صفات مذموم (حسد، حرص، كبر)
يا عَليُّ، أنهاکَ
مِن ثَلاثِ خِصالٍ: الحَسَدِ وَالحِرصِ وَالكِبرِياءِ.
اى على، تو را از سه صفت
نهى مىكنم: حسد، حرص، تكبّر. بحارالانوار، ج 77، ص 46
نور
هدايترسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در اين بخش از سفارشهاى خود به على علیه السلام به اين نكته تاريخى
اشاره كرده كه در آغاز اين عالَم سه گناه بزرگ صورت گرفت: گناه ابليس، گناه فرزند
آدم (قابيل)، ترك اَولاى حضرت آدم علیه السلام. منشأ هر يك از اين سه گناه، يكى از سه چيز
بالا بوده است: گناه ابليس از تكبّر سرچشمه گرفت كه به طرد هميشگى از درگاه الهى
وگرفتارى به لعن ابدى خداوند منتهى شد.
سرچشمه ترك اَولاى آدم علیه السلام حرص بود، زيرا
او به ميوههاى بهشتى بسنده نكرد وفريب خورد وحرص او را واداشت به سراغ درخت نهى
شده برود كه نتيجه كارش اخراج از بهشت بود.
به قول حافظ :
پدرم روضه رضوان به
دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوى نفروشم
قابيل بر اثر حسادت، برادرش
هابيل را كشت زيرا قربانىاش در درگاه خداوند قبول نشد امّا خوشههاى هابيل در
درگاه الهى پذيرفته شد. اكنون گناه تمام قاتلان دنيا را به گردن قابيل
مىگذارند، چون او بود كه اين روش ناپسند را براى اوّل بار بنا نهاد.
وقتى در
اين سه گناه تأمّل مىكنيم درمىيابيم كه اين گناهان ابعاد مختلفى دارند. در ميان
اينها تكبّر از همه بدتر است چون سبب كفر شد. حسد در درجه بعد قرار دارد چون باعث
قتل شد وحرص در درجه سوم است، زيرا موجب محروميّت از بهشت شد. خلاصه اينها سه گناه
كبيرهاند.
تكبّر ابليس باعث شد حلقه بندگى را از گردن بردارد ورشته عبوديّت
بگسلد وبه مقابله با خدا برخيزد، در نتيجه منكر حكمت خدا شد وآن را زير سؤال برد
وگفت: «
(خَلَقْتَنِى مِن نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ)؛ مرا از آتش آفريدهاى
واو را از گِل».[1]
شيطان با تكبّر گفت: چرا بايد در مقابل آدم سجده
كنم؟ در اينجا تكبّر جلوى ديد شيطان را گرفت ونگذاشت كه بهدرستى واقعيّت را ببيند
وبر اثر همين تكبّر، حكمت الهى را منكر شد وبا آن به مبارزه برخاست ودر نتيجه به
لعن ابدى خداوند دچار شد.
براى درمان اين بلاى خانمانسوز بايد ابتدا ريشه
وعوامل را شناخت وآنگاه به درمان آن پرداخت. حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به ابوذر غِفارى
فرمود: «مَن ماتَ وَ في قَلبِهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن كِبرٍ لَم يَجِد رائِحَةَ
الجَنَّةِ؛ هر كه بميرد واندكى تكبّر در قلبش باشد بوى بهشت به مشامش
نمىرسد».[2]
آثار تكبّرتكبّر سبب مىشود كه انسان جز خود
وافكار خودش را نبيند، آيات ومعجزات خدا را سِحر بخواند، مصلحان را مفسِد واندرز
دوستان واطرافيان را محافظهكارى وضعف نفس بشمارد.[3]
تكبّر در روايات
اهلبيت :
اميرمؤمنان على علیه السلام در نكوهش كبر وخودبرتربينى فرمود: «فَاعتَبِروا بِما
كانَ فَعَلَ اللّهُ بِاِبليسِ اِذا أحبَطَ عَمَلَهُ الطَّويل وَ جَهدَهُ الجَهيد وَ
كانَ قَد عَبَدَاللّه سِتَّةَ آلاف عَن كِبرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ فَمَن ذا بَعدَ
اِبليسِ يَسلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثلِ مَعصِيَةٍ كَلّا ما كانَ اللّهُ سُبحانَهُ
لِيُدخِلَ الجَنَّةَ بَشَراً بِاَمرٍ أخرَجَ بِهِ مِنها مَلَكاً اِنَّ حُكمَهُ فِى
اَهلِ السَّماءِ وَ اَهلِ الأرضِ لَواحِدٍ؛ پند وعبرت گيريد به آنچه خداوند با
ابليس رفتار كرد، در آن هنگام كه اعمال وعبادات طولانى وتلاشهاى او را كه شش هزار
سال بندگى خدا كرده بود، بهسبب ساعتى تكبّر بر باد داد، با اين حال چه كسى بعد از
ابليس مىتواند از كيفر خدا در برابر انجام دادن همان معصيت مصون بماند؟ نه، هرگز
ممكن نيست خداوند انسانى را به بهشت بفرستد در برابر كارى كه به سبب آن فرشتهاى را
از بهشت رانده است. حكم خداوند درباره اهل آسمان وزمين يكى است».[4]
البتّه اطلاق فرشته بر شيطان براى آن است كه در صفوف آنها جاى داشت
وهمرديف آنها بود.
در حديثى از امام علىّ بن الحسين علیه السلام نقل شده است كه فرمود:
«وَلِلمَعاصِي شُعَباً فأوّلُ ما عُصِىَ اللّهُ بِهِ الكِبرُ وَهِىَ مَعصِيَةُ
إبليسَ حينَ
(أبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَالْكَافِرِينَ) وَالحِرصُ وَهِىَ
مَعصِيَةُ آدَمَ وَحَوّاء ثُمَّ الحَسَدُ وَهِىَ مَعصِيَةُ ابنِ آدَمَ حَيثُ حَسَدَ
أخاهُ فَقَتَلَهُ؛ گناهان شعب وسرچشمههايى دارند. اوّل سرچشمه گناه (تكبّر) است كه
گناه ابليس بود وبهسبب آن از انجام دادن فرمان خدا امتناع كرد وتكبّر ورزيد واز
كافران شد، بعد (حرص) بود كه سرچشمه ترك اَولاى آدم وحوّا شد، سپس حسد بود كه
سرچشمه گناه فرزند آدم، قابيل شد كه به برادرش هابيل حسد ورزيد واو را كشت».[5]
از امام صادق علیه السلام در اصول كافى نقل شده است كه فرمود: «اُصولُ الكُفرِ
ثَلاثَةٌ : الحِرصُ وَالاستِكبارُ وَالحَسَدُ. فأمّا الحِرصُ فَإنَّ آدَمَ حينَ
نُهِىَ عَن الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الحِرصُ عَلى أن أكَلَ مِنها وَأمّا الاستِكبارُ
فإبلِيسُ حيثُ اُمِرَ بالسُّجودِ لاِدَمَ فَاَبى، وأمّا الحَسَدُ فابنا آدَمَ حيثُ
قَتَلَ أحَدُهُما صاحِبَهُ؛ اصول وريشههاى كفر سه چيز است: حرص، تكبّر، حسد. حرص
سبب شد كه آدم از درخت ممنوعه بخورد، تكبّر سبب شد كه ابليس از فرمان خدا سرپيچى
كند، وامّا حسد سبب شد كه يكى از فرزندان آدم ديگرى را به قتل رسانَد».
از
پندهاى خداوند به موسى علیه السلام است كه «يا موسى ضَعِ الكِبرَ وَدَعِ الفَخرَ وَاذكُر
أنَّکَ ساكِنُ القَبرِ فَليَمنَعکَ ذلِکَ مِنَ الشَّهَواتِ؛ اى موسى، تكبّر را رها
كن ودست از فخرفروشى بردار وبه ياد آور كه تو در قبر سكونت خواهى يافت. بايد اينها
تو را از تمايلات بازدارد».[6]
از امام صادق علیه السلام از پدرانش نقل شده است كه
اميرالمؤمنين على علیه السلام فرمود : «عَجِبتُ لاِبنِ آدَمَ أوَّلُهُ نُطفَةٌ وَآخِرُهُ
جيفَةٌ وَ هُوَ قائِمٌ بَينَهُما وِعاءٌ لِلغائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّر ؛ در شگفتم از
پسر آدم كه آغازش نطفه وپايانش مردار ودر ميان اين دو حالت، ظرف مدفوع است باز هم
تكبّر مىكند».[7]
از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمود: «ما مِن رَجُلٍ
تَكَبَّرَ أو تَجَبَّرَ اِلّا لِذِلَّةٍ وَجَدَها فِى نَفسِهِ؛ هيچ مردى تكبّر يا
گردنكشى نمىكند مگر بر اثر ذلّتى كه آن را در خود احساس كرده است».[8]
از امير مؤمنان على علیه السلام نقل شده است كه فرمود :«خالِطُوا النّاسَ مُخالَطَةً
إن مِتُّم مَعَها بَكَوْا عَلَيكُم وَاِن عِشتُم حَنُّوا اِلَيكُم؛ با مردم چنان
معاشرت كنيد كه اگر در آن حال مرديد بر شما بگريند واگر زنده مانديد به شما
علاقهمند باشند».[9]
از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«مَن يَستَكبِر يَضَعَهُ اللّهُ؛ هر كه تكبّر ورزد خدا او را پست مىگردانَد».[10]
از امير مؤمنان على علیه السلام روايت شده است كه فرمود: «مَن تَكَبَّرَ
عَلَىالنّاسِ ذَلَّ؛ هر كه در مقابل مردم تكبّر ورزد خوار مىشود».[11]
از داوود بن فرقد از برادرش نقل شده است كه گفت از امام صادق علیه السلام شنيدم كه
فرمود: «اِنَّ المُتِكَبِّرينَ يُجعَلُونَ في صُوَرِ الذَّرِّ يَتَوَطَّؤُهُم
النّاسُ حتّى يَفرَغَ اللّهُ مِنَ الحِسابِ؛ (روز قيامت) متكبّران به صورت مورچه
درمىآيند ومردم آنها را پايمال مىكنند تا آنكه خداوند از حساب فارغ شود».[12]
ريشههاى تكبّر وراه درمان آنهاسه عامل مهم بهعنوان سرچشمه
تكبّر ذكر شده است :
الف) عدم معرفت به خدا وبندگان او وخويشتن. انسان متكبّر
بزرگى عالم هستى وكوچكى خودش را نمىداند واگر بخواهيم اين علّت را از بين ببريم
بايد معرفت پيدا كنيم. «(وَ لَوْ أَنَّمَا فِىالاَْرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ
وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ
اللَّهِ)؛ واگر همه درختان روى زمين قلم شود ودريا براى آن مركّب گردد وهفت دريا به
آن افزوده شود (اينها همه تمام مىشود ولى) كلمات خدا پايان نمىگيرد».[13]
تمام علومى كه انسان دارد در برخى كتابخانههاست. اگر بخواهند همه اين
علوم انسانى را كه محصول هزاران سال است بنويسند شايد به بيشتر از استخر كوچكى از
مركّب نياز نباشد. حال اگر انسانى به خداوند وعالم هستى معرفت داشته باشد آيا ممكن
است كه در او تكبّر پيدا شود؟ هر وقت از او سؤال كنند مىگويد: آن ذرّهها كه به
حساب نمىآيند ماييم.
درس عبرتدر شهرستان قم پهلوان مسلمان وديندارى بود كه
قامت رشيد ونيرومندى داشت. وقتى در كوچهها حركت مىكرد جمعى از پهلوانان جوان
پيرامونش حركت مىكردند. در اواخر عمرش كه او را ديدم توانايى راه رفتن نداشت ووقتى
مىخواست به حرم بيايد او را روى چرخ مىگذاشتند وبچّهاى هم جناب پهلوان را بايد
بياورد كه به حضرت معصومه علیهاالسلام سلام كند. به دوستان گفتم بياييد نگاه كنيد كه اين درس
عبرتى بزرگ است.
بشرى كه اين همه ضعيف است بايد تسليم حق وخدا باشد. بنابراين
نشناختن خدا وخويش وجهان، سرچشمه همه اين بدبختىهاست.
به دعاى عرفه توجّه كنيد
ببينيد چه جملههاى عجيبى دارد. انسان وقتى جانبازى روز عاشورا را مىبيند تعجّب
مىكند، امّا دعاى عرفه امام حسين علیه السلام را كه مىخوانَد در مىيابد. جانبازى بر اثر
اين معرفت است، چون اعمال برخاسته از اعتقاد ومعرفت است. مىفهمد كه آن حضرت در
دعاى عرفه عرض مىكند : «إلهى مَن كانَت مَحاسِنُهُ فَكَيفَ لا تَكونُ مَساوِيهِ
مَساوي وَمَن كانَت حَقائقُهُ دَعاوى فَكَيفَ لا تَكونُ دَعاويهِ دَعاوى؛ خدايا،
اين انسانى كه اگر به خوبىهايش نيك بنگريم وآن را بشكافيم، در واقع عيب ونقص است،
چگونه عيبهايش عيب نباشد!» واين انسانى كه اگر حقايق وعلومش را بشكافيم آميخته با
جهل است، چگونه جهلش جهل نباشد. نيروهاى ما را وقتى بشكافند همهاش ضعف
است.
حضرت امام حسين علیه السلام در همين دعاى عرفه عرض مىكند: اى خداى من، مردم مىآيند
سراغ اين آثار كه از آنها تو را بشناسند، مگر تو از من دور شدهاى كه بخواهم با
آثار تو را پيدا كنم: «عَمِيَت عَينٌ لا تَراکَ وَلا تَزالُ عَلَيها رَقيباً وَ
خَسِرَت صَفقَةُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّکَ نَصيباً؛ كور باد چشمى كه جمال
پاك تو را نبيند وزيانكار باد آن بندهاى كه سهمى از عشق ومحبّت در دل او نيست».
مگر تو كى از من دور شدهاى كه بخواهم تو را از ميان آثار پيدا كنم.
كى رفتهاى
ز دل كه تمنّا كنم تو را كى بودهاى نهفته كه پيدا كنم تو را
با صد هزار جلوه
برون آمدى كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
در صورتى كه خدا و جهان
وخودمان را بشناسيم تكبّر وغرور از بين مىرود وبنده مىشويم. لذا بايد عظمت خدا را
از عالم هستى بشناسيم.
مثالى براى معرفت دنياستارگانى كه در اين دنيا
با چشم ديده مىشود از چهار تا پنج هزار بيشتر نيستند، امّا با تلسكوپهاى نجومى
وقطر عدسىهايش، عظمت اين عالَم نمايانتر مىشود. تا الان كه شماره كردهاند تنها
در يك قسمت از اين آسمان كه مجموعه كهكشان ماست صد ميليارد ستاره، يعنى صدهزار
ميليون ستاره وجود دارد. تازه اينها مربوط به آسمان اوّل است وپشت آن شش آسمان ديگر
است.
(إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ).[14]
من در مقابل اين دستگاه عظيم خلقت كيستم كه تكبّر ورزم.
ب) عقده حقارت
يكى از عوامل تكبّراست. يعنى چنين كسانى در وجودشان كمبود احساس مىكنند ومىخواهند
آن را جبران كنند وگمان مىبرند جبران آن با تبختر وباد به غابغاب انداختن است، يا
به اينكه شانهها را به عقب بيندازند وچشمانشان را به آسمان بدوزند، به كسى سلام
نكنند يا جواب سلام كسى را ندهند. حتّى نزد روانكاوان اين مطلب به اثبات رسيده
است.
در حديثى از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمود:«ما مِن رَجُلٍ تَكَبَّرَ أو
تَجَبَّرَ إلّا لِذِلَّةٍ وَجَدَها فى نَفسِهِ؛ هيچكس تكبّر نمىكند مگر به سبب
ذلّتى كه در درون جانش احساس مىكند».[15] اين همان عقده حقارت است كه از آن به
ذلّت تعبير
شده است. مثلاً كسى در خانواده فقيرى پرورش يافته، خيال مىكند فقر
عيب است، يا بىاحترامى برخى پدر و مادرها به فرزندانشان باعث مىشود آن فرزند دچار
كمبود شخصيّت شود وبراى جبران آن به تكبّر رو آورَد.
يكى از مظاهر زشت دنياى
ماشينى وصنعتى امروز، فرزندان نامشروع است كه در اروپا وآمريكا فراوان يافت
مىشوند. در انگلستان نيم ميليون فرزند نامشروع متولّد مىشود. البتّه اين آمار
چندين سال قبل است. همين افراد وقتى به جامعه پا مىگذارند عامل بسيارى از
جنايتها، كشتارها، سرقتها و... مىشوند. وقتى پروندهها بررسى مىشود مىبينيم كه
درصد بسيارى از جانيان بزرگ، همين فرزندان نامشروع هستند.
يكى از عوامل چنين
اعمال زشتى، عقده حقارت است كه اينان در خود مىيابند. وقتى مىبيند ديگران پدر
ومادر مشخّصى دارند وپدر ومادر او معلوم نيست، احساس حقارت وكمبود در خود مىكند
وهمين سبب جنايتها وكشتارها و... مىشود. ازاينرو اوّلاً حسّ انتقامجويى در او
شعلهور مىشود ومىگويد بايد از جامعهاى كه مرا بدين روز انداخته انتقام
بگيرم.
ثانياً به دنبال اين است كه به شهرت برسد وكمبود درونىاش را جبران
كند.
سؤال: راه درمان عقده حقارت چيست؟
جواب: اين خلأ وكمبود را بايد پر كرد
وبهترين راه آن، ايمان به خداست. ايمان به خدا به قلب انسان وسعت مىبخشد ووقتى
دريافت كه همهچيز از خداست وبنده از خود چيزى ندارد ديگر مغرور نمىشود ودر خود
حقارت وكمبودى احساس نمىكند.
عامل ديگر، خودخواهى وحبّ ذات است. انسان بايد
خودش را دوست داشته باشد، چون اگر خودش را دوست نداشت به دنبال كارى نمىرود. امّا
اگر حبّ ذات بىحساب وكتاب باشد وبه افراط وتفريط بينجامد به خودخواهى وخودبينى
تبديل مىشود كه ديگر از خويشتنبين، انتظار خداجويى وخداخواهى نبايد داشت، زيرا
اين تكبّر وخودپسندى كار را به جايى مىرسانَد كه گمان مىبرد خدا همه فضايل را در
وجود او گذاشته وديگران بهرهاى از آنها ندارند.
راه درمانبايد
خوددوستى (حبّ ذات) را متعادل كرد، زيرا از جمله نشانههاى ايمان وحدّاقل برادرى
اسلامى اين است كه «أن تُحِبَّ لاِخيکَ ما تُحِبُّ لِنَفسِکَ؛ هرچه را براى خود
مىخواهى براى ديگران هم بخواه»[16] مبادا خود را برتر از ديگران بدانى. به
ما دستور دادهاند در مورد بزرگتر از خود به نفس خود بگويد شايد بيشتر از من عبادت
كرده است ودر مورد كوچكتر چنين بينديشد كه شايد گناهش كمتر است. همّت خود را يك
درجه پايينتر از ديگران بدان. اگر خودپسند نبودى مسلّم خداپسند مىشوى.
امام
حسن مجتبى علیه السلام به جنادة بن اُميّه فرمود: «اِذا أرَدتَ عِزّاً بِلا عَشيرَةٍ
وَهَيبَةً بَلا سُلطانٍ فَاخرُجْ مَن ذُلِّ مَعصِيَةِ اللّهِ اِلى عِزِّ طاعَةِ
اللّهِ؛ اى جناده، اگر مىخواهى بىخويشاوند عزيز باشى وهيبت داشته باشى، از خوارى
گناه الهى به عزّت اطاعت الهى درآى».[17]
بندگى كن تا كه سلطانت كنند تن
رها كن تا همه جانت كنند
خوى شيطانى سزاوار تو نيست ترك اين خو كن كه انسانت
كنند
چون على در عالم مردانگى مرد شو تا شاه مردانت كنند
همچو سلمان در
مسلمانى بكوش اى مسلمان تا كه سلمانت كنند
حرص وآزحرص وآز نمىگذارد
انسان حقايق را ببيند. انسانى كه مىتواند با اندكى غذا سير شود، چه حاجتى به حرص
زدن دارد؟
حرص در روايات اسلامى
اميرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «بِئسَ الرَّفيقُ
الحِرصُ؛ حرص، بد رفيقى است».[18]
امام صادق علیه السلام در حديثى فرمود: «أغنَى
الغِنى مَن لَم يَكُن لِلحِرصِ أسيراً؛ بىنيازترين بىنيازى اين است كه كسى اسير
حرص نباشد».[19]
و در حديث ديگرى فرمود: «ما فَتَحَ اللّهُ عَلى عَبدٍ
باباً مِن أمرِ الدُّنيا اِلّا فَتَحَ اللّهُ عَلَيهِ مِن الحِرصِ مِثلَهُ؛ خداوند
هيچ درى را به روى بندهاى نگشوده، مگر آنكه درى از حرص را مانند آن به روى او باز
كرده است».[20]
در حديثى امام صادق علیه السلام درباره حرص وآفات ودرمان آن فرمود:
لا تَحرُص عَلى شَىءٍ لَو تَرَكتَهُ لَوَصَلَ اِلَيکَ وَ كُنتَ عِندَاللّهِ
مُستَريحاً مَحمُوداً بِتَركِهِ وَمَذمُوماً بِاستِعجالِکَ في طَلَبِهِ وَتَرکِ
التَّوَكُّلِ عَلَيهِ وَالرِّضا بِالقِسمِ فإنَّ الدُّنيا خَلَقَها اللّهُ تَعالى
بِمَنزِلَةِ الظِّلِ اِن طَلَبتَهُ أتعَبَکَ وَلا تَلحَقُهُ أبَداً وَاِن تَرَكتَهُ
تَبِعَکَ وَأنتَ مُستَريحَ. قال النّبىُّ صلی الله علیه وآله وسلم : الحريصُ مَحرومٌ وَ هُوَ مَعَ
حِرمانِهِ مَذمُومٌ في أىِّ شَيءٍ كانَ وَكَيفَ لا يَكونُ مَحروماً وَ قَد فَرَّ
مِن وَثاقَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ وخالَفَ قَولَ اللّهِ تَعالى حَيثُ يَقُولُ:
اللّهُ
(الّذِى خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ):
«حريص مباش به چيزى كه اگر آن را ترك كرده ودنبال نكنى به تو مىرسد ودر پيشگاه
خداوند متعال در خوشى وآسايش فكرى بوده ومورد توجّه ولطف او قرار خواهى گرفت ودر
صورتى كه از خود حرص نشان دادى از سه جهت نزد خداوند متعال مؤاخذه خواهى شد: شتاب
وحرص در تحصيل چيزى كه نبايد شتاب كرد، ترك توكّل در موردى كه بايد به خدا واگذاشت،
عدم رضايت به داده وقسمت خدا. آگاه باش كه دنيا مانند سايه است. همانطور كه سايه
به تبع شخص پديد مىآيد وتابع انسان است وخواه ناخواه از انسان جدا نمى شود انسان
نبايد در پى وپيرو دنيا باشد. رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «سرانجام شخص حريص محروم مىشود»
انسان حريص گذشته از محروميّتى كه دارد از نظر پروردگار ناپسند است، زيرا بر خلاف
دستور الهى رفتار كرده است».
سپس حضرت در ادامه فرمود: «وَالحَريصُ بَينَ سَبعَ
آفاتٍ: فِكرٌ يَضُرُّ بَدَنَهُ ولا يَنفَعُهُ وَهَمٌّ لا يَتِمَّ لَهُ أقصاهُ
وَتَعَبٌ لا يَستَريحُ مِنهُ إلّا عِندَ المَوتِ ويَكونُ عِندَ الرّاحَةِ أشَدَّ
تَعَباً وخَوفٌ لا يورِثُهُ إلّا عِندَ المَوتِ ويَكونُ عِندَ الرّاحَةِ أشَدَّ
تَعَباً؛ وتَعَبٌ لا يَستَريحُ مِنهُ اِلّا الوَقوعَ فِيهِ وَحُزنٌ قد كَدَّرَ
عَلَيهِ عَيشَهُ بِلا فائِدَةِ وحِسابٌ لا مَخلَصَ لَهُ مَعَهُ مِن عَذابِ اللّهِ
إلّا أن يَعفُوَ اللّهُ تعالى عَنهُ وعِقابٌ لا مَفَرَّ لَهُ مِنهُ ولا حيلَةَ
وَالمُتَوَكِّلُ عَلَى اللّهِ يُمسي وَيُصبِحُ في كَنَفِ اللّهِ تَعالى وَ هُوَ
مِنهُ في عافِيَةٍ وَقَد عَجَّلَ اللّهُ لَهُ كِفايَتَهُ وَهَيَّأَ لَهُ مِنَ
الدَّرَجاتِ ما اللّهُ تَعالى بِهِ عَلِيمٌ؛ شخص حريص در مقابل هفت آفت وگرفتارى
نگران است :
1. حرص پيوسته، كه موجب فكرهاى گوناگون وسبب ناراحتى بدن
مىشود.
2. شخص حريص براى هميشه در غم وغصّه است.
3. شخص حريص هرگز خوشى
وآسايش نداشته وهميشه در زحمت وفعّاليّت است. او از سختى خلاصى نمىيابد مگر هنگام
مرگ.
4. شخص حريص پيوسته در ترس واضطراب است، زيرا حال رضا وتسليم وتوكّل در دل
او نيست.
5. شخص حريص به سبب نرسيدن به مقصود، پيوسته محزون است وبدون فايده
وبىنتيجه اندوهناك مىشود.
6. شخص حريص هميشه مشغول حساب ونقشهكشى است وفراغت
ندارد ودر صورتى كه حركات واعمال او بررسى وحساب شود هرگز نخواهد توانست از
محكوميّت دفتر حساب واز گرفتارى محاسبه نجات يابد.
7. شخص حريص در قيامت هيچ راه
فرار از عذاب جهنّم ندارد، زيرا به حكم وقسمت پروردگار متعال راضى نشده وبرخلاف
وظيفه خود فعّاليّت كرده واز عهده وظايف وتكاليف خود برنيامده است.
در مقابل
حريص، متوكّل است كه امور خود را به پروردگار متعال واگذاشته واو را در كارهاى خود
وكيل قرار داده است. چنين كسى براى هميشه در زير سايه حمايت ولطف خدا زندگى كرده
وبا كمال خوشى وآسايش تحت كفايت وكفالت او به اداى وظيفه پرداخته ودر جهان ديگر
مشمول رحمت وتوجّه وعطوفت او خواهد شد.
گر جهان را پر ز دُرّ، مكنون كنند روزى
تو چون نباشد چون كنند
بر سر هر لقمه بنوشته عيان كه فلان بن فلان بن
فلان
هين توكّل كن ملرزان پا ودست رزق تو بر تو ز تو عاشقتر است
و در پايان
حديث امام صادق علیه السلام فرموده است: «والحِرصُ ماءٌ يجري في مَنافِذِ غَضَبِ اللّهِ
تَعالى وَ ما لَم يُحرَمُ العَبدُ اليَقِينَ لا يَكونُ حَريصاً وَاليَقينُ أرضُ
الإسلامِ وَسَماءُ الإيمانِ؛ صفت حرص آبى است كه در مجارى غضب خداوند متعال جارى
مىشود (ودر جايى كه غضب وقهر خداوند متعال جريان مىيابد، حرص هم ظهور مىكند) وتا
بندهاى از يقين دور ومحروم نشده است به صفت حرص مبتلا نخواهد شد. ويقين زمين اسلام
و آسمان ايمان است».
حرص عبارت است از علاقه بيش از حد به امور مادّى ومنافع
دنيوى، بهطورى كه از حدّ اعتدال وميزان صحيح وحدود وظايف الهى خارج گشته
وفعّاليّتهاى ناروا وحركات برخلاف عبوديّت از او سر بزند. مسلّمآ رحمت ولطف حق
تعالى در مواردى كه عدالت واداى وظايف عبوديّت رعايت مىشود ظهور پيدا مىكند
وقهراً مواردى كه بيرون از مجارى عبوديّت واطاعت وعدالت ووظيفه باشد مشمول غضب وقهر
الهى خواهد شد.
گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند نگاهدار سر رشته تا نگه
دارد
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاى فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد[21]
حسدگاه حسادت برادر نسبت به برادر موجب مىشود كه عواطف برادرى را زير
پا نهد ودست خود را به خون برادر بيالايد.
نكته مهم اين است كه چگونه حسد آدمى
را در ورطه نابودى قرار مىدهد واگر اين آتش درونى مهار نشود، هم ديگران را به آتش
مىكشد وهم خود انسان را.
اصولاً هنگامى كه نعمتى به ديگرى مىرسد، ممكن است يكى
از چهار حالت در انسان پديد آيد :
1. آرزو مىكند همانگونه كه ديگران دارند او
هم داشته باشد. اين حالت را «غِبطه» مىگويند وحالتى است پسنديده، زيرا انسان را به
كوشش سازنده وامىدارد وهيچ اثر مخرّبى در اجتماع ندارد.
2. دوست دارد آن نعمت
از ديگران سلب شود وبراى اين كار به تلاش برمىخيزد. اين همان حالت بسيار ناپسند
«حسد» است كه انسان را وامىدارد بىآنكه تلاش سازندهاى در مورد خودش انجام دهد،
به تخريب ديگران بپردازد.
3. آرزو مىكند خودش داراى آن نعمت شود وديگران از آن
محروم بمانند، اين را «بُخل» وانحصارطلبى مىنامند كه انسان همهچيز را براى خود
بخواهد واز محروميّت ديگران لذّت ببَرد.
4. دوست دارد ديگران در نعمت باشند،
هرچند خودش در محروميّت بهسر ببَرد وحتّى حاضر است آنچه را دارد در اختيار ديگران
بگذارد واز منافع خود چشم بپوشد واين حالت والا را «ايثار» مىگويند كه يكى از
مهمترين صفات برجسته انسانى است.
حسد در روايات اسلامىدر احاديث
اسلامى براى مبارزه با اين صفت زشت تعبيرات تكاندهندهاى ديده مىشود، بهعنوان
نمونه :
از پيامبراكرم صلی الله علیه وآله وسلم روايت شده است كه خداوند موسى بن عمران را از حسد نهى
كرد وبه او فرمود: «اِنَّ الحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمي صادٍ لِقِسمي الَّذي قَسَمتُ
بَينَ عِبادي وَمَن يَکُ كَذلِکَ فَلَستَ مِنهُ وَلَيسَ مِنّي؛ حسود در مورد
نعمتهاى من بر بندگانم خشمناك است واز قسمتهايى كه ميان بندگانم قائل شدهام
ممانعت مىكند، هركه چنين باشد نه او از من است ونه من از اويم».[22]
از
امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمود: «آفَةُ الدّينِ الحَسَدُ وَالعُجبُ وَالفَخرُ؛
آفت دين وايمان سه چيز است: حسد وخودپسندى وفخرفروشى».[23]
ودرحديث ديگرى
فرمود:«اِنَّ المؤمِنَ يَغبِطُ وَلا يَحسُدُ وَالمُنافِقُ يَحسُدُ وَلا يَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مىخوردوحسدنمىورزدومنافق حسدمىورزدوغبطه نمىخورد».[24]
در
حديثى على علیه السلام فرمود: «صِحَّةُ الجَسَدِ مِن قِلَّةِ الحَسَدِ؛ سلامتى بدن براثر كم
بودن حسد است».[25]
و در روايتى امام صادق علیه السلام فرمود: «الحاسِدُ مُضِرٌّ
بِنَفسِهِ قَبلَ أن يَضُرَّ بِالمَحسُودِ؛ حسود پيش از آنكه به محسود زيان رسانَد
به خود ضرر مىزند».[26]
از حضرت على علیه السلام روايت شده است كه فرمود: «ما
رَأيتُ ظالِماً أشبَهَ بِمَظلُومٍ مِنَ الحاسِدِ؛ هيچ ستمگرى را شبيهتر به ستمديده
از حسود نديدم».[27]
آثار سوء حسد در اجتماعحسد سرچشمه بسيارى
از نابسامانىهاى اجتماعى است، از جمله :
1. حسود تمام يا بيشتر نيروهاى بدنى
وفكرى خود را كه بايد در راه پيشبرد اهداف اجتماعى به كار ببَرد در مسير نابودى
وويرانى صرف مىكند، ازاينرو هم سرمايههاى وجودى خود را از بين برده وهم
سرمايههاى اجتماعى را.
2. حسد انگيزه بخشى از جنايات دنياست واگر عوامل وعلل
اصلى قتلها، دزدىها، تجاوزها ومانند آن را بررسى كنيم، خواهيم ديد كه عامل بسيارى
از آنها حسد است. شايد به همين علّت آن را به شرارهاى از آتش تشبيه كردهاند كه
مىتواند موجوديّت حسود يا جامعهاى را كه در آن زندگى مىكند به خطر
اندازد.
يكى از دانشمندان مىگويد: حسد وبدخواهى از خطرناكترين صفات است وبايد
آن را بهمنزله وحشىترين دشمنان سعادت تلقّى كرد ودر دفع آن كوشيد.
جوامعى كه
جمعيّت آن را حسودان وتنگنظران تشكيل مىدهد جوامعى عقبافتادهاند، زيرا حسود
هميشه مىكوشد تا ديگران را به عقب بكشد واين درست برخلاف روح تكامل وترقّى
است.
3. از همه اينها گذشته، حسد آثار نامطلوبى بر جسم وسلامت انسان مىگذارد
وحسودان معمولاً رنجور واز نظر اعصاب ودستگاههاى مختلف بدن غالبآ ناراحت وبيمارند،
زيرا امروز اين حقيقت مسلّم شده است كه بيمارىهاى جسمانى در بسيارى از موارد عامل
روانى دارند ودر طبّ امروز بحثهاى مشروحى زير عنوان بيمارىهاى «روانتنى» به وجود
آمده است كه به اين بخش از بيمارىها اختصاص دارد.
جالب اينكه در روايات
پيشوايان اسلام روى اين موضوع تكيه شده است. در روايتى على علیه السلام فرمود:«صِحَّةُالجَسَدِمِن قِلَّةِالحَسَد؛تندرستى ازكمى حسداست».[28]
ودر حديث ديگر فرمود: «العَجَبُ لِغِفلَةِ الحُسّادِ عَن سَلامَةِ
الاَجسادِ؛ عجيب است كه حسودان از سلامت جسم خود بهكلّى غافلند».[29]
حتّى در پارهاى از احاديث مىخوانيم كه حسد پيش از آنكه به محسود زيان
برساند به حسود ضرر مىزند وبهتدريج او را مىكشد.
4. از نظر معنوى، حسد نشانه
كمبود شخصيّت ونادانى وكوتاه فكرى وضعف ونقص ايمان است، زيرا حسود خود را ناتوانتر
از آن مىبيند كه به مقام محسود وبالاتر از آن برسد ولذا مىكوشد كه محسود را به
عقب برگرداند. بهعلاوه او عملاً به حكمت خداوند كه بخشنده اصلى اين نعمتهاست
معترض است ودر مورد اعطاى نعمت به ديگران از سوى خداوند ايراد دارد. ازاينرو در
حديثى از امام صادق علیه السلام مىخوانيم كه فرمود: «الحَسَدُ اَصلُهُ مِن عَمى القَلبِ
وَالجُحُودِ لفَضلِ اللّهِ تَعالى وَ هُما جَناحانِ لِلكُفرِ وَبِالحَسَدِ وَقَعَ
اِبنُ آدَمَ فِى حَسرَةِ الاَبَدِ وَهَلَکَ مُهلَكآ لا يَنجُو مِنهُ اَبَدآ؛ حسد
وبدخواهى از تاريكى قلب وكوردلى است واز انكار نعمتهاى خدا به افراد سرچشمه
مىگيرد واين (كوردلى وايراد بر بخشش خدا) دو بال كفرند. به سبب حسد بود كه فرزند
آدم در حسرتى جاودانى فرو رفت وبه هلاكتى افتاد كه هرگز از آن رهايى
نمىيابد».[30]
قرآن مجيد مىفرمايد: «(وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ
ابْنَىْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا
وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لاََقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا
يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ)؛ وداستان دو فرزند آدم را بهدرستى بر
آنها بخوان، هنگامى كه هر كدام كارى براى تقرّب انجام دادند، امّا از يكى پذيرفته
شد واز ديگرى پذيرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت: به
خدا سوگند تو را خواهم كشت، برادر ديگر گفت: (من چه گناهى دارم، زيرا) خدا تنها از
پرهيزگاران مىپذيرد».[31]
به اين صورت بود كه نخستين قتل روى زمين
اتّفاق افتاد وآنهم برادرى به خاطر حسادت برادر خود را كشت. پس نخستين قتل به سبب
حسادت بود.
در روايتى حضرت على علیه السلام فرمود: «إنَّ الحَسَدَ يَأكُلُ الإيمانَ كَما
تَأكُلُ النّارُ الحَطَبَ؛ حسد ايمان را مىخورَد، چنانكه آتش هيزم را
مىخورَد».
زيرا شخص حسود رفتهرفته سوءِظنّش به خدا وحكمت وعدالت او بيشتر
مىشود وهمين سوءِظن او را از وادى ايمان بيرون مىكشد.
زيانهاى معنوى ومادّى،
فردى واجتماعى «حسد» فوقالعاده زياد است وآنچه گفتيم در حقيقت فهرستى از آن به
شمار مىرود.[32]
البتّه نكته مهم اين است كه «حسد» گاهى در شكل «هدف»
منعكس مىشود وآب ورنگ دينى به آن مىدهد.
عيب بزرگ گناهان، حجاب بودن آنهاست.
وقتى حجاب شد انسان نمىتواند قضاوت كند ووقتى قادر به قضاوت نبود گويى كه انسان
ديوانه مىشود ودست به هر عملى مىزند. حضرت على علیه السلام در خطبه قاصعه سخن بسيار مهمّى
دارند كه به آن اشاره شد.
اگر نگاه كنيد درمىيابيد كه بسيارى از جنگها،
دزدىها وتجاوزها از همين سه گناه (تكبّر، حسد، حرص) نشأت گرفته است.
[1] . سوره اعراف، آيه 12.
[2] . بحارالانوار، ج 77، ص 90.
[3] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 27 سوره مؤمن.
[4] . نهجالبلاغه، خطبه 192.
[5] . بحارالانوار، ج 73، ص 59.
[6] . بحارالانوار، ج 77، ص 35.
[7] . همان، ج 73، ص 234.
[8] . همان، ص 225.
[9] . همان، ج 74، ص 167.
[10] . بحارالانوار، ج 73، ص 231.
[11] . كافى، ج 8، ص 19.
[12] . بحارالانوار، ج 73، ص 219.
[13] . سوره لقمان، آيه 27.
[14] . سوره صافّات، آيه 6.
[15] . بحارالانوار، ج 73، ص 225.
[16] . بحارالانوار، ج 73، ص 224.
[17] . همان، ج 44، ص 139.
[18] . غررالحكم، ص 341.
[19] . بحارالانوار، ج 73، ص 23.
[20] . همان، ص 16.
[21] . مصباح الشريعه ومفتاح الحقيقه، با تلخيص وتصرّف، ص 129.
[22] . اصول كافى، ج 2، ص 307.
[23] . همان.
[24] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 10 سوره يوسف.
[25] . بحارالانوار، ج 73، ص 256.
[26] . همان، ص 255.
[27] . همان، ص 256.
[28] . بحارالانوار، ج 73، ص 256.
[29] . همان.
[30] . مستدرك الوسائل، ج 12، ص 18.
[31] . سوره مائده، آيه 27.
[32] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 55 سوره نساء.