قساوت قلب ياعَلىّ،ثَلاثٌ
يُقسينَالقَلبَ:إستِماعُاللَّهوِ،طَلَبُالصَّيدِوَاِتيانُ بابِالسُّلطانِ.
اى
على، سه چيز انسان را سنگدل مىكند: شنيدن لهو، شكار، رفت وآمد به دربار سلطان.
بحارالانوار، ج 74، ص 46
نور هدايتآيات وروايات به موضوع «قساوت
قلب» اشارههاى فراوانى كرده، خصوصآ قرآن مجيد از آن مكرّر سخن رانده است. يك جا
مىفرمايد «گروهى سنگدلند»
(قُلُوبُهُمْ قَاسِيَةٌ)ودرباره يهودمىفرمايد :
(ثُمَّ
قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِذلِکَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ
قَسْوَةً)[1] ودر جاى ديگر مىفرمايد:
(فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ
مِّنْ ذِكْرِ اللَّهِ).[2]
قساوت قلبآنچه مهم است آگاهى
در مورد صفات وبيمارىهاى قلب وراه درمان آنهاست، ولى شناخت اجمالى معناى قلب نيز
فايده دارد. ازاينرو بايد دانست كه قلب بر دو معنا اطلاق مىشود :
1. قطعه گوشت
صنوبرى كه در سمت چپ سينه قرار دارد ودرونش چهار حفره است كه خون را در سراسر بدن
به رگها مىفرستد.
2. قلب بهمعناى دل وروح وجان آدمى است وبه فرموده امام باقر علیه السلام چهار قسم دارد :
«قلبٌ فيه نِفاقٌ وإيمانٌ اِذا أدرَکَ المَوتُ صاحِبَهُ عَلى
نِفاقِهِ هَلَکَ وَاِن أدرَكَهُ عَلى إيمانِهِ نَجا؛ دلى كه در آن نفاق وايمان هر
دو است، پس اگر هنگام مرگ صاحب آن، نفاق داشته باشد هلاك شده واگر با ايمان باشد
نجات مىيابد».
«وَقَلبٌ مَنكوسٌ وَهُوَ قَلبُ المُشرِکِ؛ دل وارونه وآن دل مشرك
است».
«وَقَلبٌ مَطبُوعٌ وَهُوَ قَلبُ المُنافِقِ؛ دلى كه چركين وزنگزده وبسته
وآن دل منافق است».
«وَقَلبٌ اَزهَرٌ اَجرَدٌ وَهُوَ قَلبُ المُؤمِنِ فِيهِ
كَهَيئَةِ السَّراجِ اِن أعطاهُ اللّهُ شَكَرَ وَإن اِبتَلاهُ صَبَرَ؛دل فروزنده
وپاك وآن دل مؤمنان است كه مانندچراغى فروزان در آن است، اگر خداوند به او نعمت دهد
سپاس مىگزارد واگر بر او بلا فرستد صبر مىكند».[3]
در حديثى از امام
صادق علیه السلام همين تقسيمبندى شده است.[4]
قرآن مجيد برخى قلبها را به «
قاسيه» (قساوتمند) وصف كرده است[5] وگاه
قلبهايى را «ناپاك» ناميده[6]
وگاه قلبهايى را «بيمار» معرّفى مىكند[7]
وقلبهايى را «مُهرخورده»
(سربسته) ناميده است.[8]
در مقابل اين قلبهاى گوناگون، «قلب سليم» را
مطرح مىكند كه هيچيك از آن عيوب را ندارد، يعنى هم پاك است وهم نرم وعطوف ودر
برابر حق تسليم ومُنقاد.
بنابراين قلب بر دو نوع است: قلب «ليّن» (نرم) و«قلب»
(قسى).
قلب «ليّن» در روايات حرم خدا ناميده شده است. امام صادق علیه السلام فرمود :
«القَلبُ حَرَمُ اللّهِ فَلا تُسكِن حَرَمَ اللّهِ غَيرَ اللّهِ؛ قلب حرم خداست،
غير خدا را در حرم خدا ساكن مكن».[9]
اين همان قلبى است كه مىتواند
حقايق غيب را ببيند وبه ملكوت بنگرد، چنانكه از پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است كه فرمود:
«لَولا اَنَّ الشَّياطينَ يَحومونَ عَلى قُلوبِ بَنى آدَمَ لَنَظَرُوا اِلَى
المَلَكُوتِ؛ اگر شياطين قلبهاى فرزندان آدم را احاطه نكنند، مىتوانند به جهان
ملكوت نظر افكنند».[10]
در هر حال بهترين سرمايه براى نجات در قيامت «قلب
سليم» است، همان كه ابراهيم 7 با آن به بارگاه پروردگارش شتافت وفرمان رسالت را
دريافت.
سخن درباره اين نوع از قلب را با اين حديث پايان مىدهيم: «اِنَّ لِلّهِ
في عِبادِهِ آيَتَهُ وَهُوَ القَلبُ فَأحَبَّها لِلّهِ ]إلَيهِ [أصفاها وَأصلَبَها
وَأرَقَّها: أصلَبَها في دينِ اُمِّهِ وَأصفاها مِنَ الذُّنوبِ وَأرَقَّها عَلَى
الاخَوانِ؛ براى خداوند در ميان بندگانش پيمانهاى است به نام دل كه از همه آنها
بهتر، ظرفى است كه صافتر ومحكمتر ولطيفتر باشد. از همه محكمتر در دين خدا، از
همه پاكتر از گناهان، از همه لطيفتر در برابر برادران دينى».[11]
نوع
دوم قلبى است كه قساوت (سنگدلى) دارد. برخى شديدترين خطابهها وگوياترين دلايل
ونيرومندترين اندرزها ومواعظ در وجودشان كمترين اثرى نمىگذارد. قرآن تعبير جالبى
در اين زمينه دارد كه بعضى را صاحب شرح صدر و گستردگى روح وبعضى را داراى
تنگى وضيق صدر معرّفى مىكند، مىفرمايد : «
(فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ
يُشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ
ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِىالسَّمَاءِ)؛ هر كه را خدا بخواهد
هدايت كند، سينهاش را براى (پذيرش) اسلام گشاده مىسازد وهر كه را (به سبب اعمال
خلافش) بخواهد گمراه كند،سينهاش را چنان تنگ مىسازد كه گويا مىخواهد به آسمان
بالا رود».[12]
اين موضوعى است كه با مطالعه حالت انسان كاملاً به دست
مىآيد: برخى روحشان باز وگشاده است كه هرقدر حقايق در آن وارد شود بهراحتى
مىپذيرد، امّا برخى چنان روح وفكرشان محدود است كه جايى براى هيچ حقيقتى در آن
نيست. گويى مغزشان را در يك محفظه با ديوارهاى نيرومند آهنى قرار
دادهاند.
البتّه هريك از اين دو (يعنى شرح صدر وقساوت قلب) عواملى دارد :
مطالعات مستمر وارتباط با دانشمندان وعلماى صالح، خودسازى وتهذيب نفس، پرهيز از
گناه بهخصوص غذاى حرام. ياد خدا از عوامل شرح صدر است وجهل وگناه ولجاجت وجدال
ومراء وهمنشينى با بدان ومجرمان ودنياپرستى وهوىپرستى باعث تنگى روح وقساوت قلب
مىشود واينكه قرآن مىگويد هركه را خدا بخواهد هدايت كند شرح صدر مىدهد، يا اگر
بخواهد گمراه سازد ضيق صدر مىدهد، اين خواستن ونخواستن بىدليل نيست، سرچشمههاى
آن از خود انسان شروع مىشود.
در حديثى امام صادق علیه السلام فرمود: «أوحَى اللّهُ عَزَّ
وَجَلَّ اِلى مُوسى علیه السلام لا تَفرَح بِكَثرَةِ المالِ وَلا تَدَع ذِكري عَلى كُلِّ حالٍ
فَاِنَّ كَثرَةَ المالِ تُنسي الذُّنوبَ وَاِنَّ تَرکَ ذِكري يَقسي القُلُوبَ؛
خداوند متعال به موسىعلیه السلام وحى فرستاد كه از فزونى اموال شادمان مباش وياد مرا در هيچ
حال ترك مكن، چرا كه فزونى مال غالباً موجب فراموش كردن گناهان است وترك ياد من قلب
را سخت مىكند».[13]
و از على علیه السلام روايت شده است كه فرمود: «ما جَفَّتِ
الدُّموعُ اِلّا لِقَسوَةِ القُلُوبِ وَما قَسَت القُلُوبُ اِلّا لكَثرَةِ
الذّنُوبِ؛ اشكها خشك نمىشوند مگر به سبب سختى دلها ودلها سخت وسنگين نمىشوند
مگر به سبب فزونى گناه».[14]
در حديثى آمده است كه از جمله پيامهاى
پروردگار به موسى علیه السلام اين بود: «يا مُوسى لا تُطَوِّل فِىالدُّنيا أمَلَکَ فَيَقسُو
قَلبُکَ وَالقاسِى القَلبِ مِنّى بَعيدٌ؛ اى موسى، آرزوهايت را در دنيا دراز مكن كه
قلبت سخت وانعطافناپذير مىشود وسنگدلان از من دورند».[15]
و در حديثى
على علیه السلام فرمود: «لُمَّتانِ: لُمَّةٌ مِنَ الشَّيطانِ وَلُمَّةٌ مِنَالمَلکِ فَلُمَّةُ
المَلکِ الرِقَّةُ وَالْفَهمُ وَلُمَّةُ الشَّيطانِ السَّهوُ وَالقَسوَةُ؛ القا
دوگونه است: القاى شيطانى والقاى فرشته. القاى فرشته باعث نرمى قلب وفزونى فهم
مىشود والقاى شيطانى موجب سهو وقساوت قلب».[16]
به هر حال براى به دست
آوردن شرح صدر ورهايى از قساوت قلب بايد به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى كه
پيامبر وعده داده در قلب بتابد. بايد آيينه قلب را از زنگار گناه صيقل داد وسراى دل
را از زبالههاى هوىوهوس پاك كرد تا آماده پذيرايى شود. اشك ريختن از خوف خدا واز
عشق آن محبوب بىمثال، تأثير عجيبى در رقّت قلب ونرمش وگسترش روح دارد وجمود چشم از
نشانههاى سنگدلى است.[17]
قساوت چيست؟«قساوت» در اصل از «قسى»
بهمعنى سنگ سخت است. «الحَجَرُ القاس» يعنى سنگ سخت، سپس به هر موجود سخت وخشن
وغليظ «قاسى» گويند. قلب قاسى مانند سنگ، سخت است. اين لغت در فارسى از همين مادّه
گرفته شده، زيرا در فارسى كه مىگوييم «سنگدل» دقيقآ همان معناى قاسى است.
امّا
برخى قلبها ليّن ونرماند. اگر بخواهيم براى حالات قلب مثال روشنى بيان كنيم بايد
به زمينهاى مختلف تشبيه كنيم كه برخى زمينها نرم هستند وقابليّت كشت دارند وهر
بذرى در آن بريزند بهسرعت محصول مىدهد وبرخى زمينها، سخت و سنگلاخى است
ونمىتوان در آن بذر كاشت وهيچ نباتى در آن نمىرويَد.
با توجّه به اين تشبيه،
حالات قلب انسان چنين است كه برخى نرم ولطيفاند وموعظه در آن بهسرعت اثر
مىگذارد، رشد مىكند، در برابر كوچكترين ناملايمات واكنش مناسب وموافق نشان
مىدهد. امّا برخى قلبها مانند سنگ خارا سخت هستند كه هيچ موعظهاى در آن اثر
نمىكند. قرآن مجيد در اين زمينه تعبيرات بسيار تكاندهندهاى دارد. درباره يهود
مىفرمايد: «
(ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ
أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً)؛ سپس دلهاى شما بعد از اين (همه كفران) سخت شد، همچون سنگ
يا سختتر!».[18]
آنگاه در ادامه مىفرمايد: برخى سنگها با اينكه گياهى
در آنها نمىرويَد، ولى بركاتى دارند: «
(وَإِنَّ مِنَالْحِجَارَةِ لَمَّا
يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَارُ)؛ چرا كه پارهاى از سنگها مىشكافد واز آن نهرها
جارى مىشود».[19] سنگ را مىشكافد وچشمه از دل
سنگ بيرون مىآيد.
برخى
سنگها در اين حد نيستند، امّا آب از آن تراوش مىكند: «
(وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا
يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ)؛ وپارهاى از آنها شكاف برمىدارد وآب از
آن تراوش مىكند».[20] شيارها وشكافهاى كوچك پيدا مىكند وقطرهقطره آب از آن
بيرون
مىريزد.
برخى سنگها شكل سومى دارند، «
(وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا
يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ)؛ وپارهاى ديگر از خوف خدا (از فراز كوه) به زير
مىافتد».[21] امّا اين بنىآدم گاهى كارش به جايى مىرسد كه از سنگ هم
سختتر است. يعنى «أشَدُّ قَسوَةً» مىشود وبه مرحلهاى مىرسد كه هيچ چيز در او
اثر نمىگذارد واو را تكان نمىدهد. واين موضوع در سرنوشت انسان بسيار مهم
است.
گاه انسان به مجلسى مىرود وچند حديث مىخواند وبسيارى منقلب مىشوند. برخى
هم به انسان خيره شده ونگاه مىكنند ومثل اين است كه سرسوزنى در آنها اثر ندارد،
مگر بين آنها چه تفاوتى است؟ تفاوت در قساوت قلب است. دستهاى كه موعظه در آنها اثر
مىگذارد، قلب غير قاسى دارند وآن دسته كه پند در آنها اثر نمىگذارد داراى قلب
قاسىاند.
بايد هشيار باشيد، وسيله بيدارى در گوشه وكنار اين دنيا پيداست،
حدّاقل مرگ دوستان يا همسايه بايد براى بيدارى ما كافى باشد.
بايد انسان آنقدر
خود را آماده كند كه بتواند اين بذرها را بپذيرد ودر خود پرورش دهد. معصومين : در
مناجاتشان از قساوت قلب مىنالند واشك مىريزند، به درگاه الهى عرض مىكنند:
خداوندا، چرا ياد تو مرا تكان نمىدهد؟ چرا روح من در برابر ذكر ويادت تأثيرى
نمىپذيرد؟
از طرفى عالَم هستى، عالَم علّت ومعلولى است وبىجهت هيچ قلبى قاسى
يا نرم نمىشود. در ميان گناهان برخى در قساوت قلب اثر خاصّى دارند، از جمله اين سه
موضوع است كه حضرت در اينجا بيان فرموده: «استِماعُ اللَّهوِ، طَلَبُ الصَّيدِ،
إتيانُ بابِالسُّلطانِ : شنيدن لهو، شكار، به درگاه پادشاهان درآمدن».
1. گوش
دادن به لهو ودر عيش ونوشهاى شيطانى شركت كردن، قلب را مىميرانَد وسخت
مىگردانَد.
از جمله مصاديق استماع لهو، شنيدن غناست كه اجمالاً از نظر علماى
شيعه حرام است ودر يك بررسى كوتاه علّت تحريم آن به سبب مفاسد زير است :
الف)
كشاندن به فساد اخلاق : تجربه نشان داده كه بسيارى افراد تحت تأثير همين آهنگها به
فساد وشهوت روى آوردهاند. مجالس غنا معمولاً مراكز فساد است وآنچه به اين فسادها
دامن مىزند غناست.
در برخى گزارشها كه در جرايد خارجى آمده مىخوانيم كه گروهى
از دختران وپسران در جايى جمع شده بودند وآهنگ خاصّى از غنا در آنجا اجرا شد، چنان
هيجانى به دختران وپسران دست داد كه به يكديگر حملهور شدند وفجايع زيادى بهبار
آوردند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد.
ب) غافل شدن از ياد خدا : تعبير «لهو» كه
در تفسير «غنا» در برخى روايات اسلامى آمده، اشاره به همين حقيقت است كه غنا انسان
را چنان مست شهوات مىكند كه از ياد خدا غافل مىسازد.
ج) آثار زيانبار بر
اعصاب : غنا وموسيقى در حقيقت يكى از عوامل مهمّ تخدير اعصاب است. به تعبيرى ديگر،
موادّ مخدّر گاهى از طريق دهان ونوشيدن وارد بدن مىشوند (مانند شراب)، گاه از طريق
بوييدن وحسّ شامّه (مانند هرويين)، زمانى از طريق تزريق (مانند مرفين)، وگاهى از
طريق حسّ سامعه (مانند غنا)؛ به همين دليل، غنا وآهنگهاى مخصوص، چنان انسان را در
نشئه فرو مىبرد كه حالتى شبيه به مستى به او دست مىدهد. البتّه گاه به اين مرحله
نمىرسد امّا در عين حال تخدير خفيف ايجاد مىكند. بدينرو بسيارى از مفاسد موادّ
مخدّر در غنا وجود دارد، خواه تخدير آن خفيف باشد يا شديد.
مختصر اينكه آثار
زيانبخش غنا وموسيقى بر اعصاب تا سرحدّ توليد جنون وبر قلب وفشار خون وتحريكات
نامطلوب ديگر بهحدّى است كه نياز به بحث ندارد.
د) غنا يكى از ابزار كار
استعمار : استعمارگران هميشه از بيدارى مردم خصوصآ نسل جوان وحشت داشتهاند به همين
دليل، بخشى از برنامههاى گسترده آنها براى ادامه استعمار، فرو بردن جامعهها در
غفلت وبىخبرى وناآگاهى وگسترش انواع سرگرمىهاى ناسالم است.
امروز موادّ مخدّر
تنها جنبه تجارتى ندارد، بلكه يك ابزار مهمّ سياسى (يعنى سياستهاى استعمارى) است.
ايجاد مراكز فحشا، كلوپهاى قِمار ونيز سرگرمىهاى ناسالم، از جمله توسعه غنا
وموسيقى، يكى از مهمترين ابزارى است كه آنها براى تخدير افكار مردم بر آن اصرار
دارند. ازاينرو بخش عمده وقت راديوهاى جهان را موسيقى تشكيل مىدهد وبيشتر
برنامههاى وسايل ارتباط جمعى همين است.[22]
2. طلب الصيدصيد بر
دو نوع است :
الف) اينكه كسى براى طلب روزى وقوت خانوادهاش يا براى كسب وكار
وزندگى به سراغ آن مىرود.
ب) بخشى كه در آن بحث است صيد لفظى است كه در كنار
استماع لهو آمده. پيشتر وزرا وشاهان وثروتمندان مترف، براى لذّت بردن به شكار
مىرفتند، بدين معنى كه صيّادى، جزئى از عيّاشى وهوسبازى آنها بود. شكار مىكردند
وبدون استفاده آن را رها مىكردند. اين صيد لفظى هم سفرش معصيت است وهم نماز را
بايد تمام بخواند، زيرا اصل آن اشكال دارد.
اتيان باب السلطانغرض اين
است كه انسان به مرحلهاى مىرسد كه راه بازگشت ندارد. رفتوآمد به باب سلطان كه
همهاش زرقوبرق دنياست، جامع بين هر سه قسم عيّاشى وهوسبازى است وهر چه انسان
دنبال هواى نفس وزرق وبرق دنيا برود قلبش قسىتر مىشود وبه جايى مىرسد كه در
برابر ذكر خدا هيچ انعطافى از خود نشان نمىدهد.
نام خدا وقتى در مقابل افراد
آماده خوانده شود،
(إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ)[23] با نام
خدا تمام وجودش تحت تأثير واقع مىشود، قلبش تكان مىخورد، فكرش متوجّه خدا وروحش
روشن مىشود.
[1] . سوره بقره، آيه 74.
[2] . سوره زمر، آيه 22.
[3] . دستغيب، قلب سليم، ص 317.
[4] . كافى، ج 2، ص 309، (باب فى ظلمة قلب المنافق).
[5] . سوره مائده، آيه 13.
[6] . سوره مائده، آيه 41.
[7] . سوره بقره، آيه 6.
[8] . سوره توبه، آيه 87.
[9] . بحارالانوار، ج 70، ص 25، ح 27.
[10] . همان، ج 70، ص 59، (باب القلب وصلاحه).
[11] . همان، ص 56.
[12] . سوره انعام، آيه 125.
[13] . بحارالانوار، ج 73، ص 142.
[14] . بحارالانوار، ج 70، ص 55.
[15] . كافى، ج 2، ص 329، ح 1.
[16] . همان، ح 3.
[17] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 22 سوره زمر.
[18] . سوره بقره، آيه 74.
[19] . سوره بقره، آيه 74.
[20] . سوره بقره، آيه 74.
[21] . سوره بقره، آيه 74.
[22] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيات 6-9 سوره لقمان.
[23] . سوره انفال، آيه 2.