قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسى که در جلو بدن زن یا مرد قرار دارد).
قتل: کشتن.
قتل نفس محترمه: کشتن کسى که خونش از نظر شرعى محترم است و نباید کشته شود.
قروح: دملها، زخم هاى چرکین.
قریب: نزدیک به واقع و حقیقت.
قرینه: نشانه، علامت، همانند.
قسامه: قسم یاد کردن شهود در مورد جنایات در دادگاه که شرایط خاص دارد.
قصاص: کیفر، نوعى از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده مى باشد مثل اینکه شخصى کسى را عمداً بکشد که اولیاى دم حق دارند او را زیر نظر حاکم شرع بکشند.
قصد انشاء: تصمیم به ایجاد معامله یا مانند آن همراه با صیغه معینى.
قصد قربت: یعنى عمل خود را براى خدا بجا آورد.
قضاء: 1. بجا آوردن عملى که در وقت فوت شده است. 2. قضاوت کردن.
قَیِّم: سرپرست، کسى که بر اساس وصیت یا حکم حاکم شرع مسئول امور صغیر یا مجنون یا بیمارى مى شود.