بت پرستى اهل کتاب

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
تفسیر نمونه جلد 07
1 ـ «عُزَیْر» کیست؟سوره توبه / آیه 30 - 33


در آیات گذشته پس از بحث پیرامون مشرکان و لغو پیمان هاى آنها و لزوم بر چیده شدن آئین بت پرستى، اشاره به وضع اهل کتاب شده بود، که آنها نیز تحت شرائطى باید با مسلمانان همزیستى مسالمت آمیز داشته باشند و در غیر این صورت باید با آنها مبارزه کرد.
در آیات مورد بحث، وجه شباهت اهل کتاب ـ مخصوصاً یهود و نصارى ـ را با مشرکان و بت پرستان بیان مى کند تا روشن شود که: اگر در مورد اهل کتاب نیز تا حدودى سختگیرى به عمل آمده به خاطر انحرافشان از توحید و گرایش آنها به نوعى از «شرک در عقیده» و نوعى از «شرک در عبادت» است.
نخست مى فرماید: «یهود گفتند: عُزَیر پسر خدا است»! (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ).
«و مسیحیان نیز گفتند: مسیح پسر خدا است»! (وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسیحُ ابْنُ اللّهِ).
«این سخنى است که آنها با زبان مى گویند و حقیقتى در آن نهفته نیست» (ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ).
«این گفتگوى آنها شبیه گفتار مشرکان پیشین است» (یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ).
«خداوند آنها را بکشد! و به لعن خود گرفتار و از رحمتش دور سازد! چگونه دروغ مى گویند و حقائق را تحریف مى کنند»؟! (قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّى یُؤْفَکُونَ).
در مورد این که «عُزَیر» و «مسیح» فرزند خدا هستند، در نکات بحث خواهد شد.


* * *

در آیه بعد، به شرک عملى آنان (در مقابل شرک اعتقادى) و یا به تعبیر دیگر «شرک در عبادت» اشاره کرده، مى گوید: «یهود و نصارى دانشمندان و راهبان خود را، خدایان خود، در برابر پروردگار قرار دادند» (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ).
و نیز «مسیح فرزند مریم را به الوهیت پذیرفتند» (وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ).
«أَحبار» جمع «حَبْر» به معنى دانشمند و عالم و «رُهبان» جمع «راهب» به افرادى گفته مى شود که به عنوان ترک دنیا در دیرها سکونت اختیار کرده و به عبادت مى پرداختند.
شک نیست یهود و نصارى در برابر علماء و راهبان خود سجده نمى کردند، و براى آنها نماز و روزه و یا سایر عبادت ها را انجام نمى دادند، ولى از آنجا که خود را بدون قید و شرط در اطاعت آنان قرار داده بودند و حتى احکامى را که بر خلاف حکم خدا مى گفتند واجب الاجرا مى شمردند، قرآن از این پیروى کورکورانه و غیر منطقى تعبیر به «اتخاذ ربّ» کرده است.
این معنى در روایتى که از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده، آمده است که فرمودند: أَما وَ اللّهِ ما صامُوا لَهُمْ وَ لا صَلُّوا وَ لکِنَّهُمْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَراماً وَ حَرَمُّوا عَلَیْهِمْ حَلالاً فَاتَّبَعُوهُمْ وَ عَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ:
«به خدا سوگند! آنان (یهود و نصارى) براى پیشوایان خود روزه و نماز به جا نیاوردند ولى پیشوایانشان حرامى را براى آنان حلال، و حلالى را حرام کردند و آنها پذیرفتند و پیروى کردند و بدون توجه آنان را پرستش نمودند».(1)
در حدیث دیگرى چنین آمده است: «عدى ابن حاتم» مى گوید: خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمدم در حالى که صلیبى از طلا در گردن من بود، به من فرمود: اى عدىّ! این بت را از گردنت بیفکن! من چنین کردم، سپس نزدیک تر رفتم، شنیدم این آیه را مى خواند: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً...» هنگامى که آیه را تمام کرد گفتم:
ما هیچ گاه پیشوایان خود را نمى پرستیم!
فرمود: آیا چنین نیست که آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مى کنند و شما از آنها پیروى مى کنید؟
گفتم: آرى، چنین است.
فرمود: همین عبادت و پرستش آنها است.(2)
دلیل این موضوع روشن است; زیرا قانونگذارى مخصوص خدا است، و هیچ کس جز او حق ندارد چیزى را براى مردم حلال و یا حرام کند و قانونى بگذارد، تنها کارى که انسان ها مى توانند انجام دهند، کشف قانون هاى پروردگار و تطبیق آن بر مصادیق مورد نیاز است.
بنابراین، اگر کسى اقدام به قانونگذارى بر ضد قوانین الهى کند، و کسى آن را به رسمیت بشناسد و بدون چون و چرا بپذیرد، مقام خدا را براى غیر خدا قائل شده است، و این یک نوع شرک عملى و بت پرستى و به تعبیر دیگر: پرستش غیر خدا است.
از قرائن، چنین بر مى آید که: یهود و نصارى براى پیشوایان خود چنین اختیارى را قائل بودند که گاهى قوانین الهى را به صلاحدید خود تغییر دهند و هم اکنون مسأله گناه بخشى در میان مسیحیان رائج است که در برابر کشیش اعتراف به گناه مى کنند و او مى گوید: بخشیدم!(3)
نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که: چون نوع پرستش و عبادت مسیحیان نسبت به «عیسى» با پرستش یهود نسبت به پیشوایشان تفاوت داشته: یکى واقعاً مسیح(علیه السلام) را پسر خدا مى دانسته و دیگرى به خاطر اطاعت بى قید و شرط به عنوان عبادت کردن پیشوایان معرفى شده اند، آیه فوق نیز میان آن دو تفاوت قائل شده و حسابشان را از هم جدا کرده است و مى گوید: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ».
سپس حضرت مسیح را جدا کرده مى گوید: «وَ الْمَسِیْحَ بْنَ مَرْیَمَ» و این نشان مى دهد که در تعبیرات قرآن همه ریزه کارى ها رعایت مى شود.
در پایان آیه روى این مسأله تأکید مى کند که: تمام این بشرپرستى ها بدعت و از مسائل ساختگى است «و هیچ گاه به آنها دستورى داده نشده که خدایان متعدد براى خود انتخاب کنند، بلکه به آنها دستور داده شده که تنها یک معبود را بپرستند» (وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً).
«معبودى که هیچ کس جز او شایسته پرستش نیست» (لا إِلهَ إِلاّ هُوَ).
«معبودى که منزه است از آنچه آنها شریک وى قرار مى دهند» (سُبْحانَهُ عَمّا یُشْرِکُونَ).
قرآن مجید در این آیه، درس بسیار پر ارزشى به همه پیروان خود مى دهد و یکى از عالى ترین مفاهیم توحید را ضمن آن خاطر نشان مى سازد، مى فرماید: هیچ مسلمانى حق ندارد اطاعت بى قید و شرط انسانى را بپذیرد; زیرا این کار مساویست با پرستش او، همه اطاعت ها باید در چهار چوبه اطاعت خدا در آید و پیروى از دستور یک انسان تا آنجا مجاز است که با قوانین خدا مخالفت نداشته باشد، این انسان هر کس و هر مقامى مى خواهد باشد.
زیرا اطاعت بى قید و شرط، مساوى است با پرستش، و شکلى است از بت پرستى و عبودیت، اما متأسفانه مسلمانان با فاصله گرفتن از این دستور مهم اسلامى و بر پا ساختن بت هاى انسانى گرفتار تفرقه ها، پراکندگى ها، استعمارها و استثمارها شده اند و تا این بت ها شکسته نشود و کنار نرود، نباید انتظار برطرف شدن نابسامانى ها را داشته باشند.
اصولاً این گونه بت پرستى از بت پرستى هاى زمان جاهلیت که در برابر سنگ و چوب سجده مى کردند، خطرناکتر است; زیرا آن بت هاى بى روح پرستش کنندگان خویش را هیچ گاه استعمار نمى کردند.
اما انسان هائى که به شکل «بت» در مى آیند بر اثر خودکامگى، پیروان خود را به زنجیر اسارت مى کشند و گرفتار همه گونه انحطاط و بدبختى مى گردانند.


* * *

در سومین آیه مورد بحث، تشبیه جالبى براى تلاش هاى مذبوحانه و بى سرانجام یهود و نصارى و یا همه مخالفان اسلام حتى مشرکان، کرده است، مى گوید: «اینها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خداوند اراده اى جز این ندارد که این نور الهى را همچنان گسترده تر و کامل تر سازد، تا همه جهان را فرا گیرد، و تمام جهانیان از پرتو آن بهره گیرند، هر چند کافران را خوشایند نباشد» (یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ).
در ذیل این آیه سه نکته قابل توجه است:
1 ـ در این آیه آئین خدا، قرآن مجید و تعالیم اسلام به نور و روشنائى تشبیه شده و مى دانیم نور سرچشمه حیات، جنبش، نمو و آبادى در روى زمین و منشأ هر گونه زیبائى است.
اسلام نیز آئینى است تحرک آفرین که جامعه انسانى را در مسیر تکامل ها به پیش مى برد و سرچشمه هر خیر و برکت است.
تلاش ها و کوشش هاى دشمنان را نیز به دمیدن و فوت کردن با دهان تشبیه کرده است و چه قدر مضحک است که انسان نور عظیمى همچون نور آفتاب را بخواهد با پف کردن خاموش کند؟
براى مجسم کردن حقارت تلاش هاى آنها تعبیرى از این رساتر به نظر نمى رسد و در واقع کوشش هاى یک مخلوق ناتوان در برابر اراده بى پایان و قدرت بى انتهاى حق غیر از این نخواهد بود.
2 ـ مسأله خاموش کردن نور خدا در دو مورد از قرآن آمده: یکى آیه فوق و دیگرى آیه 8 از سوره «صف» و در هر دو مورد به عنوان انتقاد از تلاش هاى دشمنان اسلام ذکر شده ولى در میان این دو آیه مختصر تفاوتى در تعبیر دیده مى شود، در آیه محل بحث «یُرِیْدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا» ذکر شده در حالى که در سوره «صف» «یُرِیْدُونَ لِیُطْفِئُوا» آمده است و مسلماً این تفاوت در تعبیر اشاره به نکته اى است.
«راغب» در «مفردات» در توضیح تفاوت این دو تعبیر مى گوید:
آیه نخست اشاره به خاموش کردن بدون مقدمه است.
ولى آیه دوم اشاره به خاموش کردن توام با توسل به مقدمات و اسباب است.
یعنى، خواه آنها بدون استفاده از مقدمات و خواه با توسل به اسباب مختلف براى خاموش کردن نور حق بپاخیزند، با شکست رو به رو خواهند شد.
3 ـ کلمه «یَأْبى» از ماده «اِباء» به معنى شدت امتناع و جلوگیرى کردن از چیزى است و این تعبیر اراده و مشیت حتمى پروردگار را براى تکمیل و پیشرفت آئین اسلام به ثبوت مى رساند و مایه دلگرمى و امیدوارى همه مسلمانان نسبت به آینده این آئین است، اگر مسلمانان، مسلمان واقعى باشند!


* * *

سرانجام در آخرین آیه مورد بحث، بشارت عالمگیر شدن اسلام را به مسلمانان داده و با آن، بحث آیه گذشته را دائر بر این که تلاش هاى مذبوحانه دشمنان اسلام به جائى نمى رسد، تکمیل مى کند و با صراحت مى گوید:
«او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان پیروز و غالب گرداند، هر چند مشرکان را خوشایند نباشد» (هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ).
منظور از «هدایت» دلائل روشن و براهین آشکارى است که در آئین اسلام وجود دارد.
و منظور از «دین حق» همین آئینى است که اصولش حق و فروعش نیز حق و بالاخره تاریخ و مدارک و اسناد و نتیجه و برداشت آن نیز حق است.
بدون شک آئینى که هم محتواى آن حق باشد و هم دلائل و مدارک و تاریخ آن روشن، باید سرانجام بر همه آئین ها پیروز گردد.
با گذشت زمان، پیشرفت علم و دانش، و سهولت ارتباطات، واقعیت ها چهره خود را از پشت پرده هاى تبلیغات مسموم به در خواهند آورد و موانعى را که مخالفان حق بر سر راه آن قرار مى دهند در هم کوبیده خواهد شد، و به این ترتیب آئین حق همه جا را فرا خواهد گرفت هر چند دشمنان حق نخواهند و از هیچ گونه کار شکنى مضایقه نکنند; زیرا حرکت آنها حرکتى است بر خلاف مسیر تاریخ و بر ضد سنن آفرینش!
 


* * *


1 ـ «مجمع البیان»، جلد 5، صفحه 23، ذیل آیه مورد بحث ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 209 (با مختصر تفاوت) ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحه 97، و جلد 24، صفحه 246 ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 53، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 27، صفحه 125، چاپ آل البیت ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 2، صفحه 86، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 5، صفحه 23، ذیل آیه مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحه 98 ـ «سنن ترمذى»، جلد 4، صفحه 342، دار الفکر، طبع دوم، 1403 هـ ق ـ «سنن کبراى بیهقى»، جلد 10، صفحه 116، دار الفکر بیروت ـ «معجم کبیر»، جلد 17، صفحه 92، دار احیاء التراث العربى، طبع دوم ـ «جامع البیان»، جلد 10، صفحه 147، دار الفکر بیروت، 1415 هـ ق ـ «معجم احکام القرآن»، جلد 2، صفحه 20، دار الکتب العلمیة، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق.
3 ـ در جلد دوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 80 سوره «آل عمران»، درباره بشرپرستى اهل کتاب نیز توضیحاتى داده ایم.
1 ـ «عُزَیْر» کیست؟سوره توبه / آیه 30 - 33
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma