از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که چون برادران یوسف آن حضرت را به چاه افکندند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: در این جا چه مى کنى؟ یوسف گفت: برادرانم مرا در این چاه افکندند و رفتند. جبرئیل گفت: آیا دوست دارى از این جا بیرون آیى؟ گفت: این وابسته به مشیّت خداوند است; اگر خواست مرا بیرون مى آورد. جبرئیل گفت: خداوند مى فرماید: این دعا را بخوان تا تو را رهایى بخشم; بگو:
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ الْمَنّانُ بَدیعُ السَّمواتِ
خدایا از تو خواهم که تو راست ستایش و معبودى جز تو نیست که بسى منّت گذار و پدیدآرنده آسمانها
وَالاَْرْضِ، ذُوالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اَنْ
و زمین و صاحب جلالت و بزرگوارى هستى که درود فرستى بر محمّد و آل محمّد و قرار دهى
تَجْعَلَ لى مِمّا اَ نَا فیهِ فَرَجَاً وَ مَخْرَجَاً.(1)
براى من در آنچه در آن هستم گشایش و فرجى.
در نتیجه کاروانى آمد و آن گونه که قرآن نقل کرده، او را از چاه نجات داده و با خود به مصر بردند.