درخواست فرمانده

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
تفسیر نمونه جلد 02
1 ـ تابوت یا صندوق عهد؟ «طالوت» زمام کشور را به دست گرفت!


در نخستین آیه، روى سخن را به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) کرده، مى فرماید: «آیا ندیدى جمعى از اشراف بنى اسرائیل را بعد از موسى(علیه السلام) که به پیامبر خود گفتند: زمامدارى، براى ما انتخاب کن تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پیکار کنیم»؟ (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَ ِ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ).
واژه «مَلاَءْ» در لغت به معنى اشیاء یا اشخاصى است که چشم را پر مى کند و شگفتى بیننده را برمى انگیزد، به همین جهت، به جمعیت زیادى که داراى رأى و عقیده واحدى، باشند «مَلاَءْ» گفته مى شود، و نیز به اشراف و بزرگان هر قوم و ملتى «ملاء» مى گویند; زیرا هر کدام از این دو گروه به خاطر کمیت یا کیفیت خاص خود چشم بیننده را پر مى کند.
همان طور که قبلاً اشاره شد، این آیه، اشاره به جمعیت زیادى از بنى اسرائیل مى کند که یک صدا از پیامبر خویش، تقاضاى امیر و رهبرى کردند، تا بتوانند به فرماندهى او با «جالوت» که تمام حیثیت دینى، اجتماعى و اقتصادى آنها را به خطر افکنده بود پیکار کنند.
قابل توجه این که: آنها براى رفع تجاوز دشمن که ایشان را از سرزمینشان بیرون رانده بود، مى خواستند مبارزه کنند، در عین حال، نام آن را فى سبیل اللّه (در راه خدا گذاردند) از این تعبیر، روشن مى شود: آنچه به آزادى و نجات انسان ها از اسارت و رفع ظلم کمک کند، «فى سبیل اللّه» محسوب مى شود.
علاوه بر این، پیکار مزبور، جنبه دینى و مذهبى نیز داشت.
بعضى نام این پیامبر را «شمعون»، بعضى «اشموئیل»، و بعضى «یوشع»، ذکر کرده اند، ولى، مشهور در میان مفسران همان «اشموئیل» است که عربى آن اسماعیل مى باشد، و از امام باقر(علیه السلام) نیز در روایتى نقل شده است.(1)
به هر حال، پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود، و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمى دید به آنها گفت: «اگر دستور پیکار به شما داده شود شاید (سرپیچى کنید و) در راه خدا پیکار نکنید» (قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاّ تُقاتِلُوا).
آنها در پاسخ گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شده ایم» شهرهاى ما به وسیله دشمن اشغال و فرزندانمان اسیر شده اند؟! (قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا).
و به این ترتیب، اعلام وفادارى به عهد و پیمان خود کردند، ولى با این همه هیچ یک از نام خدا و فرمان او، حفظ استقلال و موجودیتشان، و آزادى فرزندان، نتوانست جلو پیمان شکنى آنها را بگیرد، لذا در ادامه این آیه مى خوانیم: «هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عده کمى همگى سرپیچى کردند و خداوند به (احوال) ستمکاران آگاه است»، مى شناسد و به آنها کیفر مى دهد (فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ).
بعضى از مفسران، عده وفاداران را 313 نفر نوشته اند، همانند سربازان وفادار اسلام در جنگ بدر.(2)

* * *

در هر صورت، پیامبرشان، طبق وظیفه اى که داشت به در خواست آنها پاسخ گفت، و «طالوت» را به فرمان خدا براى زمامدارى آنان برگزید، مى فرماید: «پیامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگیخته است» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً).
مطابق این آیه، انتخاب «طالوت» به عنوان زمامدارى و فرماندهى لشکر بنى اسرائیل از سوى خدا بوده و شاید جمله قَدْ بَعَثَ: «برانگیخت» اشاره به همان چیزى باشد که در شرح این داستان گذشت که حوادث غیر منتظره اى «طالوت» را به شهر آن پیامبر(علیه السلام) و مجلس او کشانید، و این انتخاب الهى صورت گرفت.
ضمناً از تعبیر «مَلِکاً» چنین بر مى آید که «طالوت»، تنها فرمانده لشکر نبود، بلکه زمامدار کشور هم بود.(3)
از اینجا مخالفت شروع شد، «گروهى گفتند: چگونه او بر ما حکومت داشته باشد با این که ما از او شایسته تریم، و او ثروت زیادى ندارد»؟! (قالُوا أَنـّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ).
این نخستین اعتراض و پیمان شکنى بود که بنى اسرائیل در برابر آن پیامبر(علیه السلام) کردند، و با این که او تصریح کرده بود انتخاب «طالوت» از طرف خدا است، آنها در واقع به انتخاب خداوند اعتراض کردند که ما از او سزاوارتریم; زیرا داراى دو شرط لازم براى زمامدارى هستیم، نسب عالى و ثروت فراوان و همان طور که قبلاً در شرح داستان آمد، «طالوت» جوانى از یک قبیله گمنام بنى اسرائیل و از نظر مالى یک کشاورز ساده بود.
ولى قرآن پاسخ دندان شکنى را که آن پیامبر به گمراهان بنى اسرائیل داد چنین بازگو مى کند: «گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده» (قالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ).
این که مى بینید خداوند او را برگزیده و زمامدار شما قرار داده، به خاطر این است که از نظر هوش و فرزانگى و علم، پر مایه است و از نظر نیروى جسمانى، قوى و پر قدرت، یعنى:
اولاً ـ این گزینش خداوند حکیم است.
ثانیاً ـ شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسى رهبرى را فراموش کرده اید، نسبت عالى و ثروت، هیچ امتیازى براى رهبرى نیست، چون هر دو امر اعتبارى و بیرون ذاتى است، ولى، علم و دانش و نیروى جسمانى دو امتیاز واقعى و درون ذاتى است که تأثیر عمیقى در مسأله رهبرى دارد.
رهبر باید با علم و دانش خود، مصلحت جامعه اى را که در رأس آن است تشخیص دهد، و با قدرت خود آن را به موقع اجرا در آورد.
با علم و تدبیر خود نقشه صحیح براى پیکار با دشمن بکشد و با نیروى جسمانى آن را پیاده کند.
تعبیر به بَسْطَةً: «گسترش» اشاره به این است که وسعت وجودى انسان در پرتو علم و قدرت است، هر قدر اینها افزوده شود هستى انسان گسترده تر مى شود.
در اینجا گسترش علم بر گسترش نیروى جسمانى، مقدم داشته شده; زیرا شرط اول علم و آگاهى است.
ضمناً از این تعبیر استفاده مى شود: امامت و رهبرى، گزینش الهى است، و او است که شایستگى ها را تشخیص مى دهد، اگر در فرزندان پیامبر این شایستگى را ببیند، امامت را در آنجا قرار مى دهد، و اگر در جاى دیگر، در آنجا قرار مى دهد، و این همان چیزى است که دانشمندان شیعه به آن معتقدند و از آن دفاع مى کنند.
سپس مى افزاید: «خداوند، مُلک خود را به هر کس بخواهد مى بخشد و خداوند (احسانش) وسیع و گسترده و دانا (به لیاقت و شایستگى افراد) است» (وَ اللّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ).
این جمله ممکن است اشاره به شرط سومى براى رهبرى باشد و آن فراهم شدن امکانات و وسائل مختلف از سوى خدا است; زیرا ممکن است رهبرى از نظر علم و قدرت کاملاً پر مایه باشد، ولى، در شرائط و ظرفى قرار گیرد که هیچگونه زمینه و آمادگى براى پیشرفت اهداف او وجود نداشته باشد، مسلماً چنین رهبرى به پیروزى درخشانى نخواهد رسید، قرآن مى گوید: خدا حکومت الهى را به هر کس بخواهد مى بخشد، یعنى شرائط و وسائل لازم را براى او فراهم مى سازد (این سخن ممکن است دنباله کلام آن پیامبر باشد و یا از کلام خداوند در قرآن).

* * *

آیه بعد نشان مى دهد: گویا بنى اسرائیل هنوز به مأموریت «طالوت» از سوى خداوند حتى با تصریح پیامبرشان «اشموئیل»، اطمینان پیدا نکرده بودند و از او خواهان نشانه و دلیل شدند، «پیامبرشان به آنان گفت: نشانه حکومت او این است که صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد، که در آن آرامشى از سوى پروردگارتان براى شما است، همان صندوقى که یادگارهاى خاندان موسى و هارون در آن است، در حالى که فرشتگان آن را حمل مى کنند، در این موضوع، نشانه روشنى براى شما است، اگر ایمان داشته باشید» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فی ذلِکَ لآَیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ).

* * *

سرانجام به رهبرى و فرماندهى «طالوت» تن در دادند و او لشکرهاى فراوانى را بسیج کرد و به راه افتاد، در اینجا بود که بنى اسرائیل در برابر آزمون عجیبى قرار گرفتند، بهتر است این سخن را از زبان قرآن در ادامه این آیات، بشنویم، مى فرماید:
«هنگامى که طالوت (به فرماندهى لشکر بنى اسرائیل منصوب شد و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: خداوند شما را با یک نهر آب امتحان مى کند، هر کس که از آن بنوشد از من نیست و آن کس که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نچشد از من است» (فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَر فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ).(4)
در اینجا لشکریان «طالوت» در برابر آزمون بزرگى قرار گرفتند، و آن مسأله مقاومت شدید در برابر تشنگى، و چنین آزمونى براى لشکر «طالوت»
ـ مخصوصاً با سابقه بدى که بنى اسرائیل در بعضى جنگ ها داشتند ـ ضرورت داشت; چرا که پیروزى هر جمعیتى، بستگى به مقدار انضباط و قدرت ایمان و استقامت در مقابل دشمن و اطاعت از دستور رهبر و فرمانده دارد.
«طالوت» مى خواست بداند انبوه لشکر تا چه اندازه، فرمان او را اطاعت مى کنند، به ویژه این که آنها با تردید و دودلى و حتى اعتراض، رهبرى او را پذیرفته بودند، گر چه در ظاهر تسلیم شده بودند، ولى، شاید هنوز در باطن، شک و تردید بر دل هاى آنها حکومت مى کرد.
به همین دلیل، مأمور مى شود: آنها را امتحان کند، تا روشن شود، آیا این سربازان که مى خواهند در برابر شمشیر آتشبار دشمن بایستند، توانائى تحمل مقدارى تشنگى را دارند یا نه؟!
ولى اکثریت آنها ـ همان طور که در شرح داستان قبلاً خواندیم و در آیه مورد بحث به طور فشرده به آن اشاره شده ـ از بوته این امتحان سالم بیرون نیامدند، چنان که قرآن مى گوید: «آنها همگى جز عده کمى از آنها، از آن آب نوشیدند» (فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ).
و به این ترتیب، دومین تصفیه در ارتش «طالوت» انجام یافت; زیرا «تصفیه اول» همان بود که به هنگام اعلام بسیج عمومى، گفته بود: کسانى که تجارت یا بناى نیمه کاره و امثال آن دارند، همراه من نیایند.
پس از آن مى افزاید: «هنگامى که او (طالوت) و افرادى که به وى ایمان آورده بودند (و از بوته آزمایش سالم به در آمدند)، از آن نهر گذشتند، گفتند: امروز ما (با این جمعیت اندک) توانائى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم» (فَلَمّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ).
این جمله به خوبى نشان مى دهد: همان گروه اندک که از آزمایش تشنگى سالم به در آمدند همراه او حرکت کردند، ولى همانها نیز وقتى فکر کردند که به زودى در برابر ارتش عظیم و نیرومند «جالوت» قرار مى گیرند فریادشان از کمى نفرات بلند شد، و این سومین مرحله آزمایش بود; زیرا تنها گروه کوچک ترى از این گروه اندک، اعلام آمادگى و وفادارى کامل کردند، چنان که قرآن در ادامه این آیه مى فرماید: «آنها که مى دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز و وعده هاى الهى ایمان داشتند) گفتند: چه بسیار گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند، و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) همراه است» (قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَة قَلیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ).(5)
این جمله به خوبى نشان مى دهد: کسانى که ایمان راسخ به روز رستاخیز داشتند به بقیه هشدار دادند که: نباید به «کمیّت» جمعیت نگاه کرد، بلکه باید «کیفیت» را در نظر گرفت; زیرا بسیار شده جمعیت کم از نظر نفرات، اما با کیفیتى بالا، از جهت ایمان و اراده و تصمیم و متکى به عنایات الهى به اذن اللّه بر جمعیت هاى انبوه پیروز شدند.
باید توجه داشت: «یَظُنُّونَ» در اینجا به معنى «یَعْلَمُونَ» مى باشد، یعنى کسانى که به رستاخیز، یقین داشتند و وعده هاى الهى را در مورد پاداش مجاهدان راستین مى دانستند (زیرا ظن در بسیارى از موارد به معنى یقین به کار مى رود و اگر آن را به معنى گمان هم بدانیم باز بى تناسب نخواهد بود; زیرا مفهوم آیه چنین مى شود که گمان به رستاخیز ـ چه رسد به علم و یقین ـ انسان را در برابر اهداف الهى مصمّم مى سازد همان گونه که گمان به منافع، در کارهاى مهم همچون کشاورزى و تجارت و صنعت صاحبان آنها را مصمم مى کند.
درباره این که چرا به روز قیامت، روز لقاى پروردگار گفته شده در ذیل آیه 46 همین سوره به مقدار کافى بحث کردیم.

* * *

در آیه بعد، مسأله رویارویى دو لشکر مطرح شده، مى فرماید: «به هنگامى که آنها (لشکر «طالوت» و بنى اسرائیل) در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فرو ریز و گام هاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ).
«بَرَزُوا» از ماده «بُروز»، به معنى ظهور است، و از آنجا که وقتى انسان در میدان جنگ، آماده و ظاهر مى شود، ظهور و بروز دارد به این کار، مبارزه یا «بَراز» مى گویند.
این آیه، مى گوید: هنگامى که «طالوت» و سپاه او، به جایى رسیدند که لشکر نیرومند «جالوت»، نمایان و ظاهر شد، و در برابر آن قدرت عظیم صف کشیدند، دست به دعا برداشتند و از خداوند سه چیز طلب کردند:
نخست صبر و شکیبائى و استقامت، در آخرین حدّ آن، لذا تعبیر به «أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» کردند که از ماده «اِفْراغ» به معنى ریختن آب یا ماده سیال دیگر از ظرف، به طورى که ظرف کاملاً خالى شود، نکره بودن «صبر» نیز تأکیدى به این مطلب است.
تکیه بر ربوبیت پروردگار (رَبَّنا) و تعبیر به «افراغ» که به معنى خالى کردن پیمانه است، و تعبیر به «عَلى» که بیانگر نزول از طرف بالا است و تعبیر به «صَبْراً» که در این گونه موارد دلالت بر عظمت دارد، هر کدام نکته اى در بر دارد که مفهوم این دعا را کاملاً عمیق و پر مایه مى کند.
دومین تقاضاى آنها از خدا این بود: «گام هاى ما را استوار بدار» تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم، در حقیقت، دعاى اول جنبه باطنى و درونى داشت و این دعا جنبه ظاهرى و برونى دارد و مسلماً ثبات قدم از نتایج روح استقامت و صبر است.
سومین تقاضاى آنها این بود: «ما را در برابر این قوم کافر یارى فرما و پیروز کن» که در واقع هدف اصلى را تشکیل مى دهد و نتیجه نهایى صبر و استقامت و ثبات قدم است.

* * *

به یقین خداوند چنین بندگانى را تنها نخواهد گذاشت هر چند عدد آنها کم و عدد دشمن زیاد باشد، لذا در آیه بعد مى فرماید: «آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را شکست دادند و به هزیمت واداشتند» (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ).
«و داود (جوان کم سن و سال و نیرومند شجاعى که در لشکر طالوت بود) جالوت را کشت» (وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ).
در اینجا چگونگى کشته شدن آن پادشاه ستمگر به دست داود جوان و تازه کار در جنگ، تشریح نشده، ولى همان گونه که در شرح داستان آمد، با فلاخنى که در دست داشت، یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر «جالوت» کوبیده شد، و در آن فرو نشست و فریادى کشید و فرو افتاد، و ترس و وحشت تمام سپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار کردند، گویا خداوند مى خواست قدرت خویش را در اینجا نشان دهد که: چگونه پادشاهى با آن عظمت و لشکرى انبوه به وسیله نوجوان تازه به میدان آمده اى، آن هم با یک سلاح ظاهراً بى ارزش، از پاى در مى آید.
آن گاه مى افزاید: «خداوند حکومت و دانش را به او بخشید و از آنچه مى خواست به او تعلیم داد» (وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ).
ضمیر در این دو جمله به «داود» برمى گردد که در واقع فاتح این جنگ بود.
گر چه در این آیه تصریح نشده که این «داود» همان داود، پیامبر بزرگ بنى اسرائیل، پدر سلیمان است، ولى جمله «آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ»، نشان مى دهد او به مقام نبوت رسید; زیرا این گونه تعبیرات معمولاً درباره انبیاى الهى است به خصوص که شبیه این تعبیر در آیه 20 سوره «ص» درباره داود(علیه السلام) آمده است: وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ: «پایه حکومت او را محکم ساختیم و به او دانش و تدبیر دادیم».
از روایاتى که در تفسیر این آیه، نقل شده، نیز به روشنى استفاده مى شود: او همان داود(علیه السلام)، پیامبر بنى اسرائیل است.
این تعبیر ممکن است اشاره به علم تدبیر کشوردارى و ساختن زره و وسائل جنگى و مانند آن باشد که داود(علیه السلام) در حکومت بسیار عظیم خود به آن نیاز داشت; زیرا خداوند هر مقامى را که به کسى مى سپارد آمادگى هاى لازم را نیز به او مى بخشد.
و در پایان آیه، به یک قانون کلى اشاره کرده، مى گوید: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر، دفع نکند، سراسر روى زمین فاسد مى شود، ولى خداوند نسبت به تمام جهانیان، لطف و احسان دارد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْل عَلَى الْعالَمینَ).
خداوند نسبت به جهانیان لطف و مرحمت دارد، که جلو همه گیر شدن و همگانى شدن فساد را در روى زمین مى گیرد.
درست است که سنت پروردگار بر این قرار گرفته که: در این دنیا اصل آزادى اراده و اختیار، حکومت کند و انسان ها در انتخاب راه خیر و شرّ آزاد باشند، ولى هنگامى که طغیان ستمگران، جهان را در معرض فساد و تباهى عمومى قرار دهد خداوند جمعى از بندگان خود را برمى انگیزد و یارى مى کند که جلو طغیان آنها را بگیرند، و حالت اهریمنى آنها را در هم بکوبند و این یکى از الطاف پروردگار بر بندگان است.
شبیه همین معنى در آیه 40 سوره «حج» نیز آمده است، مى فرماید: وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ: «اگر خداوند به وسیله بعضى از بندگان خود، بعض دیگر را دفع نکند، صومعه ها و کلیساها و معابد یهود و مساجد مسلمین ویران مى گردد».
و این آیات، بشارت است براى مؤمنان که در مواقعى که در فشار شدید از سوى طاغوت ها و جباران قرار مى گیرند در انتظار نصرت و پیروزى الهى باشند.

* * *

آخرین آیه مى فرماید: «اینها آیات خدا است که به حق بر تو مى خوانیم و تو از رسولان هستى» (تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ).
این آیه، به داستان هاى متعددى که در آیات گذشته درباره بنى اسرائیل آمد اشاره مى کند، و مى گوید: هر کدام نشانه اى از قدرت و عظمت پروردگار است (و پاک از هر گونه خرافه و افسانه) و از سوى خداوند بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل گردیده است، و این خود یکى از نشانه هاى صدق گفتار و نبوت او است.

* * *


1 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 350 (جلد 2، صفحه 140، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، طبع اول، 1415 هـ ق)، ذیل آیات مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحه 442.
2 ـ «روح المعانى» و تفسیر «کبیر»، ذیل آیات مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحات 437، 438، 441 و 454.
3 ـ صاحب «کشّاف»، طالوت را نامى عجمى مى داند، مانند جالوت و داود، و بعضى نیز گفته اند: نامى است عربى و از ماده «طول» گرفته شده که اشاره به قامت بلند او است (تفسیر کبیر، جلد 6، صفحه 172).
4 ـ «فَصَلَ» در اصل به معنى بریدن و قطع کردن است و در اینجا به معنى جداسازى مى باشد (جدا شدن از شهر و دیار) و «جُنُود» جمع «جُند» در اصل به معنى زمینى است که داراى سنگ هاى بزرگ و روى هم انباشته اى باشد، سپس به هر چیز متراکم و چشمگیر اطلاق شده و معمولاً به انبوه لشکر «جُند» مى گویند.
و تعبیر به «لَمْ یَطْعَمْهُ» به جاى «لَمْ یَشْرَبْهُ» اشاره به این است که آنها بیش از یک کف از آب آن نهر ننوشند و حتى در هان نکنند و نچشند.
5 ـ «فِئَة» از ماده «فَیْىء» در اصل به معنى بازگشت است و از آنجا که جمعیتى که پشتیبان یکدیگرند هر یک به کمک دیگرى باز مى گردد، به آنها «فِئَة» (بر وزن هبه) اطلاق شده است.
1 ـ تابوت یا صندوق عهد؟ «طالوت» زمام کشور را به دست گرفت!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma