او که یکى از صحابه معروف پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) است مى گوید: من در آغاز اسلام را به صورت ظاهرى پذیرفته بودم نه با قلب و دل; دلیل آن هم این بود که پیامبر (صلى الله علیه وآله)کراراً به من پیشنهاد اسلام کرد و من هم از روى حیاء پذیرفتم.
این وضع همچنان ادامه یافت تا این که روزى خدمتش بودم دیدم سخت در فکر فرو رفته است، ناگهان چشم خود را به طرف آسمان دوخت، گویى پیامى را دریافت مى دارد، وقتى به حال عادى بازگشت از ماجرا پرسیدم، فرمود: هنگامى که با شما سخن مى گفتم ناگهان جبرئیل بر من نازل شد، و این آیه را براى من آورد: (إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِى الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْىِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ): «خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد و (همچنین) به بخشش به نزدیکان; و از فحشا و منکر و ستم نهى مى کند; خداوند به شما اندرز مى دهد، شاید متذکّر شوید».(1)
هنگامى که پیامبر (صلى الله علیه وآله) این آیه را تا به آخر براى من خواند محتواى عالى آن بر دل من چنان اثر گذاشت که در همان ساعت، اسلام در اعماق جان من فرو نشست. به سراغ ابوطالب عموى پیامبر (صلى الله علیه وآله) رفتم، و جریان را به او خبر دادم گفت: «اى طایفه قریش! از محمد (صلى الله علیه وآله)پیروى کنید که هدایت خواهید شد; زیرا او شما را جز به فضایل اخلاقى دعوت نمى کند».
سپس به سراغ ولید بن مغیره ـ دانشمند معروف عرب و یکى از سران مشرکان ـ رفتم و همین آیه را بر او خواندم، گفت: «اگر این سخن از خود محمد (صلى الله علیه وآله) باشد بسیار خوب گفته، و اگر از پروردگار او باشد باز بسیار خوب است».(2)