انگیزه پیدایش «مذهب»(1)
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، دی 1353، سال شانزدهم، شماره 1.
انگیزه پیدایش «مذهب»(1)
- نخستین جوانههای «مذهب» کجا و تحت چه عواملی رشد کرد؟
- این پدیدهای که نامش مذهب است و بر پهنه تاریخ بشر سایه افکنده، نخستین بار در چه شکلی ظهور کرد؟
- مذهب در جوامع کمونیستی!
«... تمام جوامع بشر -بدون استثناء- دارای نوعی مذهب بوده اند؛... گرچه نژادشناسان و جهانگردان از طوایفی نام بردهاند که کیش و مذهبی نداشتهاند ولی تحقیقات بعدی نشان داد که گزارشهای آنها مبنائی ندارد و قضاوت آنها تنها ناشی از این بوده که گمان میکردند مذهب این طوایف باید شبیه مذهب ما باشد...»
جملههای بالا را جامعهشناس معروف «ساموئیل کینگ» در بحث «تأسیسات مذهبی» از کتاب جامعهشناسی خود آورده است، و سپس اضافه میکند: «دانشمندان جامعهشناس به دقت این موضوع را بررسی کردهاند و به این نکته رسیدهاند که اساساً طایفه و جامعهای بدون معتقدات و آداب و رسومی که در واقع کیش و مذهب به شمار میرود وجود ندارد. امروز [نیز] در سراسر جهان نه تنها مذهب وجود دارد بلکه تحقیقات دقیق نشان میدهد که طوائف نخستین بشر نیز دارای نوعی مذهب بوده اند».(1) این اعتراف صریح مخصوص این جامعهشناس نیست؛ بلکه بسیاری دیگر از جامعهشناسان یا مورخان و یا روانشناسان با او در این عقیده هماهنگ هستند. تا آنجا که «ویل دورانت» تاریخنویس معروف معاصر میگوید: «این قضیه که مذهب موضوعی است که تمام افراد بشر را دربر میگیرد، در نظر شخص فیلسوف از قضایای اساسی تاریخ و روانشناسی به شمار میرود».(2)
ممکن است این سخنها لااقل امروز اغراقآمیز جلوه کند، که اگر در گذشته دین و مذهب جزء بافتهای اصلی جامعههای انسانی بود، امروز با گسترش مادیگری و ماتریالیسم و سیطره و نفوذ آن بر قشرهای وسیعی از جامعههای کمونیستی، با حقیقت تطبیق نمی کند؛ زیرا این گونه جوامع از هرگونه مذهبی برکنارند و حتی به «لامذهبی» مباهات میکنند. ولی در برابر این سخن باید به چند نکته توجه داشت:
1. آیا اگر این جوامع را به حال خود واگذارند و به جای تبلیغات پی گیر حزبی و ایدئوژیکی که از «گهواره تا گور» در همه جا و همه وقت ادامه دارد و به جای این شستشوهای مستمر مغزی که برای منظورهای سیاسی خاصی انجام میگیرد، به آنها امکان هر گونه تفکر و اندیشیدن و سپس بیان اندیشهها داده شود، آیا میتوان اطمینان داشت که وضع به همین صورت ادامه خواهد یافت؟ فی المثل ما میتوانیم سنگی را با فشار به سوی آسمان پرتاب کنیم ولی اگر سنگ از تحت فشار درآید، آیا باز حرکت طبیعی سنگ به سوی آسمان خواهد بود؟ باور نی کنیم هیچ کس بتواند چنان مطلبی را قبول کند.
2. با دقت و کنجکاوی به دست میآید که در جوامع کمونیستی اگر مذهبهای کهن از یک در بیرون فرستاده شده، از در دیگری «مذهب مدرنی» جای آن را گرفته است! آیا معامله کمونیستها با اصول «لنینیسم» و «مارکسیسم» چیزی جز معامله پیروان متعصب مذاهب با عقاید مذهبی هست؟ مگر مذهب چیست؟ اعتقاد به یک ایدئولوژی فناناپزیر که در شکل کامل و نهائی خود رنگ ابدی و جاودانگی دارد، و دست خطا و اشتباه نمی تواند به سوی آن دراز شود، نه قابل تغییر است و نه درخود تجدید نظر؛ حال آیا طرفداران «لنینیسم» تمام این مشخصات را برای عقاید خود قائل نیستند؟ مگر آنها صریحا نمی گویند: «مارکسیسم آخرین و تکامل یافته ترین ایدئولوژی بشری است»؟! و قانون تغییر و تحول به هر چیز تعمیم دارد جز به این اصول! و این اصول مقدس از هر گونه خطا و اشتباه برکنار است!
رنگ مذهب اصول مارکسیسم به قدری غلیظ است که حتی از بکار بردن کلمات خاص مذهبی در این مورد ابائی ندارند؛ و مثلا تجدید نظر طلبان را گاهی «بدعت گذاران» و بازگشت کنندگان را «مرتد حربی» مینامند. جالب توجه اینکه طبق نقل افرادی که به مسکو سفر کرده اند، دیدنکنندگان و زوار قبر «لنین» با آن صفوف طولانی همه روزه اش به قدری است که حتی زوار قبور امام زادههای معروف در شبهای زیارتی به پای آنها نمی رسد! این مسافران میگویند: صفهای چند کیلومتری را که برای زیارت این قبر تشکیل میگردد با چشم خودشان مشاهده کرده اند. بنابراین آنها عملا یک نوع مذهب برای خود انتخاب کردهاند و به پندار آنها با رنگ جاودانه و مقدس و خالی از هر گونه اشتباه؛ منتها مذهب آنها بیشتر شباهت به یک نوع بت پرستی دارد که شرح آن خارج از بحث کنونی ماست.
3. از همه اینها گذشته -برخلاف آنچه تصور میکنند- مردم این کشورها همه ماتریالیست نیستند و مثلا تعداد اعضای حزب کمونیست درپارهای از این ممالک پرجمعیت، از چند میلیون نفر تجاوز نمی کند؛ و هنوز پیروان مذاهب، علی رغم تضییقات و فشارهای موجود کم نیستند.
اکنون که دانستیم مذهب با تاریخ بشر همراه بوده است، این فکر به نظر میرسد که آیا میتوان از یک چنین پدیدهای به سادگی گذشت و آن را یک مسأله عادی تلقی نمود؟ آیا یک چنین مسأله ریشهداری میتواند جزء عادات و رسوم باشد؟ (اگر چه عادات و رسوم هم با نظر دقیق ریشههای مذهبی دارند) به همین دلیل در کتب جامعهشناسی امروز مذهب جای وسیعی برای خود گشوده و «جامعهشناسان» برای انگیزه پیدایش مذاهب نظرات و فرضیاتی ذکر کردهاند! روانکاوان و روانشناسان نیز به حکم آنکه مذهب سرو کار با روان و عواطف آدمی دارد روی آن بحث کرده اند. «فلسفه» امروز و دیروز نیز پیش از همه به خود حق میدهد که در این باره به بحث بپردازد.
نظرات و فرضیاتی که ذیلا از نظر شما میگذرد مشهورترین یا مهمترین نظرات و فرضیاتی است که تا کنون دربارۀ علل پیدایش مذهب اعلم از درست و نادرست ذکر شده است:
1- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، استعمار طبقاتی بوده است.
2- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، جنبه ضداستعماری آن بوده است.
3- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، نیازهای اخلاقی و اجتماعی بوده است.
4- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، ترس از پدیدههای وحشتناک طبیعی بوده است.
5- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، مسئله جنسی بوده است.
6- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، بیخبری از اسرار طبیعت بوده است.
7- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، عقیده به وجود روح بوده است.
8- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، عقیده به بخت و شانس بوده است.
9- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، مطالعه نظامات جهان هستی بوده است.
10- انگیزه و عامل پیدایش مذهب، فطرت و کشش روحی بوده است.
روشن است که این فرضیات و نظرات از نظر ردهبندی علمی جنبههای گوناگونی دارند؛ بعضی شکل اقتصادی به مذهب میدهند (مانند فرضیه اول و دوم) و پارهای شکل روانی (مانند فرضیه سوم و چهارم و پنجم) و بعضی شکل فلسفی (مانند فرضیه ششم و هفتم) و بعضی شکل خرافاتی (فرضیه هشتم) و بعضی (مانند نظریه نهم) هم شکل علمی میتواند داشته باشد و هم فلسفی، درحالی که نظریه دهم جنبه روانی دارد. اما شگفت انگیز اینجاست که بسیاری از اظهارنظر کنندگان در این بحث، مساله مادیگری و نفی وجود خدا را قبلا یک مساله مهم فرض کرده و سپس به دنبال یک عامل مصنوعی برای مذهب گشته اند بدون اینکه احتمالا در تمام عمرشان ساعاتی چند روی اصل اثبات و نفی آفریدگار بیندیشند! آیا بهتر نبود لااقل نخست خود این مطلب (اثبات و نفی آفریدگار) را مورد بررسی قرار میدادند و سپس به سراغ انگیزه پیدایش مذهب میرفتند؟!
جوان دانشجوئی از تهران نقل میکرد که استاد ما که «رسوب شناسی» به ما درس میدهد؛ یک روز با سماجت اظهار داشت که اسلام کپیای است از آئین یهود! از او سوال کردیم شما هرگز قرآن یا تورات خواندهاید؟ گفت: نه. گفتیم: پس از کجا فهمیدید که اسلام از مذهب یهود گرفته شده است؟ گفت: در کتاب نوشته شده بود! هنگامی که یک استاد دانشگاه در محیط شرق که زادگاه مذاهب و ادیان بزرگ است بدون اینکه چند صفحه از قرآن و تورات در تمام عمرش خوانده باشد این چنین قاطع و خام و ناپخته درباره مذاهب بحث میکند و حاضر نیست برای آنها لااقل به اندازه یکی از لایههای کف دریاها مطالعه کند چه انتظاری از یک دانشمند غربی میتوان داشت؟!
به هر حال از این سخن فعلا صرفنظر کرده به سراغ بررسی انگیزههای دهگانه فوق برویم.
ادامه دارد ... انگیزه پیدایش «مذهب»(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.