خداوند متعال مىفرمايد: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الْذِكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظونَ»؛ (بىترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كردهايم، و قطعآ نگهبان آن خواهيم بود). اين آيه كريمه، ماندگارى قرآن و سلامت آنرا از مواجه شدن با هر رخدادى كه بقايش را به خطر اندازد در طول تمامى اعصار تضمين كرده است. و پيداست كه ضمانت الهى وعدهاى است راستين كه جاى دگرگونى يا تخلف ندارد چنانكه خود فرموده است: «إِنَّ اللّهَ لا يُخْلِفُ الميعادَ».
از جمله دلايلى كه با احتمال تحريف در قرآن منافات دارد و انديشوران آنرا محكمترين دليل بر نفى تحريف داشتهاند، جنبه «اعجاز» قرآن است كه بر آن تحدى شده است. لذا احتمال فزونى در قرآن، باطل و مردودى است. زيرا لازمه آن اين است كه بشر مىتواند يك سوره كامل و شبيه قرآن در تمام جهات فصاحت و بلاغت آن عرضه نمايد، حال آنكه خداوند متعال مىفرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لايَأتونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرآ»، «أَمْ يَقولونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ» و ... اين گونه تحدى آشكار هرگونه ادعا در مورد زيادى در سور و آيات قرآنى را بىاساس مىسازد همچنان كه احتمال تبديل را رد مىكند.
از جمله دلايل محكمى كه شبهه تحريف را از اساس باطل مىسازد «ضرورت تواتر قرآن» در مجموع و در سورهها و آيات و جملات تركيبى و كلمات و حروف و حتى در قرائت و تهجّى آن است. چنانكه در بحث قرائات این بحث مطرح است كه تنها قرائت صحيح همان قرائت مشهور و متداول مسلمانان است كه بر قرائت عاصم به روايت حفص منطبق است و به تواتر ثابت شده است.
قرآن از نخستين روز پيدايش مورد توجه امتى بزرگ و بيدار بوده و در نهايت احترام، مورد تقديس و تعظيم قرار گرفته است. زيرا قرآن براى تمامى شؤونات حيات دينى و سياسى و اجتماعى مسلمین، به عنوان نخستين مرجع و منبع بهحساب مىآید. بههمين جهت است كه همگان در حفظ و حراست و مراقبت از سلامت و بقاى آن در تمامى اعصار مىكوشيدند. با این وجود چگونه ممكن است گمراهپيشگان و باطلكيشان در چنين كتاب استوار و پيراستهاى دستبرد زده باشند؟!
بعد از پيامبر(ص) و انحراف خلافت، امام(ع) به همراه اهل بيتش به در خانههای انصار میرفت تا حقش را بگيرد؛ اما او را بر حریص بودن به خلافت متهم ميكردند. با حمله حكومت به خانهاش و جراحت همسر و شهادتش و دفن پنهاني او، امام دریافت كه نه توانایی در افتادن با حكومت را دارد و نه مبارزه كردن به مصلحت اسلام است، لذا راه مصالحه را در پیش گرفت و كمكم گوشهگیر شد و سراغ زندگی شخصی رفت و حكومت نيز او را تحقير و منزوي كرد؛ با اين حال، امام از هر فرصتی برای معرفی خود و خدماتش به اسلام و مسلمين بهره ميبرد.
ایشان می فرمايد: «اى مالك! بدان من تو را به سوى بلادى فرستادم كه پيش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حكومت داشتند و مردم به كارهاى تو آن طور نظر مى كنند كه تو در امور زمامداران پيش از خود نظر مى كردى و همان را درباره تو خواهند گفت كه تو درباره آنها مى گفتى». امام(ع) در اين عهدنامه تاكيد كرده كه معيار سنجش حكومت ها از نظر عدل و ظلم، افكار عمومى توده مردم است كه امروز در دنيا از آن سخن می گويند؛ اما در عمل غالباً فراموش شده است.
سیره و روایات پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نشان می دهد شعر شعرایی که ذوق هنری خود را در راه اهداف مقدس قرار دهند، از این حکم استثنا می شوند. در موسیقی نیز فقط نوع خاصی از آن که «غنا» نام می گیرد و اثرات روانی و اجتماعی زیان باری دارد حرام است. در مجسمه سازی نیز برخی پژوهش های فقهی جدید که حکم پرستش بت ها را از مجسمه سازی جدید نفی می کنند قائل به جواز آن تحت برخی شرایط است و همه اینها ادعای مخالفت اسلام را با اصل هنر نفی می کند.
از آن گذشته مطاله تاریخ تمدن اسلامی نشان می دهد ظهور اسلام و تطورات تاریخی آن موجب پدید آمدن و رشد رشته های هنری دیگری ای هم چون معماری (در مساجد و ابنیه اسلامی)، نگارگری (در کاشی کاری های مساجد و تذهیب مصاحف مشرف) و خطاطی (در نگارش مصاحف و کاشی نوشته های مساجد) شد و این موضوع دلیل دیگری برای رد مخالفت اسلام با هنر است.
پندار ديگرى در زمينه تحریف قرآن کریم وجود دارد كه در تكلّف و ساختگى بودن، شبيه مسأله «نسخ تلاوت» است. مىگويند: پارهاى از آيات از دلها فراموش شد بهگونهاى كه يادى از آنها در دلها و ذهنها نمانده است. اين مسأله، مانند مسأله نسخ تلاوت است و آنان بدين وسيله مىكوشند رواياتى را كه در پندار ايشان صحيح نموده شده و بر ضايع شدن بسيارى از آيات قرآن پس از وفات پيامبر(ص) حكايت دارد، حل نمايند.
«نسخ تلاوت» پندارى است كه در سخنهاى بسيارى از اهل حديث و جمعى از اصوليان اهلسنت آمده است. ايشان در تلاشند كه بدين وسيله رواياتى را كه به نظرشان صحيح آمده و بر ازدست رفتن بسيارى از آيات قرآن حكايت دارد حل نمايند؛ از اينرو با استفاده از يك اسلوب ساختگى مىگويند: تلاوت ايندسته از آيات، نسخ شده است اما حكمشان تا ابد باقى است. مثل آيه «رضعات دهگانه»، آيه «سنگسار پيرمرد و پيرزن» و آيه «لا يملأ جوف ابنآدم إلّا التراب»، و بسيارى ديگر از اين دست آيات كه معتقدند از جمله آيات قرآن بوده و در زمان پيامبر(ص) تلاوت مىشده است اما بعدها برداشته شده و از سينهها محو شده است؛ با اين حال، همواره عمل به حكم آن واجب است.
قرآن کریم واژه تحريف را فقط در همان معناى لغویاش يعنى: «دستبرد در معناى كلمه و تفسير آن به وجه ناصحيح» كه از آن به سوء تأويل يا تفسير به رأى ياد شده است بهكار برده است. تحريف بدين معنا، همان «تحريف معنوى» است.
«تحريف الشىء» به معناى كشاندن و كنار زدن و جابجا كردن آن از جايگاه خود به سويى ديگر است، كه از «حرف الشىء» به معناى كنار و گوشه آن اخذ شده است. خداوند مىفرمايد: «وَ مِنَ الْنَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ عَلى حَرفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ اَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ»؛ (واز ميان مردم كسى است كه خدا را بر يك حال [وبدون عمل] مىپرستد، پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد، و چون بلايى بدو رسد روى برتابد)...
تحریف قرآن نسبتى است كوركورانه و در عین حال كهنه و فرسوده كه به زمان اختلاف صاحبان مصحفهاى نخستین باز مىگردد. زمانى كه رقابت تنگاتنگ براى نگارش متن و تهجّى و قرائت قرآن در جریان بوده و هر دستهاى هجاء و قرائت خود را درست انگاشته و آنچه را نزد دیگران بوده باطل مىشمرده است. در كنار این اختلاف، برخى از صحابه و تابعان نسخههاى مصاحف و هجاء قرائات را به باد انتقاد گرفتند. در این میان بیشترین انتقادها از آن ابنمسعود، عایشه و ابنعباس و جمعى دیگر از همدستان ایشان از صحابه و تابعان بود. روایتها و حكایتهایى از آن مشاجرههاى لفظى باقى ماند كه «حشویه» ولع و اشتیاق زیادى نسبت به نقل و ضبط و نگارش آنها در مهمترین منابع روایى خود از خود نشان دادند و بدین ترتیب مشكل وجود تحریف در متن قرآن را ایجاد كردند.
با توجه به صراحت ديدگاه انديشمندان شيعه درباره پيراستگی قرآن از هرگونه تحريف، دانشوران منصف اهل سنت با اذعان به مبرّا بودن دامان شيعه از نسبت تحريف، همصدا با شيعه بر پيراستگی قرآن تأكيد كردهاند. ايشان به خوبی دريافتهاند كه جمعآوری احاديث در كتب روايی يا نگارش كتاب از يك نفر، همانگونه كه برای اهلسنت باعث نسبت تحريف نمیگردد، درباره شيعه نيز مجوز چنين نسبتی نمیگردد.
آنچه كه در دوران ما به تهمتهای ناروا عليه شيعه دامن زده است، پيدايش فرقهای است به نام «وهابيت» با پيشينهای كمتر از يك سده. نوك پيكان حمله اين فرقه گمراه كه بيشتر از طرف استكبار جهانی حمايت میشود به سوی عقايد حقه شيعه است. اينان برای دستيابی به هدف شوم خود به رغم آنكه از آراء صدها انديشمند شيعه از عصر مرحوم «مفيد» تا دوره چهرههای علمی معاصر همچون امام خمينی و آيت الله خويی مبنی بر نفی صريح تحريف قرآن آگاهند، با انتشار كتاب «فصل الخطاب» نگاشته «محدث نوری» و انتساب آن به تمام شيعه، در صدد مشوّه ساختن چهره اين مذهب در نگاه مسلمانان جهان میباشند.
به نظر مىرسد سه عامل بنيادى در گزينش نظريه تحريف از سوى برخى نويسندگان نقشآفرين بوده است؛ این سه عامل عبارتند از: 1- وجود روايات تحريف. 2- ابهام در تاريخ گردآورى قرآن. 3- كمرنگى طرح مسأله «امامت» در قرآن.
تحريف در «كتاب» و «سنت» به عنوان متون وحى آيين اسلام، به دو گونه «لفظى» و «معنوى» مقصود است. آنچه در سنت پيامبر(ص) اتفاق افتاد، بيشتر مربوط به «تحريف لفظى» بوده است؛ اما آنچه درباره «قرآن» به عنوان نخستين و درعين حال مهمترين منبع دينشناسى اتفاق افتاده است، «تحريف معنوى» مىباشد كه در روايات از آن به «تفسير به رأى» ياد شده است.
«تحريف» كه در لغت به معناى "كژ كردن و تبديل و تغيير دادن كلام از وضع و طرز و حالت اصلى" آمده است، كنشى ارادى و آگاهانه است كه از طرف باطلكيشان براى مقابله با حقمداران به دو گونه انجام مىپذيرد: 1. تحريف در ساختار گفتار؛ یا همان «تحريف لفظى». 2. تحريف در محتواى گفتار؛ یا به اصطلاح «تحريف معنوى».
در این مسأله فقهاى مذاهب چهارگانه تسنن و فقهاى مذهب شیعه اختلاف ندارند و دلیلشان بر جواز بناى بر قبور آن شخصیت ها، سیره عملى مسلمانان از زمان پیامبر(ص) تا امروز است. بناى روضه نبوى و قبه های قبور بقیع که در سفرنامه ها توصیف آنها وجود دارد، شاهد این مدعا است. این اتفاق نظر و اجماع علماى اسلام در طول قرن ها، قوى ترین گواه بر جواز بنا بر روى قبور است.
اگر منظور از اجماع این باشد که علما در کتب فقهى و روایى همگى چنین فتوایى داده اند چنین چیزى ادعایى بیش نیست. چرا که پاره اى از علماى اهل تسنن بر خلاف آن نظر داده اند. اما اگر منظور، سیره عملى مسلمین بر عدم بناى بر قبور باشد، باید گفت: سیره مسلمین تا زمان عبدالوهاب و اقدام به انهدام قبور و قتل و غارت در حجاز و نجد و عراق و سایر سرزمین هاى اسلامى، بر خلاف این رویه بوده است. قبل از اسلام نیز بر قبور انبیا و صلحا سایبان و بنا قرار داشته، مانند: قبور حضرت ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف(ع).
زیارت قبور آثار تربیتى و اخلاقى مهمى دارد، دیدار گورستان، جلوى طمع و حرص بر دنیا را مى گیرد و موجب می شود انسان ظلم و زشتى را رها کرده به خدا و آخرت روى آورد. از این رو پیامبر(ص) مى فرماید: «قبرها را زیارت کنید، چون شما را نسبت به دنیا بى رغبت مى کند و یادآور آخرت است». فقهاى مذاهب چهارگانه پیرامون زیارت قبور می گویند: زیارت قبور براى پندگیرى و یاد آخرت مستحب است و روز جمعه مؤکد است.
مسلمانان قرن ها به قصد زیارت پیغمبر اکرم(ص) و قبور بزرگان بقیع بار سفر مى بستند. تا این که در قرن هفتم ابن تیمیّه از این کار منع کرد و گفت: پیغمبر(ص) فرموده: «بار سفر را جز براى سه مسجد نمى بندند، مسجد من و مسجدالحرام و مسجد الاقصى». در حالى که، اوّلا: موضوع این حدیث مربوط به مساجد است نه زیارت هر مکانى. ثانیاً : این حدیث به گونه دیگرى نیز نقل شده است که به هیچ وجه دلالت بر مقصود آنها ندارد؛از آن جا که معلوم نیست متن اصلى حدیث به چه صورتی بوده، حدیث مجمل مى شود و غیر قابل استدلال.
بر همه مسلمین روشن است که هیچ کس قبور اولیاء الله را پرستش نمى کند و میان «زیارت» و «عبادت» فرق واضح و روشنى است. آیا هیچ عاقلى مى گوید زیارت بزرگان در حیاتشان، عبادت، کفر و شرک است؟ زیارت بعد از وفات نیز همین گونه است. پیامبر اسلام(ص) به زیارت قبور بقیع مى رفت و روایات بسیارى در منابع اهل سنّت در مورد زیارت قبر پیامبر (ص) و زیارت سایر قبور آمده است. اگر خداوند یهود را لعن کرده به سبب این بوده که قبور انبیا را سجده گاه قرار دادند، در حالى که هیچ مسلمانى هیچ قبرى را سجده گاه خود قرار نمى دهد.
این یکی از تهمت هايی است که وهابيان به شيعيان وارد مي كنند. تمام فتاواى مراجع بر اين اصل استوار است كه نذر، نوعى عبادت است و مانند بقيه عبادات بايد براى خدا باشد و در ماهيت و حقيقت نذر«للَّه» بودن مدخليت دارد. بلى نذر كننده مى تواند ثواب كارى را كه نذر كرده، پس از انجام، به هركس كه خواست هديه كند. لذا شيعيان وقتى مى گويند: نذر امام(ع) نمودم، مقصودشان همين است که كار خير را براى خدا بجا آورده و ثواب آنرا هديه به امام(ع) نمايند.
قرآن به حجّاج دستور مى دهد در مقام ابراهيم(ع) نماز بگزارند و پيامبر(ص) در شب معراج، در طور سينا كه خدا در آنجا با موسى سخن گفته و در بيت لحم كه عيسى در آنجا متولد شده است نماز گزارده است. آيات و روايات همگى به يك ضابطه كلى اشاره مى كنند و آن اينكه زمينى كه با بدن مردان خدا در تماس بوده و هست، جاى مباركى است و پرستش در اين جايگاه ها، عبادت انسان ها نيست، بلكه پرستش خدا در اماكن متبرك است. ولی این کار نزد وهابيان ابتدا مكروه بود و به مرور زمان از مرحله مكروه به مرحله ممنوع سپس به مرحله شرك رسيد.
با توجه به آيات قرآن مثل سوره آل عمران، آیه 169 و روایات وارده نمى توان امامان، صالحين و شهدا را مرده پنداشت. ايستادن شيعيان در مقابل قبور ائمه معصومين و خاندان رسالت، ايستادن در مقابل قبور اموات و حرف زدن با مردگان نيست، بلكه به دليل اعتقاد به توحيد و خدا پرستى بر اين باورند كه در مقابل احيا و زندگان ايستاده و با زندگان صحبت مى كنند. پيامبر(ص) نیز هرگاه وارد بقيع مى شد یا به زیارت شهداء احد می رفت، به آنان سلام و درود می فرستاد.
امام سجاد(ع) هنگام وداع ماه مبارک رمضان از این ماه با تعابیر بلند و والایی یاد نموده و فرمودند: «سلام بر تو [اين سلام، سلام توديع است] اي بزرگترين ماه، كه به خدا انتساب داري و سلام بر تو اي عيد اولياي الهي. سلام بر تو اي همنشینی كه وقتي بودي گرامي بودي و حال كه در آستانه رفتن هستي، رفتنت فاجعه بار است. سلام بر تو اي تكيه گاه اميد كه در هنگام مفارقت، ما را غمگین و رنجور كردي. سلام بر تو اي دوست با الفت كه وقتي آمدي ما را مسرور و وقتي رفتي ما را گداختي و ...».
وداع براي كسي است كه با ماه مبارك رمضان مأنوس بوده و اين ماه دوست او بوده است وگرنه آن كس كه با اين ماه همراه نبوده، وداع معنا ندارد. انسان از دوستش و از كسي كه مدّتي با او مأنوس بوده خداحافظي مي كند، نه از هر كسي. شخصي كه اصلاً نمي داند چه وقت ماه مبارك رمضان آمد؟ و چه وقت سپري شد؟ چرا آمد؟ و چرا سپري شد؟ وداع كردن بي معناست.
این حدیث شریف بارها از رسول خدا(ص) نقل شده است. از منابع اهل سنت، در کتاب المستدرک على الصحیحین وکتاب الصواعق المحرقة و همچنین کتاب فرائد السمطین روایاتی با این مضمون آمده است.
امام علی (ع) در بخشی از خطبه پنجم، در این باره می فرماید: «اگر درباره آن سخن بگویم، می گویند حریص بر حکومت است و اگر سکوت کنم، می گویند از مرگ می ترسد به خدا سوگند انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت در راه خدا و اطاعت از اوامر الهى از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است». ایشان در ادامه علّت سکوت خود را اسراری می داند که اگر آشکار شود، مردم همچون طنابها در چاه هاى عمیق به لرزه در مى آیند.