بشارت بر ظهور پیامبر(صلى الله علیه وآله) در کتب پیشین

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
پیام قرآن جلد 08
اشارهاشاره

همان گونه که اشاره شد در کتاب هاى موجود یهود و نصارى امروز نشانه هاى این پیامبر بزرگ را مى یابیم، ولى به یقین قبل از ظهورش، مسائل بیشترى وجود داشته که بر اثر ناهماهنگ بودن با تعصبات کور و کر، یا منافع سران آنها در ظلمت کتمان فرو رفته است.

در زمینه بشارات عهدین کتب متعددى نوشته شده، و یا بخشى از بعضى کتاب ها به آن اختصاص یافته است که پرداختن به همه آنها در شأن این مختصر نیست و تنها به چند نمونه بارز بسنده مى کنیم:

1. در سه مورد از انجیل یوحنا روى واژه فارقلیط یا فارقلیطا تکیه شده است که در ترجمه هاى فارسى به تسلّى دهنده ترجمه شده است، از جمله:

در یک جا مى خوانیم: «و من از پدر خواهم خواست و او تسلى دهنده دیگر (فار قلیطا) به شما خواهد داد که تا به ابد با شما باشد».(1)

در جاى دیگر آمده است: «و چون آن تسلى دهنده (فارقلیطا) بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، یعنى روح راستى که از طرف پدر مى آید، او درباره من شهادت خواهد داد».(2)

در باب بعد نیز آمده است: «لیکن به شما راست مى گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم، آن تسلى دهنده (فارقلیطا) به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد».(3)

قابل توجه این که فخر رازى در جلد 29 تفسیر خود، صفحه 313، از اناجیل موجود در عصر خودش از انجیل یوحنا چنین نقل مى کند که در باب 14 مى گوید: «وَ اَنَا اَطْلُبُ لَکُمْ اِلى اَبى حَتّى یَمْنَحَکُمْ وَ یُؤْتِیَکُمُ الْفارْقِلیطَ حَتىّ یَکُونَ مَعَکُمْ اِلَى الاَْبَدِ» که عیناً همان است که در بالا ذکر کردیم، ولى با تصریح به واژه فارقلیط. همین معنا را از باب 15 و 16 با تصریح به واژه فارقلیط، ذکر مى کند.

فارقلیط که در زبان یونانى پریکلتوس یا پراقلیقوس گفته مى شود، بسیارى از مسیحیان آن را به معناى تسلّى دهنده یا روح القدس تفسیر کرده اند، ولى جمعى آن را به معناى بسیار ستوده ـ که مطابق با نام احمد است و با آیه 6 سوره صف که مى فرماید: «من بشارت به رسولى مى دهم که بعد از من مى آید و نامش احمد است» کاملا تطبیق مى کند ـ ذکر کرده اند.

آنچه از مطالعه دقیق در ریشه این لغت بر مى آید این است که فارقلیط در اصل کلمه یونانى است، ریشه آن پریقلیتوس به معناى بسیار ستوده بوده که آن را با پراقلیتوس به معناى تسلّى دهنده اشتباه کرده اند.

نویسنده کتاب چراغ (آقاى حسینیان) در جزوه کوچک و پر محتواى خود عین متن لاتین انجیل یوحنا را از کتاب موسوم به اناجیل، طبع پاریس، تألیف لامنه، موجود در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى در آغاز کتاب خود آورده است و به خوبى نشان مى دهد که کلمه فارقلیط در آنجا به صورت پِرِکْلیتْ (که در عربى به معناى احمد و در فارسى به معناى بسیار ستوده است) آمده، نه به صورت پَرَکلیت (پاراکلیت) که به معناى تسلى دهنده است(4); ولى بعداً متأسفانه در متون اناجیل تعبیر اول کنار رفت و تعبیر دوم به جاى آن نشست.

او نیز مى افزاید: «قدماى نصارى از لفظ پِرِکلیت اسم خاص شخص، فهمیده بودند. چون در ترجمه هاى سریانى عین لفظ را آورده یعنى فارقلیط; و در ترجمه عبرانى که نزد من موجود است و شخصاً مشاهده کردم فَرقَلیط آورده زیرا آن را اسم انسانى (معین) مى دانستند و ترجمه عبرانى و سریانى نزد مسیحیان کمال اهمیت و اعتبار را دارد.»(5)

در واقع این واژه مانند واژه محمد و على و حسن و حسین(علیهم السلام) و امثال آنهاست که هرگز در ترجمه عبارات، ترجمه نمى شود; مثلا به جاى جمله: «جاءَ عَلِى» هیچ کس نمى گوید: بلند مرتبه آمد، بلکه مى گویند: على آمد. اما متأسفانه علماى مسیحى در زمان هاى بعد براى محو کردن این نشانه نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) اولا پِرِکلیت را به پاراکلیت تبدیل کردند، و ثانیاً آن را از صورت اسم خاص بیرون آورده، به صورت معنى وصفى درآورده اند و به جاى آن تسلى دهنده گفته اند.(دقت کنید)

از این سخن بر مى آید که واژه اصلى اگر پریقلیتوس باشد به معناى بسیار ستوده است، و اشتباه آن با پراقلیتوس به معناى تسلى دهنده بعید نیست; البته احتمال تعمّد در این تفسیر نادرست نیز زیاد است.

مرحوم علامه شعرانى در کتاب خود نثر طوبى، مى گوید: «در یک کتاب لغت یونانى دیده ام که فارقلیط را به معناى بسیار ستوده و کسى که به سر همه زبان ها افتاده و از او به نیکى یاد مى کنند ترجمه کرده اند». سپس مى افزاید: «کتب لغت یونانى به زبان انگلیسى و لغت فرانسه همه جا موجود است (مى توانید به آن مراجعه کنید) ولى مسیحیان آن را به تصحیف مى خوانند و به معناى تسلى دهنده ترجمه مى کنند و ما خود در این باب رساله مستقلى نوشته ایم»(6)

در کتاب فرهنگ لغات قرآن نوشته دکتر قریب مى خوانیم که: «مستفاد از روایات آن است که انبیاء عظام هر کدام به نوبه خود بشارت به آن حضرت (پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)) در کتابشان داده اند.» سپس از بسیارى از منابع اسلامى نقل مى کند که نام آن حضرت در انجیل الفارقلیطا که معناى آن احمد است مى باشد(7).

در کتاب التحقیق فى کلمات القرآن الکریم آمده که: «اصل این کلمه (فارقلیط) در یونانى پِرِکْلیت تحریف شده که معناى آن احمد و پسندیده است، سپس به کلمه پَرَکْلیت تحریف شده که معناى آن تسلى دهنده مى باشد.»(8)

از اینها گذشته در تعبیرات خود انجیل جمله هایى وجود دارد که نشان مى دهد این کلمه به هر تعبیرى باشد سخن از پیامبرى مى گوید که ظاهر مى شود و آیینش جاویدان است.

جمله: «من از پدر خواهم خواست، او تسلى دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند»(9) دلیل روشنى است که منظور از تسلى دهنده دیگر، پیامبرى است که آئینش ابدى و جاودانى است. در آنجا مى گوید: «لیکن آن تسلى دهنده یعنى روح القدس که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان شما را هر چیز خواهد آموخت».(10)

بدیهى است که این تسلى دهنده پیامبرى است و نه روح القدس; و در تعلیمات او همه حقایق نهفته شده و چیزى ناگفتنى باقى نخواهد گذاشت.

به هر حال جاى تردید نیست که کلمه احمد و یا واژه اى همانند آن در انجیل هاى موجود در زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)وجود داشته است و گر نه آیه ششم سوره صف شدیداً مورد اعتراض آنها قرار مى گرفت و دستاویز خوبى براى مبارزه بر ضد اسلام مى شد، در حالى که در تاریخ اسلام چنین چیزى را نقل نکرده اند. بنابراین چنین به نظر مى رسد که وقتى بعضى از علماى مسیحى موقعیت خود را در خطر دیدند تصمیم بر تحریف و تبدیل آن به معناى دیگر گرفتند و حتى در بعضى از کتب مسیحیان که قرن ها بعد از ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در گوشه و کنار وجود داشته، همان نام مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) به چشم مى خورده است.

شاهد این سخن بیان جالبى است که یکى از دانشمندان مسیحى که اسلام را پذیرفته در کتاب خود (اَنیسُ الاَعْلام) که یک کتاب تحقیقى جالب است; پرده از روى آن برداشته.

او که خود یکى از کشیشان معروف مسیحى بوده و تحصیلات خود را نزد علماى بزرگ مسیحى به پایان رسانیده و به مقام ارجمندى از نظر آن نائل شده، در مقدمه کتاب خود (اَنیسُ الاَْعْلام) ماجراى عجیب اسلام آوردنش را چنین شرح مى دهد:

« ... بعد از تجسّس بسیار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت کشیش والامقامى رسیدم، که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه کاتولیک از سلاطین و غیره در سؤالات دینى خود به او مراجعه مى کردند; من نزد او مدتى مذاهب مختلفه نصارى را فرا مى گرفتم، او شاگردان فراوانى داشت ولى در میان همه به من علاقه خاصى داشت کلیدهاى منزل ... همه در دست من بود فقط کلید یکى از صندوق خانه ها را پیش خود نگاه داشته بود ...

در این بین روزى کشیش مزبور را عارضه اى رخ داد به من گفت: به شاگردها بگو حال تدریس ندارم وقتى نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحثند و در معناى لفظ فارقلیطا در سریانى و پریکلتوس به زبان یونانى ... جدال آنها به طول انجامید و هر کسى رأیى داشت ...

پس از بازگشت استاد پرسید: امروز چه مباحثه کردید؟! من اختلاف آنها را در لفظ فارقلیطا از براى او تقریر کردیم ... گفت: تو کدامیک از اقوال را انتخاب کرده اى؟

گفتم: مختار فلان مفسر را اختیار کرده ام.

کشیش گفت: تقصیر نکرده اى ولکن حق و واقع خلاف همه این اقوال است، زیرا حقیقت این را نمى دانند مگر راسخان فى العلم، از آنها هم تعداد کمى با آن حقیقت آشنا هستند. من اصرار کردم که معناى آن را برایم بگوئید. وى سخت گریست و گفت: هیچ چیز را از تو مضایقه نمى کنم ... در فرا گرفتن معناى اسم، اثر بزرگى است ولى به مجرد انتشار، من و تو را خواهند کشت! چنانچه عهد کنى به کسى نگویى این معنا را اظهار مى کنم ... من به تمام مقدسات قسم خوردم که نام او را فاش نکنم پس گفت: این اسم از اسماء پیامبر مسلمین است و به معناى احمد و محمد است.

پس از آن کلید آن اطاق کوچک را به من داد و گفت: در فلان صندوق راباز کن و فلان و فلان کتاب را بیاور کتاب ها را نزد او آوردم این دو کتاب به خط یونانى و سریانى پیش از ظهور پیامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.

در هر دو کتاب لفظ فارقلیطا را به معناى احمد و محمد ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه کرد: علماء نصارى قبل از ظهور پیامبر اسلام اختلافى نداشتند که فارقلیطا به معناى احمد و محمد است ولى بعد از ظهور محمد براى بقاى ریاست خود و استفاده مادى آن را تأویل کردند و معناى دیگرى براى آن اختراع نمودند و آن معنا قطعاً منظور صاحب انجیل نبوده است.

سؤال کردم درباره دین نصارى چه مى گویى؟ گفت: با آمدن دین اسلام منسوخ است، این لفظ را سه بار تکرار نمود پس گفتم: در این زمان طریقه نجات و صراط مستقیم ... کدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد(صلى الله علیه وآله).

گفتم: آیا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت: اى وَاللهِ (سه بار تکرار کرد) ...

سپس استاد گریه کرد و من هم بسیار گریستم گفت: اگر آخرت و نجات مى خواهى البته باید دین حق را قبول نمایى ... و من همیشه تو را دعا مى کنم به شرط این که در روز قیامت شاهد باشى که در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) هستم ... هیچ شکى نیست که امروز بر روى زمین دین اسلام دین خدا است ...»(11)

چنانکه ملاحظه مى کنید طبق این سند علماى اهل کتاب پس از ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)به خاطر منافع شخصى خود، نام و نشانه هاى او را طور دیگرى تفسیر و توجیه کردند!

سؤال

در اینجا سؤالى مطرح است که: نام معروف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) محمد(صلى الله علیه وآله) مى باشد در حالى که در آیه 6 سوره صف به عنوان احمد از او یاد شده است; این دو واژه گر چه از نظر معنا و مفهوم (ستوده)، تفاوت چندانى ندارد ولى ظاهراً دو اسم مختلف است بنابراین اگر فارقلیطا را به معناى ستوده بگیریم با هر دو مى سازد; ولى تعبیر قرآن (احمد) با نام معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله)سازگار نیست.

پاسخ:

با توضیح چند نکته جواب این سؤال به خوبى روشن مى شود:

1. در تواریخ آمده است که: پیامبر اسلام از کودکى دو نام داشت; وحتى مردم او را با هر دو نام خطاب مى کردند: یکى محمّد و دیگرى احمد. اولى را جدش عبدالمطلب براى او برگزیده بود و دوّمى را مادرش آمنه. این مطلب در کتاب سیره حلبى مشروحاً ذکر شده است.

2. از کسانى که مکرر پیامبر اسلام را با این نام یاد کرده اند; عمویش ابوطالب بود. امروز هم در کتابى که به نام دیوان ابوطالب در دست ما است اشعار زیادى دیده مى شود که در آن از پیغمبر گرامى اسلام به عنوان احمد یاد شده مانند:

اَرادوُا قَتْلَ اَحْمَدَ ظالِمُوهُمْ *** وَلَیْسَ بِقَتْلِهِمْ فیهِمْ زَعیمٌ

«ستمگران آنها تصمیم قتل احمد را داشتند ـ ولى براى این کار رهبرى نیافتند».

وَ اِنْ کانَ اَحْمَدُ قَدْ جائَهُمْ *** بِحِقٍّ وَلَمْ یَأتِهِمْ بِالْکَذِبِ

«قطعاً احمد آیین حقّى براى آنها آورده ـ و هرگز دروغ نیاورد.»(12)

در غیر دیوان ابوطالب نیز اشعارى از ابوطالب نیز در این زمینه نقل شده مانند:

لَقَدْ اَکْرَمَ اللهُ النَّبِىَّ مُحَمَّداً *** فَاَکْرَمُ خَلْقِ اللهِ فِى النّاسِ اَحْمَدُ

«خداوند پیامبر خود محمّد را گرامى داشت ـ و لذا گرامى ترین خلق خدا در میان مردم احمد است».(13)

3. در اشعار حسّان بن ثابت، شاعر معروف عصر پیامبر نیز این تعبیر دیده مى شود:

وَمُفْجَعَةٌ قَدْ شَفَّها فَقْدُ اَحْمَدَ *** فَظَلَّتْ لاِلاءِ الرَّسُولِ تُعَدِّدُ

«مصیبت زده اى که فقدان احمد او را لاغر کرده بود ـ و پیوسته عطایا و مواهب رسول خدا را بر مى شمرد».(14)

اشعارى که از ابوطالب یا غیر او، نام احمد (به جاى محمد) در آن آمده آن قدر فراوان است که مجال نقل همه آنها در اینجا نیست. این بحث را با شعر جالب دیگرى از فرزند ابوطالب على(علیه السلام) پایان مى دهیم.

اَتَأمُرُنى بِالصَّبْر فى نَصْرِ اَحْمَدَ *** وَوَاللهِ ما قُلْتُ الَّذى قُلْتُ جازِعاً

سَاَسْعى لِوَجْهِ اللهِ فى نَصْرِ اَحْمَدَ *** نَبِىِّ الْهَدى الَْمحْمُودِ طِفْلا وَ یافِعاً

«آیا به من مى گویى در یارى احمد شکیبا باشم ـ به خدا سوگند من آنچه را گفتم از روى جزع و بى صبرى نگفتم.»

«من براى خاطر خدا در یارى احمد مى کوشم ـ همان پیامبر هدایت که در طفولیت و جوانى پیوسته محمود و ستوده بود.»(15)

4. در روایاتى که در مسأله معراج وارد شده بسیار مى خوانیم که خداوند پیامبر اسلام را در شب معراج بارها به عنوان احمد خطاب کرد و شاید از اینجا است که مشهور شده نام آن حضرت در آسمان ها احمد و در زمین محمد(صلى الله علیه وآله) مى باشد. در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) نیز آمده است که: «پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ده نام داشت که پنج نام آن در قرآن آمده: محمد و احمد و عبدالله و یس و ن.»(16).

5. هنگامى که پیامبر، آیات فوق (آیات سوره صف) را براى مردم مدینه و مکه خواند و قطعاً به گوش اهل کتاب نیز رسید; هیچ کس از مشرکان و اهل کتاب ایراد نکردند که انجیل بشارت از آمدن احمد داده; نام تو محمّد است. این سکوت خود دلیل بر شهرت این اسم در آن محیط است، زیرا اگر اعتراضى شده بود براى ما نقل مى شد چراکه اعتراض هاى دشمنان حتى در مواردى که بسیار زننده بود نیز در تاریخ ثبت است.

از مجموع این بحث نتیجه مى گیریم که نام احمد از نام هاى معروف پیامبر اسلام بوده است.

2. بشارت دیگرى در سفر تکوین و پیدایش تورات در فصل هفتم به چشم مى خورد، که نشانه هاى آن جز بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تطبیق نمى کند. در جمله هاى 17 تا 20 چنین مى خوانیم: «و ابراهیم به خدا گفت: که اى کاش اسماعیل در حضور تو زندگى نماید ... و در حق اسماعیل (دعاى) ترا شنیدم، اینک او را برکت دادم و او را بارور گردانیده به غایت زیاد خواهم نمود، و دوازده سرور تولید خواهد نمود، و او را امت عظیمى خواهم نمود».

در کتاب انیس الاعلام متن این جمله هاى تورات را که با زبان عبرى در اختیار داشته است نقل کرده و در ترجمه آن چنین مى نویسد: « ... و او را بارور و بزرگ گردانید به ماد ماد و دوازده امام که از نسل او خواهد بود و او را امت عظیمى خواهم نمود».

سپس مى افزاید: «ماد ماد همان عبرانى محمد(صلى الله علیه وآله) است».(17)

با توجه به این که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مسلماً از دودمان اسماعیل است و در بشارت فوق آمده که او را امت عظیمى خواهد بود، و دوازده سرور و امام به وجود خواهد آورد، روشن مى شود که مصداقى جز شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ندارد و اگر واژه ماد ماد نیز به آن ضمیمه شود که در متن عبرى آمده هر چند در ترجمه عربى به فارسى، آن را نیاورده اند مسأله بسیار روشنتر خواهد بود.

هر گاه گفته شود این دوازده امام و سرور و همچنین امت عظیم ممکن است اشاره به موسى(علیه السلام) و اسباط دوازده گانه بنى اسرائیل باشد، و در واقع خداوند به ابراهیم(علیه السلام) بشارت به ظهور موسى(علیه السلام) داده است پاسخ آن روشن مى باشد، زیرا موسى(علیه السلام)و اسباط بنى اسرائیل از دودمان اسحاق اند، در حالى که در عبارت فوق از دودمان اسماعیل معرفى شده اند که هیچ مصداقى جز پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)نمى تواند داشته باشد.

3. در سفر پیدایش تورات، باب 49، شماره 10، چنین آمده: «عصاى سلطنت از یهودا، و فرمان فرمایى از پیش پایش نهضت نخواهد نمود تا وقتى که شیلوه بیاید که به او امتها جمع خواهند شد».

ظاهر این عبارت این است که حاکمیت یهودا و فرمان فرمایى بنى اسرائیل ادامه خواهد داشت تا زمانى که شیلوه ظاهر شود و امتها گرد او جمع گردند، اما در این که منظور از شیلوه کیست یا چیست؟ نویسندگان یهود و نصارى، احتمالات بسیارى داده اند که بسیارى از آنها با جمله بالا به هیچ وجه سازگار نیست از جمله این که شیلوه به معناى محل استراحت و یا شهرى در شمال بیت ایل و یا محلى که الآن آن را سیلون مى نامند; مسلماً تعبیر به آمدن و اجتماع امتها در اطراف او اشاره به شخص است نه اشاره به مکان و محلى.

نویسنده کتاب قاموس مقدس، مسترهاکس آمریکایى ضمن بر شمردن معانى مختلفى براى این واژه، یکى ازمعانى آن را فرستاده ذکر مى کند که با واژه رسول یا رسول الله موافق است.

تنها چیزى که در اینجا ممکن است گفته شود این است که این بشارت تورات اشاره به ظهور حضرت مسیح(علیه السلام) باشد همان گونه که گفته اند. ولى به گفته فخرالاسلام در کتاب انیس الاعلام این احتمال صحیح نیست چرا که حضرت مسیح(علیه السلام)از سوى مادر از فرزندان یهودا است، بنابراین حاکمیت او ادامه حاکمیت یهودا است و در این صورت مصداقى براى آن جز پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)فرستاده خدا وجود ندارد که با ظهور او حکومت آل یهود مخصوصاً در مدینه و خیبر و شامات و بسیارى از مناطق دیگر برچیده شد.(18)

البته بشارات متعدد دیگرى نیز از کتب عهدین ذکر کرده اند که شرح تمام آنها به طول مى انجامد و بعضى قابل ایراد و خدشه است، کسانى که مایل به تحقیق بیشتر در این باره باشند مى توانند به کتب انیس الاعلام و بشارات عهدیه و اَلْبِشاراتُ وَالْمُقارِناتُ مراجعه نمایند.


1. انجیل یوحنا، باب 14، جمله 16.
2. همان مدرک، باب 15، جمله 26.
3. همان مدرک، باب 16، جمله 7.
4. کتاب چراغ، صفحه 1.
5. همان مدرک، صفحه 6.

 

 
6. نثر طوبى، جلد 1، صفحه 197.
7. فرهنگ لغات قرآن، جلد 1، صفحه 351.
8. التحقیق، جلد 2، صفحه 305 (ماده حمد).
9. انجیل یوحنا، باب 14، جمله 16.
10. همان مدرک، جمله 26.

 

 
11. اقتباس با کمى اختصار از هدایت دوم، مقدمه کتاب انیس الاعلام.
12. دیوان ابوطالب، صفحه 25 و 26.
13. تاریخ ابن عساکر، جلد 1، صفحه 275.
14. دیوان حسان بن ثابت، صفحه 59.
15. الغدیر، جلد7، صفحه 358.
16. الغدیر، جلد7، صفحه 358.
17. انیس الاعلام، جلد 5، صفحه 69.
18. انیس الاعلام، جلد 5، صفحه 73.

 

 

 

اشارهاشاره
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma