ج. عزلت:

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
دائرة المعارف فقه مقارن ج 2
د. صبرب. توكّل

  ديگر از مفاهيم دينى كه درست معنا نشده و از آن سوء استفاده شده است، مسئله عزلت يا كناره گيرى از مردم است. در بعضى از روايات، به گوشه گيرى و دورى گزيدن از مردم ترغيب شده است، چنان كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه به سفيان ثورى فرمود: «يا سفيان فسد الزّمان، و تنكّر الاخوان و تقلّب الاعيان، فاتّخذنا الوحدة سكناً; اى سفيان چون زمانه فاسد شده و دوستان ناشناخته شده اند و همه چيز تغيير كرده، لذا ما تنهايى و دورى از خلق را براى آرامش برگزيديم».(1)
طرفداران اين تحريف، افزون بر آنچه گفته شد، به حديث زير استناد مى جويند كه روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر فراز منبر حديثى از وصاياى يوشع بن نون (وصى حضرت موسى) خواند كه مضمونش اين بود: «ألا إنّ خير عبادالله التقيّ النّقي الخَفيّ، و إنّ شرّ عبادالله المشار اليه بالاْصابع; بهترين مردم كسى است كه اهل تقوا و پاكى باشد و در خفا به سر برد و بدترين مردم كسى است كه (مشهور باشد و) با انگشت به او اشاره كنند».(2)
همچنين نقل شده است كه فرمود: «لا يزال العبد بخير ما لم يُعرف مكانه، فاذا عُرف مكانه لبسته فتنة لا يثبت لها إلاّ من ثبّته الله; بنده تا زمانى كه مكان و منزلتش شناخته نشده (و در عزلت باشد) پيوسته در خير (و صلاح) است; ولى زمانى كه شناخته شود، فتنه او را فرا مى گيرد كه در برابر آن نمى تواند ثابت و پايدار بماند، مگر آن كس كه خداوند او را ثابت قدم نگه دارد».(3)
آنها براى عزلت فوائدى ذكر مى كنند از جمله اينكه انسان از غيبت، دروغ گويى، حسادت و رياكارى محفوظ مى ماند. صومعه مسلمان خانه اوست كه در آن چشم، زبان و نفس خويش را حفظ مى كند و در حالى كه مردم به دنيا مشغولند انسان وقت كافى براى عبادت خداوند پيدا مى كند و سخنان ديگرى از اين قبيل.
بايد توجه داشت كه اعتزال و كناره گيرى از جامعه به صورت يك اصل، هرگز مورد تأييد اسلام نيست، زيرا اولا انسان مدنى بالطبع است و انسان ها اعضاى يك پيكرند و به يكديگر نياز دارند و همه پيشرفت هاى مادى و معنوى كه نصيب جامعه بشريت شده، در پرتو زندگى اجتماعى بوده است، لذا اسلام و ساير اديان آسمانى، مطلوب و خواسته اى در تضادّ با اين خواست طبيعى و غريزى انسان نمى توانند داشته باشند.
ثانياً در اسلام احكام فراوان و آداب معاشرت زيادى وجود دارد كه با عزلت به طور مطلق، سازگار نيست; مانند صله رحم، امر به معروف و نهى از منكر، زيارت برادران مسلمان، تشييع جنازه، نماز جماعت، نماز جمعه، مراسم حج و امثال آن.
على(عليه السلام) مى فرمايد: «خالطوا النّاس مخالطة إن متّم معها بكَوْا عليكم و إن عشتم حنّوا إليكم; با مردم آن چنان معاشرت كنيد كه اگر مرديد بر شما گريه كنند و اگر زنده مانديد به شما رو بياورند».(4)
بررسى مجموع آيات و روايات ما را به اين نتيجه مى رساند كه كناره گيرى و اعراض، تنها از افرادى خاص و در شرايط ويژه اى مطلوب اسلام است. قرآن مى فرمايد: (فَأَعْرِضْ عَنْ مَّنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا); از هر كس كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است روى برتاب»(5); «(وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِى آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ); هرگاه مشاهده كنى كسانى را كه آيات ما را
استهزا مى كنند از آنان روى بگردان».(6) در قرآن روى گرداندن از مشركان(7) و از جاهلان لجوج(8) نيز مطرح شده است.
همچنين اگر كسى احتمال بدهد شركت او در بعضى از اجتماعات براى وى تأثير منفى دارد و نه تنها خود نمى تواند تأثيرگذار بر فضاى مجلس و افراد آن باشد، بلكه جنبه تأثيرپذيرى او از اين مجالس و معاشرت ها بيشتر است يا وضع زمانه و هجوم مفاسد به گونه اى است كه به جاى آن كه بتواند ديگران را تطهير كند، خود آلوده مى شود، نه تنها اسلام، بلكه عقل نيز به چنين انسان تأثيرپذيرى دستور مى دهد از چنين اجتماعاتى دورى كند تا هويت دينى و انسانى او محفوظ بماند.
به نظر مى رسد افكار مربوط به عزلت و كناره گيرى از اجتماع از قبيل افكار وارداتى است كه توسط راهبان و صوفيان و بعضى از مرتاضان هند به محيط اسلام نفوذ كرده، و آثار منفى اخلاقى، اقتصادى و فقرطلبى را در گروهى گذارده است. وگرنه هر كس كمترين آشنايى با تعليمات قرآن داشته باشد مى داند كه اسلام جز در موارد استثنايى با اين كار موافق نيست.
به يقين استعمارگران و عوامل آنها براى رسيدن به اهداف خود از افكارى كه به عزلت دعوت مى كند، سود فراوان مى برند.

(1) . مستدرك الوسائل، ج 11، ص 391 .
(2) . بحارالانوار، ج 67، ص 111، ح 12; در كنز العمال (ج 3، ص152) بابى تحت عنوان «الخمول» يعنى گمنامى و ناشناسى آورده و رواياتى در اين زمينه نقل كرده است.
(3) . كنز العمال، ج 3، ص 157، ح 5950 .
(4) . نهج البلاغه، قصار 10 .
(5) . نجم، آيه 29 .
(6) . انعام، آيه 68 .
(7) . انعام، آيه 106 .
(8) . اعراف، آيه 199 .
د. صبرب. توكّل
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma