39. آیا معراج پیامبر(صلى الله علیه وآله) با علم سازگار است؟

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
پاسخ به پرسش های مذهبی
بخش هفتم / سؤالات گوناگون 38. چرا خداوند، خود را«رَبُّ الشِّعْرى» مى خواند؟

کمتر کسى است که سخنى درباره معراج پیامبر (صلى الله علیه وآله) نشنیده باشد و درباره صحّت این قضیه و سپس در مورد جزئیّات آن از خود سؤالاتى نکرده باشد.
گاهى این سؤالات براى عدّه اى همچنان بدون جواب مى ماند و توضیحات کافى و قانع کننده اى براى آن نمى یابند، بعضى آن را جزء خرافات به حساب مى آورند و عدّه اى هم با سکوت آمیخته با تردید به آن مى نگرند.
سؤالات اساسى:
1ـ آیا راستى در قرآن مجید و روایات معتبر و گفته هاى دانشمندان بزرگ اسلام مدرک روشنى بر مسأله معراج وجود دارد، یا این که این مسأله تنها در کتابها و روایات ضعیفى مطرح شده است که از نظر بحثهاى علمى و منطقى فاقد ارزش است؟
2ـ اگر چنین موضوعى با مدارک قطعى ثابت شده، آیا منظور این است که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) با همین بدن مادّى یک سیر دامنه دار فضایى در آسمانها انجام داده، یا این جریان در عالم رؤیا و خواب اتّفاق افتاده است و به عبارت دیگر آیا معراج «روحانى» بوده است یا «جسمانى»؟ (1)
3ـ اگر پیامبر دست به چنین سیر آسمانى زده با چه وسایلى بوده، در حالى که حتى وسایل فعلى مسافرتهاى فضایى در آن موقع وجود نداشته است؟
و از این گذشته اگر قبول کنیم پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مسافرتهاى به تمام آسمان بیکران کرده، یک مشکل بزرگ از نظر «زمان» پیش مى آید، زیرا زمان لازم براى این کار آن قدر زیاد است که نه تنها با آنچه درباره معراج پیامبر مى گویند تطبیق نمى کند، بلکه با تمام عمر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) هم ممکن نیست.
4ـ از همه اینها گذشته، سؤال دیگرى پیش مى آید که منظور از سیر پیامبر به آسمانها با این همه دردسرى که مسافرتهاى فضایى دارد چه بوده است؟

پاسخها:
قرآن و معراج
1ـ در سوره اسراء، آیه اوّل چنین مى خوانیم: «سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبدِهِ لَیْلا مِنَ الْمَسجِدِ الحَرامِ اِلى الْمَسْجِدِ الاَقْصَى الَّذى بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر; پاک و منزّه است خدایى که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى ـ که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم ـ برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم; چرا که او شنوا و بیناست».
در این آیه تنها به «مقدّمه معراج» یعنى حرکت از سرزمین «مکّه» به «بیت المقدس» اشاره شده است و درباره رفتن به آسمانها بحثى ندارد.
از این آیه چند استفاده مى شود و آن این که: سیر مزبور از خود مسجدالحرام صورت گرفته و تمام آن در یک شب واقع شده و هدف این سفر عجیب، «مشاهده آیات عظمت خداوند» بوده است.
ضمناً ظاهر آیه این است که جریان مذکور در بیدارى بوده نه در خواب، زیرا مفهوم جمله «اسرى بعبده» این است که خداوند «بنده اش» را به چنین مسافرتى برد، بعلاوه، شروع آیه با کلمه «سبحان» که نشانه اهمّیّت موضوع است نیز مؤید این مطلب مى باشد; چون خواب دیدن موضوع مهمّى نیست که با این تعبیر ذکر شود.
2ـ در سوره نجم آیات 13تا 18 مى فرماید: «وَ لَقَد رَءاهُ نَزْلَةً اُخْرى * عِنْدَ سِدرَةِ الْمُنتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأوى * اِذْ یَغْشَى السِّدرَةَ ما یَغْشى * ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى * لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى».
خلاصه مفادّ این شش آیه این است که: «پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) براى دوّمین بار فرشته وحى (جبریل) را به صورت اصلى مشاهده و ملاقات کرد (مرتبه اوّل در آغاز نزول وحى در کوه حرا بود) و این ملاقات در نزد بهشت جاویدان صورت گرفت و چشم پیامبر (صلى الله علیه وآله) در مشاهده این منظور دچار خطا و اشتباه نشد و آیات و نشانه هاى بزرگى از عظمت خدا را مشاهده نمود.»
گرچه در این آیات تصریحى به معراج و وقوع این ملاقات و مشاهده آن آیات عظمت در آسمانها نشده است، ولى قراین موجود در قرآن گواهى مى دهد که این جریان هنگام سیر پیامبر (صلى الله علیه وآله) در آسمانها رخ داده است، از جمله این که، تصریح مى کند که ملاقات مزبور نزد بهشت جاویدان صورت گرفت، لذا اکثر مفسّران شیعه و سنّى این آیات را مربوط به معراج پیامبر (صلى الله علیه وآله) دانسته و شرح جریان معراج را در ذیل این آیات بیان کرده اند.
این آیات نیز ظاهر در این است که این حادثه در بیدارى اتّفاق افتاده است و آیه «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى; چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیّت بود).» گواه دیگرى بر این موضوع مى باشد، و آیه «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّه الْکُبْرى; او پاره اى از آیات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را دید.» نیز هدف این سیر آسمانى را اجمالا روشن مى سازد که براى مشاهده آثار عظمت پروردگار در جهان بالا بوده است.
البتّه در تفسیر این آیات سخن بسیار است، امّا خلاصه آنچه مربوط به بحث ماست همان بود که در بالا اشاره شد.
از بحثهاى فوق همین اندازه استفاده مى شود که موضوع «معراج» در قرآن مجید بطور اجمال بیان گردیده است.

معراج پیامبر از نظر حدیث
آنچه از مطالعه کتب مختلف تفسیر و حدیث و عقاید که به وسیله دانشمندان اسلام تألیف شده است استفاده مى شود، آن است که بر خلاف آنچه شاید بعضى تصوّر مى کنند عقیده به معراج پیامبر (صلى الله علیه وآله) مخصوص دسته معیّنى از مسلمانان نیست; بلکه عموم مسلمین در این عقیده مشترکندـ البتّه با تفاوتهایى که بعداً اشاره خواهد شد.
احادیث فراوانى از طریق شیعه و اهل سنّت در این زمینه نقل شده است که ذکر همه آنها به طول مى انجامد، ولى همین اندازه باید دانست که بسیارى از علماى اسلام «تواتر» یا «شهرت» این احادیث را تصدیق کرده اند. به عنوان نمونه، گفتار سه تن از دانشمندان بزرگ تفسیر و حدیث و عقاید شیعه و سپس گفتار بعضى از دانشمندان اهل تسنّن را در این جا مى آوریم:
1ـ فقیه و مفسرّ بزرگ عالم تشیّع «شیخ طوسى» در کتاب تفسیر خود به نام «تبیان» در ذیل آیه اوّل سوره اسراء چنین مى گوید: «دانشمندان شیعه معتقدند در همان شبى که خداوند پیامبرش را از مکّه به بیت المقدس حرکت داد، او را به آسمانها برد و آیات و عظمت خود را در آسمانها به او نشان داد و این در بیدارى بود نه در خواب، ولى آنچه از قرآن برمى آید همان سیر از مسجدالحرام (مکّه) به مسجدالاقصى (بیت المقدس) است و بقیّه این مسافرت از اخبار معلوم مى گردد».
گرچه نامبرده در ذیل آیه مزبور تنها قسمت اوّل معراج را مستند به قرآن و بقیّه را مستند به اخبار مى کند، ولى در بیاناتى که در تفسیر شش آیه سوره والنّجم ذکر نموده تعبیراتى دیده مى شود که کاملا منطبق بر قسمت دوّم معراج ـ سیر به آسمانها از بیت المقدس ـ است; گویا به این قسمت که رسیده تغییر نظر داده و آن را هم مستند به قرآن مى داند ولى در صورت اوّل، دلالت اخبار را در این باره قطعى دانسته است.
2ـ مفسّر عالیقدر، مرحوم طبرسى در «تفسیر مجمع البیان» در ذیل آیات سوره نجم مى گوید: «ظاهر مذهب اصحاب و مشهور در اخبار ما این است که خداوند پیامبر (صلى الله علیه وآله) را با همین جسم و در حال بیدارى و حیات به آسمانها برد و اکثر مفسّران نیز بر همین عقیده اند».
3ـ محدّث شهیر علاّمه مجلسى در جلد ششم بحارالانوار مى نویسد: «سیر پیامبر اسلام از مسجدالحرام به بیت المقدس و از آن جا به آسمانها از جمله مطالبى است که آیات و احادیث متواتر شیعه و سنّى بر آن دلالت دارد و انکار امثال این مسائل یا تأویل و تفسیر آن به معراج روحانى یا خواب دیدن پیامبر (صلى الله علیه وآله)ناشى از عدم اطّلاع از آثار ائمّه هدى یا ضعف یقین است...» سپس اضافه مى کند:
«اگر بخواهیم اخبارى را که درباره این مسأله رسیده است جمع آورى کنیم یک کتاب بزرگ خواهد شد».
سپس خود او احادیث بسیارى که شاید متجاوز از یکصد حدیث است در این زمینه نقل مى کند که قسمت قابل توجهى از آن از کتاب «کافى»، معتبرترین کتاب شیعه، نقل شده است.
دانشمندان حدیث و تفسیر اهل سنّت نیز احادیث معراج را جزء احادیث مشهور معرّفى کرده اند و بسیارى از مفسّران آنها، در تفسیر سوره «اسراء» یا سوره «نجم» به نزول این آیات درباه معراج تصریح نموده اند.
در پایان این بحث، یادآورى این نکتهـ به منظور روشن ساختن سیر تاریخى این مسأله در میان مسلمین از نظر روایت و طرز تفکّر دانشمندان اسلام ـ لازم به نظر مى رسد و آن این که «طبرسى» مفسّر بزرگ اسلامى در کتاب تفسیر خود «مجمع البیان» مى گوید: «احادیثى که در موضوع معراج نقل شده است چهار دسته است:
1ـ روایاتى که به حکم تواتر قطعى است (مانند اصل موضوع معراج).
2ـ احادیثى که قبول آنها هیچ گونه مانع عقلى و نقلى ندارد (مانند مشاهده بسیارى از آیات عظمت خداوند در آسمانها).
3ـ روایاتى که ظاهر آن زننده است ولى مى توان آنها را توجیه و تفسیر نمود.
4ـ روایاتى که مشتمل بر یک سلسله امور نامعقول و باطل مى باشد که وضع آنها گواه روشنى بر ساختگى بودن آنهاست».
همان طور که این دانشمند بزرگ تصریح نموده قبول مسأله معراج به این معنا نیست که هر خبرى در هر کتابى در این زمینه نقل شده آن را بپذیریم یا تأیید کنیم; زیرا متأسفانه مسأله معراج مانند بسیارى از مسائل دیگر از دستبرد جاعلان حدیث مصون نمانده و پیرایه هاى فراوانى به آن بسته اند; باید به کمک مدارک عقلى و نقلى روشنى که در دست است، این احادیث را صرّافى نمود و درست و نادرست آن را از هم جدا کرد.
این بود خلاصه بحث درباره مسأله معراج از نظر ادّله نقلى.

معراج پیامبر (صلى الله علیه وآله) از نظر علوم
در این بحث براى رفع همه ایرادات باید چند سؤال مطرح کرد و به پاسخ آنها پرداخت:
1ـ آیا اصولا معراج یعنى سیر در آسمانها و به عبارت دیگر مسافرت دامنه دار فضایى براى یک بشر از نظر علوم امکان پذیر است؟
2ـ اگر امکان دارد نیاز به چه وسایلى دارد؟
3ـ مدّت زمانى که براى چنین سفرى لازم است چه اندازه مى باشد؟
پاسخ سؤال اوّل از نظر علم امروز مثبت است; زیرا سیر فضایى بشر نه تنها امکان دارد، بلکه قسمتهاى قابل توجّهى از آن تاکنون جنبه عملى به خود گرفته است. اگر در سابق ممکن بود کسانى بگویند چنین مسافرتى امکان عقلى و علمى ندارد و یا آن طور که طرفداران هیئت کهنه بطلمیوس تصورّ مى کردند سیر انسان در آسمانها موجب خرق عادت و التیام افلاک است، امروز چنین سخنى اصلا قابل قبول نیست.
زیرا موشکهاى فضاپیماـ بعضى با سرنشین و بعضى بدون سرنشینـ سینه آسمان را شکافته و تا ستاره زهره که در هیئت بطلمیوس در فلک سوّم قرار داشت پیش رفته اند، نه محال عقلى روى داده و نه خرق و التیامى به وجود آمده است.
درست است که این پیشرفت و موفّقیّت در برابر کواکب و آسمانها و فواصل عجیب آنها بسیار ناچیز مى باشد ولى هر چه هست مطلب را از صورت یک امر محال عقلى و علمى بیرون آورده است و همان طور که گفته اند بهترین دلیل براى امکان یک موضوع، وقوع آن است... این در مورد سؤال اوّل.
در مورد سؤال دوّم باید اعتراف کرد که «سفرهاى فضایى» نیازمند به وسایل گوناگونى است و باید به کمک آنها بر موانع فراوانى که در این راه وجود دارد پیروز شد.
این موانع بسیار زیاد است و از همه مهمتر شش مانع زیر مى باشد:
1ـ نخستین مانع بر سر راه مسافرتهاى فضایى، نیروى جاذبه زمین است که باید با وسایلى بر آن پیروز شد. دانشمندان با یک محاسبه دقیق ثابت کرده اند براى شکافتن «زره جاذبه» و فرار از حوزه جاذبه زمین مرکبى لازم است که سرعت آن لااقل 40هزار کیلومتر در ساعت و به عبارت دیگر 2/11 کیلومتر در ثانیه باشد.
اگر چنین سرعتى به ناو فضاپیما داده شود زره جاذبه را شکافته و به سوى سیّارات منظومه شمسى حرکت خواهند نمود. به دست آوردن چنین سرعتى یا بیشتر از آن کاملا ممکن است ولى ساده و آسان نیست.
2ـ مانع دیگر فقدان هوا در محیط ماوراى جو است. (2) بلکه در جوّ زمین که قطر آن در حدود یکصد کیلومتر است باقطع نظر از چند کیلومتر هواى مجاور زمین که به اندازه کافى اکسیژن دارد و متراکم است، بقیّه به واسطه رقیق بودن قابل تنفّس نیست; و اگر انسان از آن بالا برود بر اثر کمبود اکسیژن بزودى دچار خفگى مى گردد.
تجربه نشان مى دهد که یک فرد عادى در 15 کیلومترى سطح زمین در عرض چند ثانیه بیهوش مى شود و اگر به او نرسند هلاک خواهد شد، لذا فضاپیمایان ناچارند اکسیژن لازم را براى مسافرتهاى فضایى با خود از زمین ببرند.
3ـ مانع دیگر موضوع گرماى سوزان و سرماى کشنده اى است که در فضا وجود دارد یعنى آن قسمتى از جسم که آفتاب بر آن نمى تابد بى اندازه سرد خواهد بود، زیرا در آن جا هوا وجود ندارد تا از یک طرف حرارت سوزان آفتاب را تعدیل و از طرف دیگر قسمتى از آن را در خود ذخیره کند و یک حرارت نسبتاً ملایم در اطراف جسم به وجود آورد.
4ـ مانع دیگر پرتوهاى مرگبار و اشّعه هاى خطرناکى است که در ماوراى جو وجود دارد، مانند «اشّعه ماوراى بنفش» و «اشّعه ایکس» و «اشّعه کیهانى».(1) این پرتوها اگر به مقدار کم بر بدن انسان بتابد اثر زیانبخش بر ارگانیسم بدن ندارد، امّا چون در فضاى بیرون جو به مقدار فوق العاده زیاد موجود مى باشد براى انسان کشنده و مرگبار است.
5ـ مانع دیگر اجسام فراوان شهابى است که با سرعتهاى مختلف و بسیار شدید در این فضاى بیکران در حرکتند. برخورد یکى از ذرّات کوچک آنها با بدن انسان ممکن است به مراتب مؤثّر و خطرناکتر از گلوله هاى مسلسل باشد چه این که مى دانیم هر قدر سرعت یک جسم بیشتر گردد نفوذ و تأثیر آن زیادتر خواهد بود و به همین جهت قدرت تأثیر انواع گلوله ها را با سرعت سیر آنها اندازه گیرى مى کنند، نه با جنس و شکل آنها.
راه مبارزه با این اجسام نیز ساختمان مخصوص ناو فضاپیما و لباسهاى مخصوص فضاپیمایى است که در موارد عادى مى تواند در برابر این اجسام مقاومت کند.
6ـ بالاخره مانع دیگرى که در این راه وجود دارد مسأله «بى وزنى» است.
مى دانیم که نیروى جاذبه با «مجذور فاصله» نسبت معکوس دارد، یعنى اگر فاصله جسمى از «مرکز زمین» دو برابر گردد وزن آن به یک چهارم تقلیل پیدا مى کند، زیرا «وزن» چیزى جز «تأثیر نیروى جاذبه» بر بدن انسان یا سایر اجسام نیست و به این ترتیب به جایى مى رسیم که وزن بدن انسان به چند کیلو و کم کم به چند گرم و سپس به صفر مى رسد و مسافر فضایى کاملا احساس بىوزنى مى کند. و حتّى به اندازه یک پر کاه احساس وزن نمى نماید; بعلاوه، خود سرعت نیز یکى از عوامل بى وزنى است.
عوارض و ناراحتیهاى حاصل از بىوزنى گرچه خطرناک نیست ولى تحمّل آن براى افراد عادى مشکل و طاقت فرسا مى باشد و فضانوردان براى تحمّل آثار بىوزنى ناچارند پیش از دست زدن به سفر فضایى تمرینهاى مشکل و مختلفى انجام دهند تا ورزیده شوند.
اینها موانع گوناگونى است که بر سر راه مسافران فضا وجود دارد، ولى همان طور که گفته شد چنان نیست که وجود این موانع مسأله سفر فضایى را به صورت محال و لاینحل درآورد، بلکه مى توان با وسایل لازم بر آنها پیروز شد.
نمونه اى از این وسایل را امروز بشر در اختیار دارد ولى بدیهى است نباید وسیله را منحصر به اینها دانست و کاملا ممکن است راهها و وسایل دیگرى نیز براى درهم شکستن این موانع وجود داشته باشد.
این در مورد سفر فضاى بشر امروز، امّا در مورد پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) یادآور مى شویم که: ما مى دانیم پیامبر ما با نیروى یک بشر عادى این راه را نپیمود، بلکه با نیروى عظیمى که از جهان ماوراى طبیعت در اختیار داشت و با وسیله کاملا مجهزّى این راه را طى کرد و در این قسمت هیچ مشکل لاینحلّى به چشم نمى خورد.
آیا هیچ فرد خداپرستى که ایمان به قدرت لایزال و بى پایان خداوند دارد (البتّه روى سخن در این بحث با خداپرستان است) مى تواند انکار کند که براى خداوند هیچ مانعى ندارد وسیله مرموزى که از فکر محدود ما بیرون است در اختیار پیامبرش بگذارد تا بتواند در آسمانها سیر کند و عجایب و شگفتیهاى جهان را ببیند؟!

معراج و مشکل زمان
اگر جسمى بخواهد با سرعتى معادل سرعت سیر نور به نخستین ستارگان ثوابت (ستارگانى که بیرون منظومه شمسى هستند) سفر کند یعنى هدف آن جسم ستاره «پروکسیما» که از تمام ستارگان ثوابت به ما نزدیکتر است باشد، طبق محاسبه اى که علماى هیئت کرده اند بیش از چهار سال وقت لازم است تا به ستاره مزبور برسد!
بدیهى است این موضوع، مشکل بزرگى در راه معراج (آن هم در یک شب) ایجاد مى کند.
امّا براى حل این مشکل دو راه وجود دارد:
1ـ ممکن است معراج تنها در داخل منظومه شمسى صورت گرفته باشد; چرا که ایراد فوق در صورتى متوجّه مى شود که مسیر پیامبر را در معراج در منطقه اى بیرون از منظومه شمسى بدانیم، در حالى که دلیل قاطعى بر این مطلب در دست نیست. زیرا مانعى ندارد این سفر فضایى در درون سیّارات با عظمت منظومه شمسى صورت گرفته باشد، در این صورت اشکال کاملا برطرف خواهد گردید.
زیرا دورترین سیّاره منظومه شمسى که با چشم غیر مسلّح دیده مى شود «زحل» است که قدما نام آسمان هفتم بر آن مى نهاده اند (زیرا فاصله آن از ما بیش از فاصله ما تا عطارد، زهره، مریخ، مشترى و کره خورشید مى باشد).
فاصله این سیّاره از ما کمى بیشتر از 1400 میلیون کیلومتر است. این فاصله براى مرکبى که بیشتر از سرعت سیر نور حرکت کند فاصله کوتاهى است که پیمودن آن در مدّت بسیار کوتاهى میسّر مى باشد.
بنابراین، اگر معراج پیامبر (صلى الله علیه وآله) در درون سیّارات منظومه شمسى صورت گرفته باشد مشکل زمان کاملا حل خواهد شد و مخالفتى با کشفیّات علم فیزیک نخواهد داشت، و اطلاق آسمانها بر کرات منظومه شمسى یک اطلاق معمولى است زیرا یکى از معانى آسمانها همین «کرات منظومه شمسى» مى باشد.
جالب توجّه این که در احادیث شیعه و سنّى براى سفر پیامبر (صلى الله علیه وآله) به آسمانها نام مرکبى به عنوان «بُراق» دیده مى شود و «براق» از ماده «برق» است; علماى حدیث مى گویند: علّت این نام گذارى شاید این بوده که مرکب مزبور بسیار سریع و مانند برق حرکت مى کرده است.
جالبتر این که در توصیف این مرکب فضایى در پاره اى از احادیث وارد شده که «خُطاءَهُ مَدُّ بَصَرِهِ» یعنى هر قدم او به اندازه مقدار دید او بوده است و با توجّه به این که رؤیت اشیا به وسیله نور صورت مى گیرد و طول زمانى که براى دیدن هر چیز لازم است برابر با سرعت سیر نور آن است، از این حدیث استفاده مى شود که مرکب مزبور سرعتى نزدیک به سرعت نور داشته است!
2ـ سرعت سیر نور بالاترین سرعتها نیست.
بررسى و مطالعه در گفتگوهاى دانشمندان امروز نشان مى دهد این نظریّه که «هیچ چیز در تحت هیچ عاملى نمى تواند بالاتر از سرعت نور حرکت کند» صد در صد قطعى و مسلّم نیست، بلکه احتمال مى رود که ماوراى سرعت نور نیز سرعتهایى باشد.(دقّت کنید)
از جمله در مورد امواج مرموز جاذبه، عدّه اى از دانشمندان معتقدند این امواج براى پیمودن فاصله ها مطلقاً نیازمند به زمان نیست، بلکه در یک لحظه مى تواند سرتاسر جهان را بپیماید.
دانشمندى به نام «گیور گیو» چنین مى نویسد: «... ولى یک سرعت وجود دارد که آنى است و در یک لحظه از یک سر جهان به طرف دیگر اثر مى کند و آن سرعت تأثیر «امواج نیروى جاذبه» مى باشد.
«اگر در همین آن، در انتهاى جهان یک کهکشان که داراى دهها میلیون خورشید است ناگهان جدا شده و مبدّل به امواج گردد نیروى جاذبه بطورى عکس العمل نشان مى دهد که در همین لحظه نظام جهان متعادل مى شود و اگر این طور نبود همان ثانیه که آن کهکشان تفکیک و مبدّل به امواج گردید دنیاى خورشید ما هم باید نابود گردد».
همان طور که ملاحظه مى فرمایید، در این جا بحث درباره سرعتهاى مافوق سرعت نور در مورد انبساط کهکشانهاست و این خود مى رساند که تئورى سرعت نهایى (نور) یک نظریّه قاطع و مسلّم نیست و ممکن است در پرتو اکتشافات آینده این مطلب روشن شود که حتّى جسم خاکى در شرایط خاصّى (نه در هر شرایطى) بتواند سرعتهاى مافوق سرعت نور داشته باشد و در این صورت مشکل زمان در مسأله معراج، حتّى در صورتى که مسیر پیامبر (صلى الله علیه وآله) ماوراى منظومه شمسى بوده است، حل خواهد گردید و از نظر علم، مانعى نخواهد داشت که پیامبر سراسر پهنه آسمانها را در یک شب سیر کرده باشد.

چرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) به معراج رفت؟
متأسفانه جریان معراج پیامبر(صلى الله علیه وآله) مانند بسیارى دیگر از جریانهاى صحیح تاریخى آمیخته با خرافاتى شده است که قیافه اصلى آن را در نظر کسانى که مطالعات کافى در این قسمت ندارند ناپسند نشان داده است.
قرآن از روى این حقیقت پرده برمى دارد و در هر حال بهترین سند زنده و دست نخورده براى درک هدف اصلى معراج پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و براى درک همه حقایق اسلامى، همین قرآن مجید است.
ما مى توانیم هدف این سیر شبانه را بخوبى از آیات استنباط کنیم، هدفى که کاملا با موازین علمى و منطقى سازگار است.
با این که آیات اصلى مربوط به معراج در قرآن به ده آیه نمى رسد، در عین حال در دو آیه هدف معراج توضیح داده شده است: در سوره «اسراء» آیه اوّل چنین مى خوانیم: «سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسجِدِ الْحَرامِ اِلى الْمَسجِدِ الاَقْصَى الَّذى بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر; پاک و منزّه است خدایى که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجدالاقصى ـ که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم ـ برد تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم; چرا که او شنوا و بیناست».
در این آیه هدف این سیر شبانه را مشاهده آثار عظمت خداوند در جهان بالا معرفى نموده است و در آیه 18 سوره «النّجم» مى فرماید: «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبرى; او پاره اى از آیات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را دید.»
از این دو آیه بخوبى برمى آید که هدف این سیر فضایى بار یافتن به بارگاه سلطنت خداوند، یا شنیدن صداى قلم او یا مشاهده جمالش نبوده است!
اصولا به عقیده ما مسلمانان خداوند محلّ خاصّى ندارد. او در همه جا و در تمام جوانب عالم هست: «اَیْنَما تُوَلُّو فَتَمَّ وَجْهُ اللّهِ; هر سو رو کنید خدا در آن جا هست.»
«وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ; کرسى او به وسعت آسمانها و زمین مى باشد.» منظور از «کرسى» چیزى جز مجموعه جهان پهناور آفرینش نیست. (4)
بنابراین، منظور از معراج همان مشاهده آثار عظمت خدا در جهان بالا بوده است تا قلب نورانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در پرتو مشاهده این آثار حیرت انگیز، نورانى تر گردد و فکر و روح بلند او وسیع تر شود و براى رهبرى و هدایت خلق به سوى خدا آمادگى بیشتر پیدا کند. (5)


1. تذکّر این نکته لازم است که براى معراج روحانى معناى معقولى جز مسأله خواب یا حالتى شبیه خواب نمى توان پیدا کرد، چون اگر معراج روحانى به معناى جدایى مطلق روح از بدن باشد، چیزى جز مرگ نخواهد بود.
2. به قشرى از هوا و گازهاى دیگر که گرداگرد کره زمین فراگرفته «جوّ» زمین مى گویند; بالاتر از آن ماوراى جو و به عبارت دیگر «فضا» نامیده مى شود.
3. «اشّعه ماوراى بنفش» و «اشّعه ایکس» از خورشید سرچشمه مى گیرد ولى اشّعه کیهانى شرچشمه آن تاکنون شناخته نشده است، آنها جریانهایى هستند از اجزاى باردار الکتریکى که به وسیله منابع ناشناخته و مجهول در فضا پراکنده مى شوند.
4. بعضى معتقدند منظور از «عرش» نیز مجموعه ماوراى عالم مادّه است.
5. این بحث از کتاب «معراج شقّ القمر، عبادت در قطبین» تلخیص و اقتباس شده است.

 

 

بخش هفتم / سؤالات گوناگون 38. چرا خداوند، خود را«رَبُّ الشِّعْرى» مى خواند؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma