در این بیابان که میبینیم به خوبی میفهمم که قافلهای از اینجا گذشته است»؛ و سپس اضافه کرد: «اَفَسماءٌ ذاتِ اَبراجٍ وَ الارضُ ذَاتِ فِجاجٍ اَلّا تَدُلَّانِ عَلَی اللَّطیفِ الخَبیر»؛ (آیا این آسمان بلند پایه با آن همه صورتهای فلکی؛ و این زمین با این همه درههای وسیع [که گذرگاه آبها و منبع انواع برکات است] دلالت بر وجود خداوند بزرگی که به همگان محبت دارد و از همه چیز با خبر است، ندارد؟!...).
2. و نیز میگویند: از پیرزن بی سوادی که مشغول پشم ریسی با آن چرخک کوچک دستی خود بود پرسیدند: تو که خدا را ندیدهای از کجا او را شناختی؟! پیرزن دست از چرخک خود برداشت و خاموش نشست. گفتند: چرا پاسخ نمیگویی؟! گفت: پاسخ خود را عملا دادم!... نمیبینید این چرخک تا دستی پشت سر آن نباشد منظم نمیگردد؟! آیا این عالم پهناور و این همه ستارگان و ماه و خورشید بدون یک نیروی محرک دانا میتواند این چنین منظم گردش کند؟
3. و نیز میگویند: از سقای بی سوادی پرسیدند تو خدا را ندیدهای از کجا به وجود او پی بردی؟ او گفت: نگاهداری شیر در پستان مادر با آن نظم مخصوص مرا به وجود او راهنمایی کرده، من در حیرتم که چگونه پستان پر از شیر است و شیر از آن نمیریزد و نوزاد به راحتی میتواند از آن بدون هیچگونه زحمتی استفاده کند، اما اگر من دهان مشک را باد دقت نبندم حتما آب از آن فرو میریزد، این ساختمان ساده نیست و حتما شخص حکیمی آن را به وجود آورده است!
این داستانها و آنچه شبیه آن است شبحی از چگونگی توجه انسانهای نخستین را به مساله مذهب و به خصوص آفریدگار جهان در ذهن ما ترسیم میکند؛ و میتوانیم این واقعیت را دریابیم که: انسانهای نخستین با همان ذهن کاملا ساده و فکر ابتدایی و دست نخورده، با چشم خود شاهد نظامات خاصی در اندام خود؛ در چشم و گوش و دهان و زبان و دست و پای خود، و در محیط اطراف خویش تا آن جا که قدرت دیدشان اجازه میداد، بودند. آنها میدیدند که همه سال در فصل بهار شکوفههای زیبا و دل انگیز، شاخههای درختان را زینت میدهند و به زودی شاخههای لخت و عریان زیر پوششی از برگهای نازک و لطیف بهاری مستور میشوند؛ گلهای رنگارنگ در هر سو میخندند، و مرغها با آن بالهای زیبا و خوش ترکیب، پروانهها با آن نقشهای زیبا و حیرت انگیز، در لابه لای درختان میدوند و با همهمه بالهای خود آواز زندگی و حیات سر میدهند. تابستان فرا میرسد درختان میوه جنگلی و تک درختهای کوهی از میوههای گوناگون سنگین شده و آهسته سر تسلیم در برابر علاقه مندان خود فرو میآورند، و با طعمهای متنوع و لذیذ خود ذائقهها را نوازش میدهند. به دنبال آن پاییز با رنگهای پریده و در عین حال زیبا، و صحنههای خاموش با شکوه که غمی لذت بخش به اطراف خود میپاشد، فرا میرسد، و به دنبال آن زمستان با رگبارهای زنده کننده و برفهای زیبا و رویاییش، وارد می گردد؛ و همه جا و همه چیز را، تا هنگام وزش نخستین نسیمهای بیدار کنندهی بهاری، در خواب عمیقی فرو میبرد.
انسانهای نخستین میدیدند برای ساختن یک کلبه کوچک از چند قطعه چوب و مشتی برگ؛ یا ساختن یک سلاح ساده سنگی برای شکار و یا کشیدن نقش یک حیوان وحشی بر دیوار غار، چقدر ابتکار و نیرو و فکر لازم است، با این حال چگونه میتوانستند باور کنند که «این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود» به طور کلی زاییده تصادف است و هیچ مبدأ علم و قدرتی برای ساختن آنها دست در کار نبوده است؟ راستی چقدر غیر منطقی است که ما آگاهی بشر نخستین را بر وجود این همه نظامات و پدیدههای شگفت انگیز و منظم، دلیل بر بیدار شدن حس مذهبی در انسانهای نخستین ندانیم، اما جهل آنها را به علت رعد و برق یا رنگین کمان سبب توجه آنها به این مساله فرض کنیم؟ آیا میتوان باور کرد این نظامات که هر انسانی هر اندازه کم اطلاع باشد باز میتواند هزاران نمونه آن را در وجود خود، و گرداگرد خویش ببیند؛ سبب انتقال او به این مبدأ بزرگ نشده و تنها نقاط تاریک و مبهم، نظر او را به این موضوع جلب کرده است؟
هم اکنون نیز با روشن شدن نقاط تاریک گذشته و کشف اسرار حیرت انگیز جدیدی از زمین و آسمان و جهان جانداران ذره بینی و حشرات و موجودات زنده دریاها و ساختمانهای حیرت انگیز دستگاههای گوناگون تن انسان و زوایای اسرارآمیز روح، باز این فکر به گونه ریشه دارتر و نیرومندتری مغز انسان امروز را متوجه خود ساخته که به وجود آورنده این نظامات چگونه میتواند از قوانین علمی و اسرار و خواص اشیاء و چگونگی کاربرد آنها بی اطلاع باشد؟ آیا سازندهی چشم ممکن است از قوانین انکسار نور در آینهها و سازندهی خون از ترکیبات دقیق شیمیایی آن باخبر نباشد؟! و یا به گفته «اینشتاین» همه دانشمندان و مکتشفان و مخترعان که با ایمان راسخ به نظام آفرینش برای کشف هر چه بیشتر اسرار آن به کنکاش و تلاش خستگی ناپذیر مشغولند؛ در اعماق مغز خود وجود یک عقل کل را در این جهان قبول دارند، و گر نه لزومی نداشت که در تابلو مهمل یک نقاش کور و بی سواد و بی ذوق و هنر این همه خیره شوند تا ریزه کاریهای آن را کشف کنند! آیا با این حال نباید اعتراف کنیم که آنچه در گذشته و حال سرچشمه ایمان مذهبی و عقیده به خدا شده علم و آگاهی انسان از این نظام پهناور هستی بوده، نه جهل و نادانی او نسبت به نقاط تاریک و مبهم؟ و نیز آیا نباید قبول کنیم که فرضیه اتکای پیدایش مذهب به جهل و بی خبری یک نوع تغافل و انحراف و دور کشی از درک واقعیات است؟
جالب توجه این که قرآن کتاب زنده یک مذهب بزرگ است که صدها میلیون انسان امروز و دیروز را در زیر سایه خود گرفته؛ بخش مهمی از آیات خویش را اختصاص به مساله اثبات وجود خدا و صفات او داده است اما مهم این است که از صدها آیه که در این زمینه بحث میکند حتی یک آیه انگشت روی نقاط مبهم و تاریک و ناشناختی هستی؛ به عنوان دلیل و آیتی بر وجود پروردگار نمیگذارد، بلکه همه جا سخن از حکایت نظام هستی و مظاهر سازنده و مفید و الهام بخش آن است که هر یک به نوبه خود تابلو خیره کنندهای از نقاش چیره دست عالم آفرینش میباشد.
به عنوان نمونه: گاهی اشاره به خلقت فردی انسان و بدایع وجود او میکند که چگونه از خاک تیره چنین نقشی شگفت انگیز به وجود آمده و میگوید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ»؛ (از نشانههای او این است که شما را از خاک آفرید، سپس شما به صورت انسانهایی در همه جا پراکنده شدید).(سوره روم، آیه 20)
و در جای دیگر اشاره به نظام اجتماعی انسان و پیوندهای محبتی که آنها را به یکدیگر مربوط میسازد نموده، میگوید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»؛ (و از نشانههای او این است که همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید تا آرامش بیابید و پیوند محبت و دوستی در میان شما قرار داد).(روم، 21)
و در جای دیگر میگوید: «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِنْ دَابَّةٍ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ»؛ (و از نشانههای او آفرینش زمین و آسمان [با این نظام شگرف] و جنبندگانی است که در آنها پراکنده کرده است).( شوری، 29)
و نیز میگوید: «وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»؛ (از نشانههای او آفرینش شب و روز و خورشید و ماه است).(فصلت، 37)
و در جای دیگر میخوانیم: «وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ»؛ (و از نشانههای او کشتیهای بادبانی است که در پرتو وزش منظم بادها میتواند همانند پرچمی بر افراشته از نقطهای به نقطه دیگر سیر کند).(شوی،32) و مانند آن.
همان طور که ملاحظه کردید در همه جا سخن از «نظم» و حکایت از وجود یک «تنظیم کننده» در میان است و در همه جا تکیه روی جنبههای شناخته شده ی این نظام وسیع است که طبق یک اصل کلی که انسان در همه عمر خودش هزاران بار آن را آزمایش کرده -که «در پشت هر سازمان منظمی مبدأ علم و حکمتی نهفته شده است»- از آن بر وجود خدا استدلال میشود.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.