این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود!

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
تفسیر نمونه جلد 18
سوره فاطر / آیه 29 - 30 سوره فاطر / آیه 27 - 28


بار دیگر در این آیات، به مسأله «توحید» باز مى گردد، و صفحه تازه اى از کتاب تکوین را در برابر دیدگان انسانها مى گشاید، تا پاسخى دندان شکن به مشرکان لجوج و منکران سرسخت توحید باشد.
در این صفحه زیبا، از این کتاب بزرگ آفرینش، تنوع موجودات بى جان، و چهره هاى مختلف و زیباى حیات در جهان نبات و حیوان و انسان، مورد توجه قرار گرفته، که چگونه خداوند «از آب بى رنگ صدهزاران رنگ» پدید آورده، و از عناصر معین و محدود، موجودات کاملاً متنوع، که هر یک از دیگرى زیباتر است آفریده.
این نقاش چیره دست، با یک قلم و یک مرکب، انواع نقشها را ابداع کرده، که بینندگان را مجذوب و شیفته و مفتون مى کند.
نخست مى گوید: «آیا ندیدى خداوند از آسمان آبى نازل کرد، و به وسیله آن میوه هائى با الوان مختلف به وجود آوردیم»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَرات مُخْتَلِفاً أَلْوانُها).
شروع این جمله، با استفهام تقریرى، ضمن تحریک حس کنجکاوى انسانها، اشاره به این است که، این مطلب آن چنان روشن و آشکار است که هر کس بنگرد مى بیند، آرى، مى بیند که از آب و زمین واحد، یکى بى رنگ و دیگرى تنها داراى یک یا چند رنگ، این همه رنگهاى مختلفى از میوه هاى گوناگون، گلهاى زیبا، برگها و شکوفه ها، در چهره هاى مختلف به وجود آمده است.
«الوان» ممکن است به معنى رنگهاى ظاهرى میوه ها باشد، که حتى در یک نوع میوه مانند سیب، الوان گوناگونى وجود دارد، تا چه رسد به میوه هاى مختلف، و ممکن است، کنایه از تفاوت در طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها بوده باشد، تا آنجا که حتى در یک نوع میوه، باز اصناف گوناگونى وجود دارد، چنان که مثلاً در انگور، شاید بیش از 50 نوع، و در خرما حدود 70 نوع وجود دارد!
جالب این که: آیه فوق در آغاز مى گوید: «خداوند از آسمان آبى فرستاد» (به صورت فعل غائب) سپس اضافه مى کند: «ما به وسیله آن میوه هاى رنگارنگى خارج ساختیم» (به صورت متکلم) این طرز تعبیر، منحصر به این آیه نیست، در مواردى دیگر از قرآن مجید نیز، همانند آن دیده مى شود، گوئى بیان جمله نخست، درک و معرفت جدیدى درباره خدا به مخاطب مى دهد، و با این درک و شناخت در پیشگاه خدا حاضر مى شود، و در حضور با آنها سخن مى گوید.
در دنباله آیه، به تنوع طرقى که در کوهها وجود دارد، و سبب شناخت جاده ها از یکدیگر مى شود اشاره کرده، مى گوید: «از کوهها نیز جاده هائى آفریده شده به رنگ سفید و سرخ، با رنگ هائى متفاوت و (گاه) به رنگ کاملاً سیاه» (وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ).(1)
این تفاوت الوان، از یکسو، زیبائى خاصى به کوهها مى بخشد، و از سوى دیگر، سببى براى پیدا کردن راهها و گم نشدن در جاده هاى پرپیچ و خم کوهستانى است، و در نهایت دلیل است بر قدرت خداوند بر همه چیز.
«جُدَد» جمع «جُدّه» (بر وزن غده) به معنى جاده و طریق است.
«بِیض» جمع «ابیض» به معنى سفید و «حُمْر» جمع «احمر» به معنى سرخ است.
«غَرابِیب» جمع «غِرْبیب» (بر وزن کبریت) به معنى سیاه پر رنگ است، و این که: عرب به کلاغ «غراب» مى گوید، نیز از همین جهت است.
بنابراین ذکر کلمه «سود» که آن نیز جمع «اسود» به معنى سیاه است، پشت سر آن تأکیدى است بر معنى سیاهى شدیدِ بعضى از جاده هاى کوهستانى.(2)
این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده است که: خود کوهها همانند خطوط و جاده هائى است که بر سطح زمین، کشیده شده است، که مخصوصاً از فاصله هاى دور کاملاً محسوس است، خطوطى است که، بعضى سفید، بعضى سرخ رنگ و بعضى سیاه پر رنگ است، خطوطى است که دست تقدیر پروردگار بر چهره زمین ترسیم کرده.(3)
به هر حال، ساختمان کوهها با رنگهاى کاملاً متفاوت از یکسو، و جاده هاى کوهستانى با الوان گوناگون، از سوى دیگر، نشانه دیگرى از عظمت و قدرت و حکمت او است، که هر لحظه به شکلى در مى آید، و هر زمان به لباس دگرى خود را مى آراید.

* * *

در آیه بعد، مسأله تنوع الوان را در انسانها و جانداران دیگر مطرح کرده مى گوید: «از انسانها و جنبندگان و چهار پایان نیز افرادى آفریده شده، که رنگهاى متفاوتى دارند» (وَ مِنَ النّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
آرى، انسانها با این که همه از یک پدر و مادرند، داراى نژادها و رنگهاى کاملاً متفاوتند، بعضى سفید، همچون برف، بعضى سیاه، همچون مُرَکّب، حتى در یک نژاد نیز تفاوت در میان رنگها بسیار است، بلکه فرزندان دوقلو هم، که تمام مراحل جنینى را با یکدیگر طى کرده، و از آغاز در آغوش هم بوده اند، با دقت که نگاه کنیم از نظر رنگ کاملاً یکسان نیستند، با این که: از یک پدر و یک مادر و در یک زمان نطفه آنها منعقد شده، و از یک نوع غذا تغذیه کرده اند.
گذشته از چهره ظاهرى، رنگهاى باطنى آنها، و خلق و خوهاى آنها، و صفات و ویژگیهاى آنان و استعداد و ذوقهایشان، کاملاً متنوع و مختلف است، تا مجموعاً یک واحد منسجم با تمام نیازمندیها را به وجود آورد.
در جهانِ جنبندگان، هزاران هزار نوع حشره، پرنده، خزنده، حیوانات دریائى، و حیوانات وحشى بیابانى وجود دارد، که هر کدام با ویژگیها و عجائب خلقتشان، نشانه اى از قدرت و عظمت و علم آفریدگارند.
هنگامى که به یک باغ وحش بزرگ، قدم مى گذاریم، با این که بیش از جزئى از هزاران جزء، از موجودات زنده جهان در آنجا حضور ندارد، چنان مات و مبهوت و مسحور و مجذوب مى شویم، که بى اختیار لب به ستایش خداوندگارى که، این همه نقش عجب را بر در و دیوار وجود زده است، مى گشائیم.
پس از بیان این نشانه هاى توحیدى، در پایان به صورت یک جمع بندى، مى گوید: «آرى مطلب چنین است» (کَذلِکَ).(4)
و از آنجا که بهره گیرى از این آیات بزرگ آفرینش، بیش از همه، براى بندگان خردمند و دانشمند است، در دنباله آیه مى فرماید: «تنها بندگان عالم و دانشمندند، که از خدا مى ترسند» (إِنَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ).
آرى، از میان تمام بندگان، دانشمندانند که به مقام عالى خشیت، یعنى «ترس از مسؤلیت، توأم با درک عظمت مقام پروردگار» نائل مى گردند، این حالت «خشیت» مولود سیر در آیات آفاقى و انفسى و آگاهى از علم و قدرت پروردگار، و هدف آفرینش است.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: «خشیت» به معنى ترسى است آمیخته با تعظیم، و غالباً در مواردى به کار مى رود که، از علم و آگاهى به چیزى سرچشمه مى گیرد.
و لذا در قرآن مجید، این مقام، مخصوص عالمان شمرده شده است.
کراراً گفته ایم، ترس از خدا، به معنى ترس از مسئولیت هائى است که انسان در برابر او دارد، ترس از این که: در اداى رسالت و وظیفه خویش، کوتاهى کند، و از این گذشته، اصولاً، درک عظمت، آن هم عظمتى که نامحدود و بى پایان است براى موجود محدودى، همچون انسان، خوف آفرین است (دقت کنید).
از این جمله، ضمناً این نتیجه به خوبى گرفته مى شود که: عالمان واقعى آنها هستند که، در برابر وظائف خود، احساس مسئولیت شدید دارند، و به تعبیر دیگر، اهل علم اند، نه سخن، چرا که علمِ بى عمل، دلیل بر عدم خشیت است، و صاحبان آن در آیه فوق، در زمره علماء محسوب نیستند.
همین حقیقت در حدیثى از امام زین العابدین على بن الحسین(علیهم السلام) آمده است که فرمود: وَ مَا الْعِلْمُ بِاللّهِ وَ الْعَمَلُ إِلاّ إِلْفانِ مُؤْتَلِفانِ فَمَنْ عَرَفَ اللّهَ خافَهُ وَ حَثَّهُ الْخَوْفُ عَلَى الْعَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ وَ إِنَّ أَرْبابَ الْعِلْمِ وَ أَتْباعَهُمُ الَّذِینَ عَرَفُوا اللّهَ فَعَمِلُوا لَهُ وَ رَغِبُوا إِلَیْهِ وَ قَدْ قالَ اللّهُ: إِنَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ:
«علم و عمل دو دوست صمیمى اند، کسى که خدا را بشناسد از او مى ترسد، و همین ترس، او را وادار به عمل و اطاعت فرمان خدا مى کند، صاحبان علم و پیروان آنها، کسانى هستند که، خدا را به خوبى شناخته اند و براى او عمل مى کنند، و به او عشق مىورزند، چنان که خداوند فرموده: إِنَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ».(5)
و در حدیث دیگرى، از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر همین آیه مى خوانیم: یَعْنِی بِالْعُلَماءِ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ قَوْلَهُ فِعْلُهُ فَلَیْسَ بِعالِم: «منظور از علما کسانى هستند که اعمال آنها هماهنگ با سخنان آنها باشد، کسى که گفتار و کردارش هماهنگ نباشد، عالم نیست».(6)
و در حدیث دیگرى آمده: أَعْلَمُکُمْ بِاللّهِ أَخْوَفُکُمْ لِلّهِ: «از همه شما عالمتر کسى است که ترسش از خدا از همه بیشتر باشد».(7)
کوتاه سخن این که: «عالمان» در منطق قرآن، کسانى نیستند که مغزشان صندوقچه آراء و افکار این و آن، و انباشته از قوانین و فورمولهاى علمى جهان، و زبانشان گویاى این مسائل، و محل زندگیشان مدارس و دانشگاهها و کتابخانه هاست، بلکه، علماء آن گروه از صاحب نظران و دانشمندانند که، نور علم و دانش تمام وجودشان را به نور خدا و ایمان و تقوا روشن ساخته، و نسبت به وظائفشان سخت احساس مسئولیت مى کنند، و از همه پاى بندترند.
در سوره «قصص» نیز خواندیم: وقتى «قارونِ» مغرور، و از خود راضى، که مدعى مقام علم نیز بود، ثروت خود را به نمایش گذاشت، جمعیت دنیاپرستان که سخت تحت تأثیر آن زرق و برق قرار گرفته بودند، آرزو کردند: اى کاش! آنها نیز داراى چنین بهره اى از اموال دنیا بودند، ولى «عالمانِ بنى اسرائیل بر آنها فریاد زدند، واى بر شما! پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، بهتر است، و این مقام، تنها در اختیار شکیبایان و افراد پر استقامت قرار مى گیرد» (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لایُلَقّاها إِلاَّ الصّابِرُونَ).(8)
و در پایان آیه، به عنوان یک دلیل کوتاه، بر آنچه گذشت مى فرماید: «خداوند عزیز و غفور است» (إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ).
«عزت» و «قدرت» بى پایانش، سرچشمه خوف و خشیت اندیشمندان است، و «غفوریتش» که نشانه رحمت بى انتهاى او است، سبب رجاء و امید آنان است، و به این ترتیب این دو نام مقدس، بندگان خدا را در میان خوف و رجاء نگه مى دارد، و مى دانیم: حرکت مداوم به سوى تکامل، بدون اتصاف به این دو وصف ممکن نیست.

* * *


1 ـ بعضى این جمله را جمله «استینافیه» دانسته اند («من الجبال» خبر مقدم و «جدد» مبتداى مؤخر است).
و بعضى گفته اند در تقدیر چنین است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ مِنَ الْجِبالِ جُدَداً بِیضاً وَ حُمْراً مُخْتَلِفاً أَلْوانُها».
2 ـ به طورى که بعضى از کتب لغت مانند «لسان العرب» و بعضى از مفسران تصریح کرده اند: «سود» در آیه بالا، بدل از «غرابیب» است، زیرا در مورد رنگها تأکید مقدم نمى شود (توجه داشته باشید: «غرابیب» تأکید بیشترى از نظر سیاهى در بر دارد تا «سود») لذا گفته اند در اصل، «سود غرابیب» بوده است.
3 ـ تفسیر «المیزان»، جلد 17، صفحه 42.
4 ـ در این که «کَذلِکَ» چه محلى از اعراب دارد، احتمالات مختلفى داده اند، بعضى آن را یک جمله مستقل دانسته اند که در تقدیر چنین بوده: (الأَمْرُ کَذلِکَ) و ما در تقسیر، همین معنى را انتخاب کردیم، چون جالبتر و مناسبتر است.
ولى بعضى، آن را به جمله قبل زده اند و گفته اند: معنى چنین است: «کَما أَنَّ الثَّمَراتِ وَ جُدَدَ الْجِبالِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها کَذلِکَ النّاسُ وَ الدَّوَابُّ وَ الْأَنْعامُ».
این احتمال نیز داده شده که مربوط به جمله بعد باشد و معنى چنین است: «کَذلِکَ تَخْتَلِفُ أَحْوالُ الْعِبادِ فِى الْخَشْیَةِ».
5 ـ «روضه کافى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 359.
6 و 7 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث.
8 ـ قصص، آیه 80.
سوره فاطر / آیه 29 - 30 سوره فاطر / آیه 27 - 28
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma