به هر حال اقطاب از نظر صوفیه اختیارات فوق العاده وسیعى دارند تا آنجا که نویسنده «استوارنامه» کیوان قزوینى ملقب به «منصور على شاه» که زمانى خود از اقطاب صوفه بوده است، مى نویسد «حدود ادعاى قطب ده ماده است:
اوّل: آنکه من داراى همان باطن ولایت هستم که خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله) داشت و به نیروى آن تأسیس احکام تصوف را نمود! الا آنکه او مؤسس بود و من مروج و مدیر و نگهبانم!
دوم: اینکه مى توانم عده اى را تکمیل کنم به طورى که روح قبایح را در تن آنها بمیرانم یا از تن آنها بیرون کرده، به تن دیگران (کفار) بیندازم!
سوم: آنکه من از قیود طبع و نفس آزادم.
چهارم: آنکه همه عبادات و معاملات مریدان باید به اجازه من باشد!
پنجم: هر اسم را که من به مریدان تلقین کنم و اجازه دهم به دل یا به زبان بگویند، آن اسم خدا مى شود و بقیه از درجه به این معنى که تردید و تأمل در اجراى اوامر مرشد و ولّى و تصور خطا و اشتباه براى او کفر طریقت است! (تاریخ تصوف، صفحه 234). اعتبار ساقط است!
ششم: آنکه معارف دینى و عقاید قلبى اگر با امضاى من باشد مطابق واقع است والا عین خطا است!
هفتم: آنکه من مفترض الطاعة و لازم الخدمه و لازم الحفظ هستم!
هشتم: من در عقاید خودم آزادم!
نهم: من همیشه حاضر و ناظر احوال قلبى مریدم!
دهم: من تقسیم کننده بهشت و دوزخم!»(1)
البته این عقاید همه فرق صوفیه نیست، اما منظور این است که اجمالا بدانید چه اختیارات و مقاماتى براى اقطاب قائل هستند.
صوفیان حق هیچ گونه چون و چرا در برابر دستورات مرشد و قطب ندارند و کوچکترین مقاومتى در برابر آنها در حقیقت «ارتداد»! محسوب مى شود و شاید عنوان «سر سپرده» نیز به همین مناسبت گفته مى شود، یعنى همه چیز خود را به یک بار در طبق اخلاص گذارده و در اختیار قطب و مرشد قرار مى دهند و سر به آستانش مى سپارند و مى گویند:
اگر مخلصى سر بر این در بنه *** کلاه خداوندى از سر بنه!
حتى اینکه بسیارى از صوفیان معتقداند که سالک باید صورت مرشد خود را در همه حال در نظر داشته باشد و کمتر از او غفلت کند، چنانکه حاج زین العابدین شیروانى که از حامیان سر سخت این طایفه است در کتاب خود «ریاض السیاحة» در صفحه 155 مى نویسد:
«پس در این حال سالک باید در جمیع احوال و افعال و اقوال، از مراقبت صورت «مرشد» غافل نشود! و در هنگام ذکر و ورد و طاعت و خدمت از وجه شیخ خود غافل نگردد، تا آنکه سالک را از کشمکش خیال و اضطراب باز دارد و در نتیجه خطرات نفسانى و وساوس شیطانى نگذارد»!
و بر اثر همین اختیارات عجیب که براى خود قائل هستند ممکن است بعضى از دستورات شرع مقدس را براى عموم یا براى بعضى علناً نقض کنند، به طورى که یکى از دوستان مورد اعتماد من نقل مى کرد که یکى از فرقه هاى صوفیان قرائت نماز مغرب یا عشاء را (تردید از نویسنده) است رسماً آهسته مى خوانند، وقتى تحقیق کردم گفتند: فقیرى، در حالت توجه و جذبه معنوى بوده، دیگرى در کنار او به نماز مغرب یا عشاء مشغول شده و قرائت را بلند خوانده، فقیر از آن حال خوش بدر آمده، مرشد را چون این قضیه مسموع افتادى، دستور دادى که همگان نماز خود آهسته خواننده، نکند فقیر دیگرى را از حال خوشى باز دارند!
خلاصه اینکه: در دستگاه صوفیان یک انضباط بسیار شدید، شدیدتر از انضباطهاى نظامى و حزبى حکومت مى کند، با این تفاوت که در انضباط هاى حزبى (مانند انضباط شدید احزاب کمونیست) فقط اعمال و رفتار کنترل مى شود اما در اینجا عقاید و افکار هم به گمان اینکه نزد مرشد آشکار است کنترل مى گردد، منتها گاه سران صوفیان خودشان آزادیهاى وسیعى به افراد مى دهند، چنانکه در اوایل کتاب هم اشاره شد.(2)