این انسان هاى کم ظرفیت

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
تفسیر نمونه جلد 20
نکته: سوره فصلت/ آیه 49- 52


به تناسب بحثى که در آیات گذشته، درباره مشرکان و سرنوشت آنها بیان شده بود، در آیات مورد بحث، ترسیمى از حال این انسان هاى ضعیف و بى ایمان شده، ترسیمى گویا و روشنگر، و تجسمى زنده و آشکار از این افراد کوتاه فکر و کم ظرفیت.
نخست مى فرماید: «انسان هرگز از تقاضاى نیکى ها، اموال و ثروت ها و مواهب زندگى، خسته و ملول نمى شود» (لایَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمى افتد، هر چه بیشتر پیدا مى کند، باز بیشتر مى خواهد، و هر چه به او بدهند، باز سیر نمى شود.
«اما اگر دنیا به او پشت کند، نعمت هاى او زائل گردد، و شرّ و بدى و تنگدستى و فقر دامن او را بگیرد، به کلى مأیوس و نومید مى شود» (وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ).
منظور از «انسان» در اینجا «انسان تربیت نایافته»اى است که قلبش به نور معرفت الهى و ایمان پروردگار، و احساس مسئولیت در روز جزا روشن نشده، انسان هائى که بر اثر جهان بینى هاى غلط در محدوده عالم ماده گرفتارند، و روح بلندى که ماوراى آن را ببیند، و ارزش هاى والاى انسانى را بنگرد، ندارند.
آرى، آنها به هنگام اقبال دنیا، مسرور و مغرورند، و به هنگام ادبار دنیا مغموم و مأیوسند، نه پناهگاهى دارند که به آنها پناه دهد، و نه چراغ فروزانى که  نور امید بر قلب آنها بپاشد.
ضمناً، باید توجه داشت که «دعاء»، گاه به معنى «خواندن» کسى است، و گاه به معنى «طلب کردن» چیزى است، و در آیه مورد بحث، به معنى دوم مى باشد، بنابراین لایَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ: «یعنى انسان از طلب و تقاضاى نیکى ها هرگز ملول و خسته نمى شود».
در این که «یَئُوسْ» و «قَنُوطْ» به یک معنى است، یعنى انسان نومید، یا دو معنى مختلف دارد؟ و تفاوت میان این دو چیست؟ در میان مفسران گفتگو است: بعضى هر دو را به یک معنى (براى تأکید) دانسته اند.(1)
ولى بعضى «یَئُوسْ» را از ماده «یَأس» به معنى وجود نومیدى در درون قلب و «قَنُوط» را به معنى ظاهر ساختن آن در چهره و در عمل دانسته اند.(2)
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» در میان این دو چنین فرق گذاشته که، «یأس»، «نومیدى از خیر» است و «قَنُوط»، «نومیدى از رحمت».(3)
ولى آنچه از موارد استعمال واژه «یأس» و «قَنُوط» در قرآن مجید به دست مى آید، این است که «یأس» و «قَنُوط» تقریباً در یک معنى به کار مى رود، مثلاً در داستان «یوسف» مى خوانیم که «یعقوب» فرزندان خود را از یأس از رحمت الهى بر حذر داشت، در حالى که آنها در مورد پیدا کردن «یوسف» هم قلباً مأیوس بودند، و هم نشانه هاى یأس را ظاهر کرده بودند.(4)
و در مورد «قَنُوط» در داستان بشارت فرزند به «ابراهیم» مى خوانیم که، او از این مسأله اظهار تعجب کرد، اما فرشتگان به او گفتند: بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلاتَکُنْ  مِنَ الْقانِطِیْنَ: «ما تو را به حق بشارت دادیم بنابراین مأیوس نباش»!.(5)

* * *

در آیه بعد، به یکى دیگر از حالات نامطلوب انسان هاى دور مانده از علم و ایمان، یعنى حالت غرور و از خود راضى بودن، اشاره کرده، مى فرماید: «هر گاه ما به انسان رحمتى از سوى خود، بعد از ناراحتى که به او رسیده بچشانیم، مى گوید: این به خاطر شایستگى من است و لایق چنین مقام و موهبتى بوده ام» (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنّا مِنْ بَعْدِ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی).(6)
این بینواى مغرور، فراموش مى کند که اگر لطف خدا نبود، به جاى این نعمت، باید گرفتار بلا شود، و همچون «قارون» مستکبر که وقتى خداوند براى آزمایش او ثروت زیادى به وى بخشید، و به او گفتند: تو هم نیکى کن آنگونه که خدا بر تو روا داشته، «گفت: نه، من هر چه دارم بر اثر علم و دانش و لیاقت ذاتى خودم دارم» «قالَ إِنَّما أُوتِیْتُهُ عَلى عِلْم عِنْدِی».(7)
در دنباله آیه مى افزاید: این غرور، سرانجام او را به انکار آخرت مى کشاند، و مى گوید: «من باور ندارم قیامتى در کار باشد» (وَ ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً).
«و به فرض که قیامتى در کار باشد، هر گاه من به سوى پروردگارم بازگردم پاداش هاى نیک و مواهب بسیار از براى من نزد او آماده است»! خدائى که در دنیا مرا این چنین گرامى داشته، حتماً در آخرت بهتر از این پذیرائى خواهد کرد! (وَ  لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى).
نظیر این مطلب در سوره «کهف»، در داستان آن دو دوستى که یکى ثروتمند بود و راه کفر و غرور را پیش گرفت، و دیگرى در مسیر ایمان ثابت قدم ماند، آمده است: آنجا که قرآن از زبان آن مرد مغرور که صاحب باغ ها و چشمه هاى پر آب بود نقل مى کند: ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیْدَ هذِهِ أَبَداً ـ وَ ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّى لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلِباً: «من هرگز گمان نمى کنم قیامت بر پا شود، و اگر قیامتى در کار باشد و به سوى پروردگارم بازگردم جایگاهى بهتر و عالى تر از این خواهم یافت»!!.(8)
ولى خداوند این افراد مغرور و خیره سر را در پایان این آیه چنین تهدید مى کند که: «ما به زودى کافران را از اعمالى که انجام داده اند آگاه خواهیم کرد، و از عذاب شدید به آنها مى چشانیم» (فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذاب غَلِیظ).(9)
همین معنى در جاى دیگر از قرآن مجید، و به تعبیر دیگر آمده است: آنجا که مى فرماید: وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ: «هر گاه به انسان نعمتى را پس از ناراحتى و شدت بچشانیم، مى گوید: مشکلات و گرفتارى ها براى همیشه از من برطرف شد، و دیگر بر نخواهد گشت، سپس غرق شادى و غفلت و کبر و غرور مى شود».(10)
در آیه بعد، سومین حالتى را که براى این گونه انسان ها به هنگام اقبال و ادبار دنیاى مادى رخ مى دهد، بازگو مى کند که حالت فراموش کارى به هنگام نعمت، و  جزع و فزع، به هنگام مصیبت است.
مى فرماید: «هر گاه به انسان نعمتى دهیم روى مى گرداند، و با تکبر از حق دور مى شود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ).
«اما هر گاه مختصر ناراحتى به او برسد، تقاضاى فراوان و زیادى براى برطرف شدن آن دارد و دعاى مستمر مى کند» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاء عَرِیض).
«نا» از ماده «نأى» (بر وزن رأى) به معنى دور شدن، مى باشد و هنگامى که «جانب» (پهلو) پشت سر آن قرار گیرد، کنایه از تکبر و غرور است، چون آدم هاى متکبر صورت خود را بر مى گردانند و با بى اعتنائى دور مى شوند.
«عَرِیْض» به معنى پهن، در مقابل طویل است، و عرب این دو تعبیر را در مورد کثرت و زیادى به کار مى برد.
شبیه همین معنى در سوره «یونس» آمده است: وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاِعدًا أَوْ قائِماً فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنَ لَمْ یَدعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِیْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ: «هنگامى که به انسان، مختصر زیانى برسد ما را در همه حال مى خواند، در حالى که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، اما هنگامى که ناراحتى او را بر طرف سازیم، چنان مى رود که گوئى هرگز ما را براى حل مشکلى نخوانده! این گونه براى اسراف کاران اعمالشان زینت داده شده است»!.(11)
آرى، چنین است انسان فاقد ایمان و تقوا، که دائماً به این حالات گرفتار است، به هنگام روى آوردن نعمت ها «حریص» و «مغرور» و «فراموشکار» و به  هنگام پشت کردن نعمت ها «مأیوس» و «نومید» و «پر جزع».
ولى در مقابل، مردان حق و پیروان راستین مکتب انبیاء، آنچنان پرظرفیت و پرمایه اند که نه روى آوردن نعمت ها آنها را دگرگون مى سازد، و نه ادبار دنیا ضعیف و ناتوان و مأیوس، آنها به مصداق «رِجالٌ لاتُلْهِیْهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ»، سودمندترین تجارت ها، و پرفایده ترین درآمدها، آنها را از یاد خدا غافل نمى سازد، آنها فلسفه تلخى ها و شیرینى هاى زندگى را به خوبى مى دانند، آنها مى دانند که گاه تلخى ها زنگ بیدارباش است، و شیرینى ها آزمایش و امتحان الهى .
گاه تلخى ها، مجازات غفلت ها است، و نعمت ها، براى برانگیختن حسّ شکرگزارى بندگان.
قابل توجه این که: در آیات فوق تعبیر به «أَذَقْنا» و «مَسَّهُ» شده، که مفهومش این است با مختصر رو آوردن دنیا، یا زوال نعمت ها وضع این افراد کم مایه دگرگون مى شود، و راه غرور، یا نومیدى و یأس را پیش مى گیرند، آنها چنان کوتاه فکر و ضعیف اند که طبق ضرب المثل معروف: «با غوره اى ترش مى شوند و با مویزى شیرین».
آرى، یکى از مهم ترین آثار ایمان به خدا، همان وسعت روح، و بلندى افق فکر، و شرح صدر، و آمادگى مقابله با مشکلات و مصائب و مبارزه با هیجانات نامطلوب نعمت ها است.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) ضمن دعاهائى که در آن، سرمشق به یاران خود مى دهد عرض مى کند: نَسْئَلُ اللّهَ سُبْحانَهُ أَنْ یَجْعَلَنا وَ إِیّاکُمْ مِمَّنْ لاتُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ، وَ لاتُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طاعَةِ رَبِّهِ غایَةٌ، وَ لاتَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدامَةٌ وَ کَئابَةٌ: «از خدا مى خواهیم: ما و شما را از کسانى قرار دهد که هیچ نعمتى آنها را مست و مغرور  نمى سازد، و هیچ هدفى آنها را از طاعت پروردگار باز نمى دارد، و پس از فرا رسیدن مرگ پشیمانى و اندوه دامانشان را نمى گیرد».(12)

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، آخرین سخن را با این افراد لجوج در میان مى گذارد، و اصل عقلى معروف «دفع ضرر محتمل» را با بیانى روشن براى آنها تشریح مى کند، خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، مى فرماید: «به آنها بگو! به من خبر دهید! اگر این قرآن از سوى خداوند یگانه یکتا باشد (و حساب و جزا و بهشت و دوزخى در کار باشد) و شما به آن کافر شوید، چه کسى گمراه تر خواهد بود از آن کس که در مخالفت، شدیدى قرار دارد»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاق بَعِید).(13)
البته، این گفتار، در مورد کسانى است که هیچ دلیل منطقى در آنها کارگر نیست، در حقیقت آخرین سخنى است که به اشخاص لجوج و مغرور و متعصب گفته مى شود، و آن این که: اگر شما حقانیت قرآن و توحید و وجود عالم پس از مرگ را صددرصد، نپذیرید، مسلماً دلیل بر نفى آن نیز ندارید، بنابراین، این احتمال باقى است که دعوت قرآن و مسأله معاد واقعیت داشته باشد، آنگاه فکر کنید چه سرنوشت تاریک و وحشتناکى خواهید داشت با این گمراهى و مخالفت شدید و موضع گیرى در برابر این مکتب الهى.
این همان سخنى است که ائمه دین(علیهم السلام)، در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله، مطرح مى کردند چنان که در حدیثى که در کتاب «کافى» آمده، مى خوانیم: امام صادق(علیه السلام) با «ابن ابى العوجاء»، مادى و ملحد عصر خود، سخنان بسیارى داشت، آخرین مرحله که او را در «مراسم حج» ملاقات کرد، بعضى از یاران امام عرض کردند، مثل این که «ابن ابى العوجاء» مسلمان شده؟! امام فرمود: او از این کوردل تر است، هرگز مسلمان نخواهد شد، هنگامى که چشمش به امام صادق(علیه السلام) افتاد گفت: اى آقا و بزرگ من!
امام فرمود: ما جاءَ بِکَ إِلى هذَا الْمَوْضِعِ؟: «تو اینجا براى چه آمده اى»؟!
عرض کرد: عادَةُ الْجَسَدِ، وَ سُنَّةُ الْبَلَدِ، وَ لْنَنْظُرَ مَا النّاسُ فِیْهِ مِنَ الْجُنُونُ وَ الْحَلْقِ وَ رَمْىِ الْحِجارَةِ!: «براى این که هم جسم ما عادت کرده، هم سنت محیط اقتضاء مى کند، ضمناً نمونه هائى از کارهاى جنون آمیز مردم، و سر تراشیدن ها، و سنگ انداختن ها را تماشا کنم»!!
امام فرمود: أَنْتَ بَعْدُ عَلى عُتُوِّکَ وَ ضَلالِکَ، یا عَبْدَالْکَرِیْمِ!: «تو هنوز بر سرکشى و گمراهى خود باقى هستى، اى عبد الکریم»!.(14)
او خواست شروع به سخن کند، امام فرمود: لاجِدالَ فِى الْحَجِّ: «در حج جاى مجادله نیست» و عباى خود را از دست او کشید، و این جمله را فرمود: إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ کَما تَقُولُ ـ وَ لَیْسَ کَما تَقُولُ ـ نَجَوْنا وَ نَجَوْتَ ، وَ إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ کَما نَقُول ـ وَ هُوَ کَما نَقُولُ ـ نَجَوْنا وَ هَلَکْتَ!: «اگر مطلب این باشد که تو مى گوئى (خدا و قیامتى در کار نباشد) ـ که مسلماً چنین نیست ـ، هم ما اهل نجاتیم و هم تو، ولى اگر مطلب این باشد که ما مى گوئیم، ـ و حق نیز همین است ـ، ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک مى شوى».
«ابن ابى العوجاء» رو به همراهانش کرد و گفت: وَجَدْتُ فِى قَلْبِی حَزازَةً  فَرُدُّونِی، فَرَدُّوهُ فَماتَ!: «در درون قلبم دردى احساس کردم، مرا بازگردانید، او را بازگرداندند و به زودى از دنیا رفت»!.(15)

* * *


1 ـ «المیزان»، جلد 17، صفحه 402، ذیل آیات مورد بحث.
2 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 27، صفحه 137 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 25، صفحه 4.
3 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 28.
4 ـ یوسف، آیه 87.
5 ـ حجر، آیه 55.
6 ـ بعضى از مفسران گفته اند که جمله «هذا لِی» یعنى: «این نعمت همیشه براى من پایدار خواهد بود»، در حقیقت دوام آن را مى رساند، اما تفسیرى که در بالا گفتیم مناسب تر است، هر چند میان این دو تضادى وجود ندارد و قابل جمع است که هم خود را مستحق نعمت بداند و هم آن را دائم و جاودانى پندارد.
7 ـ قصص، آیه 78.
8 ـ کهف، آیه 35 و 36.
9 ـ «عَذاب غَلِیظ» به معنى «عذاب شدید و متراکم» است.
10 ـ هود، آیه 10.
11 ـ یونس، آیه 12.
12 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 64.
13 ـ «أَرَأَیْتُمْ» معمولاً آن را به معنى «أَخْبِرُونِى» (به من خبر دهید) تفسیر مى کنند و ما بحث مشروحى در این زمینه در جلد 5، صفحه 231 داشتیم.
14 ـ «عبدالکریم» اسم اصلى «ابن ابى العوجاء» بود، و چون او منکر خدا بود امام(علیه السلام) مخصوصاً او را به این نام صدا مى زد تا شرمنده شود.
15 ـ «اصول کافى»، جلد 1، صفحه 78 (کتاب التوحید، باب حدوث العالم).
نکته: سوره فصلت/ آیه 49- 52
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma