* خرافات عجیب خاورشناسان در مسئله معراج.
* قرآن از روى این حقیقت پرده برمى دارد.
* معراج و عظمت خیره کننده کواکب آسمان.
متأسفانه جریان معراج پیامبر صلى اللّه علیه و آله مانند بسیارى دیگر از جریانهاى صحیح تاریخى آمیخته با خرافاتى شده است که قیافه اصلى آنرا در نظر کسانى که مطالعات کافى در این قسمت ندارند ناپسند نشان داده است.
این خرافات زائیده افکار منحط و آلوده افرادى است که بر اثر بى بند و بارى در نقل حقایق تاریخى، یا افزودن سلیقه هاى شخصى به این حقایق، به این صورت در آمده است، و هیچ بعید نیست «دستهاى ناپاکى» نیز براى دگرگون ساختن چهره حقیقى عقائد اسلامى، و غیر علمى نشان دادن آنها، به این موضوع کمک کرده باشد.
از جمله این خرافات، پاره اى مطالب است که درباره هدف معراج گفته مى شود و چنین وانمود مى گردد که منظور نهائى از این سفر شبانه و سیر فضائى بار یافتن به دربار خداوند و مشاهده او بر بالاى کرسى مخصوصش بر فراز عرش بوده است!
جالب این است که نوشته هاى خاورشناسان خیراندیش! و به اصطلاح دانشمند! نیز از این خرافات خالى نیست، حتى خرافاتى در لابلاى عبارات آنها در این بحث دیده مى شود که هیچ معلوم نیست از چه منبعى گرفته اند؟
مثلا جان دیون پورت نویسنده کتاب «محمد و قرآن» در بحث معراج چنین مى نویسد:
«محمد» پس از وارد شدن به آسمان اول، جمعى از فرشتگان را به صورتهاى مختلفى مشاهده نمود. به این بیان که دسته اى از آنها به صورت انسان بودند، و دسته دیگرى به صورت پرندگان، و سایرین به صورت حیوانات مختلف. میان پرندگان خروس بى اندازه بزرگى را مشاهده نمود که پر و بالش مانند برف سفید بود! همه فرشتگان از زمین آمده بودند تا براى حیواناتى که اینجا زندگى مى کنند شفاعت کنند!
بالاخره مسافرین وارد محلى شدند که درخت «طوبى» در آنجا بود و سرحد «باغ لذائذ» (بهشت) را نشان مى داد، میوه هاى این درخت بقدرى بزرگ بود که براى تغذیه همه موجودات در مدت طولانى کافى بود!
در اینجا به سد و مانعى برخوردند که براى هیچ مخلوق فناپذیرى قابل عبور نبود، و اینجا نقطه اى است که آسمان را از «کرسى خداوند متعال» جدا مى کند!... بالاخره اجازه تقرب به حضور یافت و تا جائى رفت که به اندازه دو کمان(1) تا عرش خدا بیشتر فاصله نداشت!...»(2)
همانطور که ملاحظه مى فرمائید این نویسنده غربى دراین عبارت براى خداوند کرسى خاصى برافراز آسمانها تعیین کرده، و پیامبر اسلام «ص» را با تشریفات عجیبى تقریباً تا دومترى آن کرسى عجیب پیش برده است!
اگر بعضى از نوشته هاى این نویسنده در این قسمت دو پهلو و قابل تفسیر باشد نوشته هاى نویسنده کتاب «محمد پیغمبرى که از نو باید شناخت» کاملا بى پرده و روشن و غیر قابل تفسیر است. او مى نویسد:
در آخرین آسمان، پیامبر به خداوند به قدرى نزدیک شد که صداى قلم خداوند را مى شنید! و مى فهمید که خدا مشغول نگاهدارى حساب افراد مى باشد! ولى با این که صداى قلم خدا را مى شنید او را نمى دید. زیرا هیچ کس نمى تواند خداوند را ببیند ولو پیغمبر باشد. هنگامى که محمد از نزد خداوند مرخص شد که به زمین برگردد دوازده فرمان یافت، همان گونه که موسى ده فرمان دریافت کرده بود و مأمور گردید که آنها را به مسلمانان ابلاغ کند(3).
این نوسنده نیز براى خداوند محل «امن و امانى» در گوشه دنجى از آسمانها در نظر گرفته، تا وظیفه بسیار سنگین خود یعنى نوشتن اعمال بندگان را در آن محل آرام با خیال راحت انجام دهد!
سپس پیامبر را تا بارگاه او پیش برده بقدرى که صداى قلم خدا را شنیده که «قژژژ... بروى کاغذ کشیده مى شد» اما متأسفانه خودش را نتوانسته است ببیند (معلوم نیست خدائى که قلم دارد و دست و پا دارد چرا قابل مشاهده نبوده است!) سپس او را با دوازده فرمان از حضور وى مرخص نموده و به زمین آورده است!
نمى دانیم این خاورشناسان، این نویسندگان، این افراد باصطلاح محقق و دانشمند، چرا گاهى مرتکب اشتباهات بزرگ و غیر قابل اغماضى مى شوند، مثلا معلوم نیست آنها این لاطائلات و خرافات را از کجا گرفته اند، و چگونه به خود اجازه داده اند آنها را به عنوان تاریخ زندگى پیامبرى اسلام «ص» و عقائد مسلمانان منعکس سازند.
آیا به عقیده شما آنها در این کار «حسن نیت» داشته اند و مى خواسته اند به تاریخ اسلام و مسلمین خدمت کنند؟!... و خدا داناتر است...