خاتمیت در روایات اسلامى

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
پیام قرآن جلد 08
1. آیا سیر تکاملى انسان با مسأله خاتمیت سازگار است؟پاسخ به چند سؤال

همان گونه که قبلا نیز اشاره شد اعتقاد به جاودانى بودن اسلام، مورد اتفاق همه علماء و دانشمندان اسلامى است، بلکه از ضروریات این آئین به شمار مى رود و سرچشمه این عقیده علاوه بر آیات قرآنى، روایات بى شمارى است که از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) رسیده است که مجموعه آنها کتابى را تشکیل مى دهد، و در این مختصر ما به گوشه اى از آنها به عنوان نمونه اشاره مى کنیم:

1. روایات متعددى که از ختم سلسله پیامبران به وسیله پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) سخن مى گوید و این روایات خود باب بسیار گسترده اى را تشکیل مى دهد. از جمله احادیث این باب روایات زیر است:

1. در حدیث مشهورى که در بسیارى از منابع حدیث و در تفاسیر نقل شده از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم که مى فرماید: «مَثَلى وَ مَثَلُ الاَْنْبِیاءِ کَمَثَلِ رَجُل بَنى داراً فَاَتَمَّها وَ اَکْمَلَها اِلاّ مَوْضِعَ لَبِنَة فَجَعَلَ النّاس َیَدْخُلُونَها وَ یَتَعَجَّبُونَ مِنْها وَ یَقُولُونَ: لَوْلا مَوْضِعُ الَّبِنةِ قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله)فَاَنَامَوْضِعُ الَّبِنَةِ جِئْتُ فَخَتَمْتُ الاَْنْبِیاء»: «مثل من در مقایسه با پیامبران پیشین همانند مردى است که خانه اى (بسیار زیبا و جالب) بسازد و مردم وارد بشوند و از زیبایى آن در شگفتى فرو روند و بگویند: (بنایى بهتر از این ندیده ایم) جز این که جاى یک خشت آن خالى است، سپس رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: من جاى آن خشت خالى هستم، آمدم و سلسله پیامبران را پایان دادم.»(1)

همین حدیث به طریق دیگرى نقل شده و در پایان آن آمده است: «فَانَا اللَّبِنةُ وَ اَنَا خاتَمُ النَّبِیّینَ»: «من آن خشت آخرینم و من خاتم پیامبرانم.»(2) همین معنا با طرق متعدد دیگرى نقل شده است.(3)

همچنین نیز در تفسیر مجمع البیان این حدیث به این صورت آمده است: در حدیث صحیح از جابر بن عبدالله انصارى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «اِنَّما مَثَلى فِى الاَْنْبِیاءِ کَمَثَلِ رَجُل بَنى داراً فَاَکْمَلَها وَ حَسَّنَها اِلاّ مَوْضِعَ لَبِنة فَکانَ مَنْ دَخَلَها فَنَظَرَ اِلَیْها قالَ: ما اَحْسَنَها اِلاّ مَوْضِعَ هذِهِ اللَّبِنَةِ، قال(صلى الله علیه وآله): فَاَنَا مَوْضِعُ اللَّبِنَةِ خُتِمَ بِىَ الاَْنْبِیاءُ.»: «مثل من در میان پیامبران مانند مردى است که خانه اى بنا نموده و آن را کامل و زیبا ساخته، جز این که جاى یک خشت آن خالى است. هر کس وارد آن خانه مى شود و به آن نگاه مى کند مى گوید: چه زیبا است جز این که جاى این خشت خالى مى باشد، سپس فرمود: من جاى آن خشت خالیم و پیامبران به وسیله من ختم شده اند.»

سپس مى گوید: این حدیث در صحیح بخارى و صحیح مسلم نقل شده است.(4) و نیز در مسند احمد حنبل و ترمذى و نسایى و بسیارى دیگر از کتب حدیث و تفسیر آمده و از احادیث بسیار معروف و مشهور است.

علامه طباطبائى بعد از ذکر این حدیث مى افزاید: «همین معنا را غیر از بخارى و مسلم، مانند: ترمذى، نسائى، احمد و ابن مردویه از غیر جابر نیز نقل کرده اند».(5)

2. در نهج البلاغه نیز در خطبه هاى متعددى به مسئله خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)تصریح شده است، در خطبه 173 مى خوانیم: «اَمینُ وَحْیِهِ وَ خاتَمُ رُسُلِه»: «محمد(صلى الله علیه وآله) امین وحى خدا و خاتم رسولان او بود».

در خطبه 133 مى خوانیم: «خَتَمَ بِهِ الْوَحْىَ»: «خداوند وحى را به وسیله او پایان داد» و در خطبه 72، على(علیه السلام) به پیامبر(صلى الله علیه وآله) درود مى فرستد و بعد او را چنین توصیف مى کند: «اَلْخْاتِمُ لِما سَبَقَ والْفاتِحُ لِمَا انْغَلَقَ»: «آن کس که ختم پیامبران پیشین و گشاینده امور بسته بود.»

در خطبه 87، مردم را مخاطب ساخته مى فرماید: «اَیُّهَا النّاسُ خُذُوها عَنْ خاتَمِ النَّبِییّن ...»: «اى مردم! این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید ...» و در خطبه اول نهج البلاغه مى فرماید: «بَعَثَ اللهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً(صلى الله علیه وآله) لاِِنْجازِ عِدَتِه وَ اِتْمامِ نُبُوَّتِهِ»: «خداوند سبحان محمد(صلى الله علیه وآله) را براى وفاى به عهد خود و اتمام و اکمال نبوتش مبعوث ساخت».

قابل توجه این که با بررسى گسترده اى که روى 110 مجلد بحار الانوار به عمل آمد، معلوم شد که کلمه: «خاتَمُ النَّبِیّینَ» و «خاتَمُ الرُّسُلِ» و «خاتَمُ الاْنْبِیاءِ» در بیش از سیصد مورد از کتاب بحار از جلد دوم تا جلد 110 آمده است که قسمت عمده آن روایات ائمه معصومین و تعداد کمى در تفسیرهاى علّامه مجلسى و مانند آن است; و این به خوبى مى رساند که تا چه اندازه ختم نبوت به وسیله پیامبر اسلام در میان مسلمین در هر عصر و زمانى از شهرت وسیعى برخوردار بوده است.(6) در کتب اهل سنّت نیز کراراً واژه خاتَمُ النَبِیینَ و خاتَمُ الاَنْبیاء آمده است.(7)

3. حدیث معروف مَنْزِلَتِ ـ که در بسیارى از کتب معروف شیعه و اهل سنت در مورد على(علیه السلام) وارد شده و از مشهورترین احادیث متواتره نبوى است ـ دلیل روشنى بر این معنا نیست، زیرا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با سربازانش مى خواست به سوى جنگ تبوک برود، على(علیه السلام) را به جاى خود در مدینه گذاشت و به او فرمود: «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى»: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(علیه السلام)هستى، جز این که بعد از من پیامبرى نیست.»(8)

این نکته نیز قابل توجه است که این جمله را پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تنها در جریان جنگ تبوک بیان نفرمود; بلکه در موارد دیگرى نیز به آن تصریح فرموده که، حداقل در شش مورد غیر از غزوه تبوک، این جمله از آن حضرت شنیده شده است.

1. در یوم مؤاخات اول.

2. در یوم مؤاخات دوم.

3. هنگام تسلّى دادن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ام سلیم که پدر و برادرش شهید شده بودند.

4. در حدیثى که ابن عباس از عمر در این زمینه نقل مى کند.

5. در حدیثى که به هنگام گفتگو درباره سرپرستى فرزند حمزه سیدالشهداء وارد شده.

6. در حدیثى که در مورد بستن درهاى خانه هایى که به مسجد گشوده مى شد (جز در خانه على(علیه السلام) و خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله)).(9)

این حدیث به روشنى ثابت مى کند که هیچ پیامبرى بعد از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)نخواهد آمد; و این مسأله از همان عصر ظهور پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)جزء واضحات شمرده مى شد.

4. در احادیث متعددى آمده است که احکام اسلام تا پایان جهان باقى و برقرار خواهد بود و این چیزى است که جز با خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) سازگار نیست، زیرا با آمدن پیامبر دیگرى، حداقل قسمتى از احکام پیامبر پِیشین نسخ مى شود.

از جمله در اصول کافى مى خوانیم: «حَلالُ مُحَمَّد حَلالٌ اَبَداً اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ اَبَداً اِلى یَوْمِ الْقَیامَةِ لا یَکُونُ غَیْرُهُ وَلا یَجیئُ غَیْرُهُ»: «حلال محمد(صلى الله علیه وآله)حلال است تا ابد تا روز قیامت; و حرام او حرام است تا ابد تا روز قیامت; غیر آن نخواهد بود، و غیر آن نمى آید».(10)

همین معنا در جاى دیگرى نیز آمده که بعد از ذکر پیامبران، امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «حَتّى جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله) فَجاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَریعَتِهِ وَ مِنْهاجِهِ فَحَلالُهُ حَلالٌ اِلى یَوْمِ الْقَیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرام الى یَومِ القیامَةِ»(11): «پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن و شریعت و طریقه اش را آورد، پس حلال او حلال است تا روز قیامت و حرام او حرام است تا روز قیامت».

ضمناً از این خبر مشهور روشن مى شود که نه تنها پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) خاتم پیامبران است، بلکه دین او و مجموعه دستورات و احکام او جاودانى است و هیچ گونه دگرگونى در آن راه نمى یابد و آنها که تصور کردند با قبول مسأله خاتمیت مى توانند با فکر خود تغییراتى در تعلیمات اسلام و احکام آن ایجاد کنند، سخت در اشتباه اند; زیرا احادیث فوق مى گوید جاودانگى نبوت با جاودانگى تعلیمات و احکام آن حضرت همراه است.

مرحوم علامه مجلسى نیز این حدیث را در بسیارى از مجلّدات بحار نقل کرده است.(12)

5. در پایان خطبه معروف حَجَّةُ الْوِداع، ـ همان خطبه اى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در آخرین حج و آخرین سال عمر مبارکش به عنوان یک وصیتنامه جامع براى مردم بیان کرد ـ نیز مسأله خاتمیت صریحاً آمده است، فرمود: «اَلا فَلْیُبَلّغْ شاهِدُکُمْ غائِبَکُمْ لا نَبِىَّ بَعْدى وَ لا اُمَّةَ بَعْدَکُمْ»: «آگاه باشید! حاضران به غائبان این سخن را برسانند که بعد از من پیامبرى نیست و بعد از شما امتى نخواهد بود»، سپس دست هاى مبارکش را (بعد از بیان تمام این وصایا) به آسمان بلند کرد آن گونه که سفیدى زیر بغلش آشکار شد، سپس فرمود: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ اِنّى قَدْ بَلَّغْتُ»: «خدایا گواه باش که من آنچه را که باید ابلاغ کنم کردم.»(13)

6. در حدیث معروف دیگرى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) آمده است که فرمود: «اِنَّ الرِّسالَةَ و النُّبُوَّةَ قَدِ انْقَطَعَتْ فَلا رَسُولَ بَعْدى وَ لا نَبِىَّ»: «رسالت و نبوت منقطع شده است; نه رسولى بعد از من خواهد آمد و نه نبى»(14)

این حدیث مخصوصاً از این نظر قابل توجه است که راه را بر بهانه جویان که مى گویند: او خاتم انبیاء است نه خاتم رسولان مى بندد.

7. این روایات را با حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم. در کتاب اُسْدُ الْغابَة آمده است که عباس بن عبدالمطلب، عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن حضرت اجازه مى خواست که از مکه به مدینه هجرت کند و به او بپیوندد و طبق بعضى از روایات، عباس از مؤمنانى بود که ایمان خود را مکتوم مى داشت وبه اذن پیامبر(صلى الله علیه وآله)در مکه مانده بود و اخبار مشرکان را براى حضرت مى نوشت و مسلمانان مکه به او دلگرم بودند و هنگامى که کار اسلام بالاگرفت، عباس اجازه هجرت از پیامبر(صلى الله علیه وآله)خواست ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: در این کار عجله نکن، و متن روایت چنین است: «یا عَمُّ اَقِمْ مَکانَکَ الَّذى اَنْتَ بَهِ فَاِنَّ اللهَ تَعالى یَخْتِمُ بِکَ الْهِجْرَةَ کَما خَتَمَ بِىَ اَلنُّبُوَّةَ»: «اى عمو! (شتاب مکن و) در جایى که هستى باش زیرا خداوند هجرت را با تو ختم مى کند آن گونه که نبوت را با من پایان داده است».

سپس قبل از فتح مکه به سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مدینه آمد و هجرت کرد، و همراه او در فتح مکه بود و با فتح مکه هجرت پایان یافت ( زیرا بعد از فتح مکه آن شهر بلد اسلام بود، نه بلد کفر که از آنجا به مدینه هجرت کنند).(15)

بنابراین آخرین کسى که از مکه به مدینه هجرت کرد، عباس بود، و بعد از او مکه فتح شد و هجرت پایان یافت. بعضى نوشته اند که: عباس در راه هجرت به مدینه همراه با همسر و فرزندانش در یکى از منازل وسط راه با پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به قصد فتح مکه مى آمد ملاقات کرد و به آن حضرت پیوست و پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هجرت تو آخرین هجرت ها است; چنانکه نبوت من آخرین نبوت ها است».(16)

احادیثى که تحت هفت عنوان در بالا ذکر شد، بالغ بر صدها حدیث مى شوند که همه به وضوح دلالت بر این مى کنند که مسأله خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از آغاز اسلام از مسائل واضح و مسلّم بوده است.

این نکته نیز قابل توجه است که از تمام امامان و معصومین چهارده گانه(علیهم السلام)حدیث یا احادیثى درباره خاتمیت به ما رسیده است.(17) و بعضى از نویسندگان این احادیث را در بیست گروه گردآورى کرده اند.(18)

 


1 و 2 و 3. صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1791، احادیث 20 تا23.
4. مجمع البیان، جلد 7 و 8، صفحه 362.
5. تفسیر المیزان، جلد 16، صفحه 327، ذیل آیات مورد بحث.
6. با تشکر از مرکز کامپیوترى حوزه علمیه که مجموعه این مورد را که در 22 صفحه بزرگ نوشته شده بود در اختیار مرکز تفسیر پیام قرآن قرار داد.
7. به اَلْمُعْجَمُ المُفَهْرسُ لِاَلفاظ الحَدیث النَبَوى ماده ختم مراجعه شود.
8. جالب این که این حدیث را از 170 طریق ـ که یکصد طریق آن را از طرق اهل سنت، و هفتاد طریق، از طرق اهل بیت(علیهم السلام) است ـ نقل کرده اند، و از جمله کتاب هایى که این حدیث در آن نقل شده، صحیح مسلم، صحیح بخارى، سنن ابن ماجه، مستدرک حاکم، مسند احمد حنبل، ذخائرُ العُقْبى، اَلَصَواعِق الْمُحْرَقَة، کنز العمال، یَنابیعُ الْمَوَدَّةِ و غیر آنها نقل شده است; براى توضیح بیشتر به المراجعات، نامه 28 مراجعه فرمائید.
9. براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه، جلد 6، صفحه 347 (ذیل آیه 42 سوره اعراف) و اَلْمُراجِعات، نامه 32، مراجعه فرمائید.
10. اصول کافى، جلد 1، صفحه 58، حدیث 19.
11. اصول کافى، جلد 2، صفحه 17، حدیث 2.
12. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 260، حدیث 17.
13. بحارالانوار، جلد 21، صفحه 381 ـ نقل از خصال، جلد 2، صفحه 84.
14. سنن ترمذى، جلد 3، صفحه 364.
15. اسدالغابه، جلد 3، صفحه 110.
16. بحارالانوار، جلد 21.
17. براى آگاهى بیشتر به کتاب خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل مراجعه کنید.
18. براى توضیح بیشتر به کتاب خاتمیت آخرین پیامبر(صلى الله علیه وآله)، صفحه 39 تا 41 مراجعه فرمائید.

 

1. آیا سیر تکاملى انسان با مسأله خاتمیت سازگار است؟پاسخ به چند سؤال
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma