نازم آن آموزگارى را که در یک نصف روز *** دانش آموزان عالم را چنین دانا کند
ابتدا قانون آزادى نویسد در جهان *** بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند
هر که باشد چون حسین آزاد و دیندار و شجاع *** حرف باطل را نباید از کسى اصغا کند
نقد هستى داد و هستى جهان یکجا خرید *** عاشق آن باشد که چون سودا کند یکجا کند
پرچم دین چون بجا ماند از فداکارى اوست *** تا قیامت پرچمش را دست حق بر پا کند
ز امر حق، تسلیم نامردان نشد تا در جهان *** زورگویى از کتاب زندگى الغا کند
بود چون جویاى آب از چشمه آزادگى *** تشنه لب جان داد تا آن چشمه را پیدا کند
عقل مات آمد ز دانشگاه سیّار حسین *** کاین چنین غوغا بپا در صحنه دنیا کند
درس آزادى از آن رو ساخت توأم با عمل *** تا جنایت پیشگان را در جهان رسوا کند
آن کسى را شیعه بتوان گفت کو از جان و دل *** در حیات خویش این برنامه را اجرا کند
«شاهد»