14چهار صفت ناپسند

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
گفتار معصومین(علیهم السلام) ج2
15 اقسام سه گانه قلب3. عامل توهین انسان

حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند: «اَلْبُخْلُ عارٌ، وَالجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَالْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَالْمُقِلُّ غَریبٌ فى بَلْدَتِهِ; بخل ننگ است، ترس نقصان است و فقر شخص زیرک را از بیان دلیلش گنگ مى سازد، و شخصى که فقیر است در شهرش نیز غریب و بیگانه است».(1)

این چهار موردى که در کلام امام بیان شده است با هم ارتباط دارند و همه آنها مبتنى بر مسائل مادّى است. در اوّلین جمله مى فرماید: بخل ننگ است. حقیقت ننگ آن چیزى است که دور از شأن انسان باشد. ننگ نوعى عیب است که به شرافت انسان لطمه مى زند، نقصان جسمانى عیب نیست، بلکه نقصان شخصیّتى و حیثیّتى، عار است. و بخل چون دون شأن انسان است در نتیجه عیب محسوب مى شود; چرا که شأن انسان این است که با عالم هستى هم صدا باشد. تمام عالَم در حال انفاق کردن هستند، خورشید دائماً انفاق مى کند و نور مى دهد; زمین دائماً انفاق مى کند و مواد غذایى مى دهد; دریاها، هوا، جانوران مثل زنبور عسل، گوسفند و حیوانات دیگر انفاق مى کنند و در این میان اگر انسان که اشرف مخلوقات هست انفاق نکند و بخل بورزد از موجودات دیگر پست تر خواهد بود و جز ننگ و عار چیز دیگرى نصیبش نخواهد شد.

روایاتى که در نکوهش بخل بیان گردیده بسیار است که نمونه هایى از آن را ذکر مى کنیم:

1. حضرت على(علیه السلام) فرموده اند: «اَلْبُخْلُ بِالمَوجودِ سُوءُ الظَّنِّ بِالْمَعْبودِ; بخل ورزیدن به آنچه در دست دارى بدگمانى به معبود است».(2)

2. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرموده اند: «أقَلُّ النّاسِ راحةً البخیلُ; آدم بخیل کمتر از همه مردم آسایش دارد».(3)

3. على(علیه السلام) مى فرمایند: «لَیْسَ لِبَخیل حَبیبٌ; بخیل هیچ دوستى ندارد».(4)

4. از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روایت شده است: «البخیلُ حَقّاً مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصِلِّ عَلَىَّ; بخیل واقعى کسى است که نام من نزد او برده شود و بر من درود نفرستد».(5)

5. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرموده اند: بخیل ترین مردم کسى است که در پرداخت آنچه خدا بر او واجب گردانیده است بخل ورزد.(6)

6. و همان حضرت فرموده است: «انّ أبخَلَ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ; بخیل ترین مردم کسى است که در سلام کردن بخل ورزد».(7)

7. امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: هر کس خانه اى داشته باشد و مؤمن به سکونت در آن نیازمند باشد و او آن را از مؤمن باز دارد، خداوند مى فرماید: فرشتگان من بنده ام در سکونت دنیا بر بنده ام بخل ورزید. سوگند به عزّت خودم که او هرگز وارد بهشت نخواهد شد. «... وَعِزَّتى لا یَسْکُنُ جِنانى أَبَداً».(8)

8. امام صادق(علیه السلام) در حدیثى فرموده اند: امیرالمؤمنین(علیه السلام) پنج بار شتر خرما براى مردى فرستاد... فردى به على(علیه السلام) عرض کرد: «واللهِ ما سَأَلَکَ فُلانٌ، وَلَقَدْ کانَ یَجْزِیهِ مِنَ الخَمْسَةِ الأوْساقِ وِسْقٌ واحِدٌ فقال له أمیرُ المؤمنین(علیه السلام): واللهِ لا کَثَّرَ اللهُ فی المؤمِنینَ ضَرْبَکَ، أعُطِی أنَا وَتَبْخَلُ أنْتَ!; به خدا قسم فلانى از تو این مقدار نخواسته است، یک بار شتر از پنج بار براى او کافى است. امام(علیه السلام) فرمود: خدا امثال تو را در میان مؤمنان زیاد نکند. من مى بخشم و تو بخل مىورزى»؟!(9)

در جمله دوم امام مى فرماید: ترس در وجود انسان نقص است، چون ترس بى دلیل سرمایه هاى انسان را بر باد مى دهد; توانایى سخن گفتن را دارد اما ترسو است در زمینه تبلیغات دینى اگر کسى ترسو باشد نمى تواند مبلّغ خوبى باشد، توانایى تجارت را دارد اما ترسو است...

راه مبارزه با ترس، وارد شدن در میدان هاى کارى است.

و اگر انسان مى خواهد در زندگى ترس داشته باشد باید از خدا بترسد که در واقع ترس از گناهان خودش است.

امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «الْمُؤْمِنُ بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ: ذَنْب قَدْ مَضى لا یَدْرِی ما صُنْعُ اللهُ فِیْهِ، وَعُمر قد بَقِی لاَ یَدْرِی ما یَکتَسِبُ فِیهِ مِنَ الْمَهالِکِ، فهو لا یصبح إلاّ خائفاً ولا یصلحه إلاّ الخوف; مؤمن میان دو ترس به سر مى برد: گناهى که در گذشته کرده است و نمى داند خدا با آن چه کرده است (آن را بخشیده است یا نه) و عمرى که باقى مانده است و نمى داند در آن مدّت چه گناهان مهلکى مرتکب خواهد شد، بنابراین مؤمن پیوسته ترسان است و جز ترس اصلاحش نکند».(10)

از روایات به خوبى استفاده مى شود که مؤمن باید بین بیم و امید بسر ببرد.

على(علیه السلام) در این زمینه فرموده اند: «یا بُنىَّ خَفِ اللهَ خَوْفاً إنَّکَ لَوْ أَتَیْتَهُ بِحَسَناتِ أَهْلِ الأرضِ لَمْ یَقْبَلْها مِنْکَ وَاَرْجُ اللهَ رَجاءً إنَّکَ لَوْ أَتَیْتَهُ بِسَیِّئاتِ أَهْلِ الأرضِ غَفَرَها لَکَ; پسرم، از خدا چنان بترس که اگر نیکى هاى مردم روى زمین را براى او بیاورى از تو نپذیرد، و به خدا چنان امیدوار باشى که اگر گناهان مردم روى زمین را براى او بیاورى تو را بیامرزد».(11)

امام صادق(علیه السلام) به اسحاق بن عمّار فرمود: «یا إسْحاقُ خَفِ اللهَ کأنَّکَ تَراهُ، وإنْ کُنْتَ لا تَراهُ فإنَّهُ یَراکَ فإنْ کُنْتَ تَرى أنَّهُ لا یَراکَ فَقَدْ کَفَرْتَ، وإنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أنَّهُ یَراکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالمَعْصِیَةِ، فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِن أهْوَنِ النّاظِرین إلَیْکَ; اى اسحاق، از خدا چنان بترس که گویا او را مى بینى. اگر تو او را نمى بینى او تو را مى بیند. پس اگر عقیده دارى که او تو را نمى بیند کافر شده اى، و اگر عقیده دارى که تو را مى بیند و آشکارا نافرمانى او را مى کنى، او را از پست ترین نظر کنندگان به خودت قرار داده اى».(12)

امام صادق(علیه السلام) در حدیث جالبى چنین فرموده اند: «مَنْ خافَ اللهَ أَخافَ اللهُ مِنْهُ کُلَّ شىء وَمَنْ لَمْ یَخَفِ اللهَ أَخافَهُ الله مِنْ کُلِّ شىء; هر که از خدا بترسد خدا هر چیزى را از او خواهد ترسانید، و هر که از خدا نترسد خدا او را از هر چیزى خواهد ترسانید».(13)

پیامدهاى ترس از خدا در روایات ما چنین بیان شده است:

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرماید که: خداوند فرموده است: «... فإذا أمِنَنِی فی الدُّنْیا أخَفْتُهُ یَوْمَ القِیامَةِ، وإذا خَافَنِی فِی الدُّنْیا أمَنْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ; اگر بنده ام در دنیا خود را از من ایمن بداند در روز رستاخیز او را هراسان کنم و اگر در دنیا از من بترسد در روز قیامت او را ایمن گردانم».(14)

امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «الخَوْفُ سِجْنُ النَّفْسِ عَنِ الذُّنُوبِ، وَرادِعُها عَنِ الْمَعاصى; ترس، بازداشتگاه نفس از گناهان وجلوگیرنده آن از نافرمانى هاست».(15)

و همان حضرت فرموده است: «مَنْ کَثُرَتْ مَخَافَتُهُ قَلَّتْ آفَتُهُ; آن که ترس او زیاد باشد، کمتر آسیب ببیند».(16)

و فرمود: «الخَوْف مَظَنّة الأمْنِ; میوه ترس، امنیّت است».(17)

در جمله سوم امام مى فرمایند: فقر انسان باهوش را گنگ مى کند و نمى گذارد حرف خود را بزند.

روایات در باب فقر فراوان است که بعضى از روایات فقر را نکوهش مى کند و بعضى از روایات فقر را ستایش مى کنند و ما خلاصه این دو دسته روایات را ذکر مى کنیم و سپس به بررسى این روایات مى پردازیم.

در مورد نکوهش فقر، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً; نزدیک است که فقر به کفر بینجامد».(18)

و همان حضرت فرموده است: «أللّهُمَّ إنّى أعوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْرِ والفَقْرِ، فقالَ رجلٌ: أَیَعْدلانِ؟ قالَ: نَعَم; بارخدایا من از کفر و فقر به تو پناه مى برم. مردى عرض کرد: آیا این دو با هم برابرند؟ فرمود: آرى».(19)

ازامام على(علیه السلام) روایت شده است: «اَلْفَقْرُالْمَوْتُ الاَْکْبَرُ; فقر، مرگ بزرگ است».(20)

امام على(علیه السلام) به فرزندش امام حسن چنین مى فرماید: کسى را که در پى تحصیل خوراک روزانه خود است، سرزنش مکن زیرا کسى که قوت خود را نداشته باشد، خطاهایش بسیار است، فرزندم آدم فقیر، حقیر است. سخنش خریدار ندارد و مقام و مرتبه اش شناخته و دانسته نمى شود، فقیر اگر راستگو باشد، او را دروغگو مى نامند و اگر زاهد و دنیاگریز باشد، نادانش مى خوانند. فرزندم هر که به فقر گرفتار آید، به چهار خصلت مبتلا شود: «بِالضَّعفِ فى یَقینِهِ، وَالنُّقصانِ فی عَقِلِهِ، وَالرِّقَّةِ فى دینِهِ، وَقِلَّةِ الحَیاءِ فى وَجْهِهِ، فَنَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الفَقرِ; به سستى در یقین و کاستى در خرد و شکنندگى در دین و کمى شرم و حیا در چهره. پس پناه مى برم به خدا از فقر».(21)

امّا روایاتى که در ستایش فقر وارد شده است:

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «اَلْفَقْرُ فَخْرى وَبِهِ أفْتَخِرُ; فقر، افتخار من است و به آن مى بالم».(22)

و همان حضرت فرموده است: «اَلْفُقَراءُ أَصَدِقاءُ اللهِ; فقرا، دوستان خدایند».(23)

جمع و تفسیر این روایات به این است که فقر به دو معنا پسندیده است و به یک معنى نکوهیده.

فقر پسندیده، یکى فقر الى الله است که خداوند مى فرماید: «(یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ وَاللهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمیدُ); اى مردم! شما (همگى) نیازمند به خدایید و تنها خداوند است که بى نیاز و ستوده است».

آرى بى نیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است، و او خداست، همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقیر و وابسته به وجود او هستند.

همان گونه که او نیاز مطلق است، انسان ها فقر مطلقند.

دوم: زندگى ساده است که پسندیده است. و اینکه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: فقر افتخار من است، منظور حضرت، فقر الى الله و زندگى ساده است.

اما فقرى که مذمت شده و نکوهیده است، فقر مالى و نیاز داشتن به این و آن است و شخص نیازمند وابسته است و شجاعت ندارد در نتیجه نمى تواند حرف خود را بزند.

و ادامه حدیث مورد بحث که مى فرماید: آدم فقیر در شهر خود نیز غریب است، اشاره به همین نوع فقر دارد.


1. نهج البلاغه، حکمت 3.
2. میزان الحکمه، ج 1، ص 375.
3. بحارالانوار، ج 73، ص 300.
4. میزان الحکمه، ج 1، ص 376.
5. بحارالانوار، ج 73، ص 306.
6. همان مدرک، ص 300.
7. همان مدرک، ج 76، ص 4.
8. عقاب الاعمال، ص 287.
9. وسائل الشیعه، ج 6، ص 318.
10. اصول کافى، ج 2، ص 71.
11. الاثنا عشریة، ص 40.
12. اصول کافى، ج 2، ص 68.
13. همان مدرک.
14. بحارالانوار، ج 70، ص 379.
15 میزان الحکمه، ج 3، ص 183.
16. همان مدرک.
17. میزان الحکمة، ج 3، ص 186.
18. اصول کافى، ج 2، ص 307.
19. کنز العمال، به نقل از میزان الحکمه، ج 7، ص 498.
20. نهج البلاغه، حکمت 163.
21. میزان الحکمه، ج 7، ص 505.
22. بحارالانوار، ج 72، ص 55.
23. الفردوس، ج 3، ص 157.

 

15 اقسام سه گانه قلب3. عامل توهین انسان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma