اى انسان چه چیز تو را مغرور ساخته؟!

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
تفسیر نمونه جلد 26
مأموران ثبت اعمال سوره انفطار/ آیه 6- 12

در تعقیب آیات گذشته، که پیرامون معاد سخن مى گفت، در آیات مورد بحث، براى بیدار کردن انسان از خواب غفلت، و توجه او به مسئولیت هایش در برابر خداوند، نخست او را مخاطب ساخته و با یک استفهام توبیخى شدید و در عین حال توأم با نوعى لطف و محبت مى فرماید: «اى انسان! چه چیزى تو را از پروردگار کریمت غافل ساخته؟ و در برابر او جسور و مغرور نموده»؟! (یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ).
در اینجا «انسان» را به عنوان انسانیتش که اتمام امتیازات او را بر سایر موجودات این جهان یاد آور مى شود مخاطب ساخته، سپس او را در برابر خداوندى قرار مى دهد که هم «ربّ» است و هم «کریم».
به مقتضاى ربوبیتش پیوسته او را در کنف حمایت خود قرار داده، و تربیت و تکامل او را بر عهده گرفته.
و به مقتضاى کرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده، و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است، بى آن که انتظارى از او داشته باشد و پاداش و عوضى بطلبد، حتى خطاهاى او را نادیده مى گیرد، و با کرمش او را مورد عفو قرار مى دهد.
آیا سزاوار است چنین موجود شریفى در برابر چنان پروردگار بزرگى جسور گردد؟
و یا لحظه اى از او غافل شود، و در انجام فرمانش که ضامن سعادت خود او است قصور ورزد؟
لذا، در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده: هنگام تلاوت این آیه فرمود: غَرَّهُ جَهْلُهُ: «جهل و نادانیش او را مغرور و غافل ساخته است»!.(1)
و از اینجا روشن مى شود، هدف این است: با تکیه بر مسأله ربوبیت و کرم خداوند، غرور و غفلت انسان را در هم بشکند، آن گونه که بعضى پنداشته اند که: هدف، تلقین آدمى در زمینه عذرخواهى او است که در جواب بگوید: کرمت مرا مغرور ساخت.
و آنچه از «فضیل بن عیاض» نقل شده که: از او سؤال کردند: اگر در روز قیامت خداوند تو را به حضور طلبد و از تو بپرسد: «ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ»، در جواب چه مى گوئى گفت: در جواب مى گویم: غَرَّنِى سُتُورُکَ الْمُرْخاةِ: «پرده هائى که بر گناهان من افکنده بودى مرا غافل و مغرور ساخت»، نیز متناسب مفهوم آیه نیست.
بلکه در جهت مخالف هدف اصلى آیه قرار دارد; چرا که هدف در هم شکستن غرور و بیدار کردن از خواب غفلت است، نه پرده جدیدى بر پرده هاى غفلت افکندن!
بنابراین، سزاوار نیست آیه را از هدفى که داشته منحرف سازیم، و در جهت مخالف آن نتیجه گیرى کنیم.
«غَرَّکَ» از ماده «غرور» در اصل، به معنى غفلت به هنگام بیدارى است، و به تعبیر دیگر، غفلت در جائى که انسان باید غافل نباشد، و از آنجا که غفلت گاه سر چشمه «جسارت» و یا «خود برتربینى» مى شود، واژه «غرور» به این معانى نیز تفسیر شده است، و شیطان را از این رو «غَرُور» (بر وزن شرور) مى گویند که انسان را با وسوسه هاى خود فریب مى دهد و غافل و مغرور مى کند.
در تفسیر «کَرِیم» تعبیرات گوناگونى گفته اند:
بعضى گفته اند: کریم، بخشنده اى است که تمام افعالش احسان است و هرگز با بخشش خود در پى کسب سود یا دفع زیان نیست.
بعضى گفته اند: کریم، کسى است که هم آنچه را بر او است و هم آنچه را بر او لازم نیست مى بخشد.
و بعضى گفته اند: کریم، کسى است که متاع کم را مى پذیرد، و بهاى زیاد در برابر آن مى دهد.
ولى، در حقیقت همه اینها در مفهوم کریم در صورتى که در حدّ اعلى همچون کرم خداوند در نظر گرفته شود، جمع است. و در کرم خداوند همین بس که تنها به عفو گنهکار راضى نمى شود، بلکه گناهان را (در مورد کسانى که شایستگى دارند) به حسنات تبدیل مى کند.
امیر مؤمنان على(علیه السلام) در تفسیر این آیه جمله هاى عجیبى دارد، مى فرماید:
«این آیه کوبنده ترین دلیل در برابر شنونده است، و قاطعترین عذر در برابر شخص مغرور، کسى که جهالت و نادانیش او را جسور و مغرور ساخته، خداوند مى فرماید:
اى انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرأت داده؟
چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟
و چه چیز تو را به هلاکت خویش علاقمند نموده؟
آیا این بیمارى تو بهبودى ندارد؟
آیا این خوابت به بیدارى نمى انجامد؟
چرا (لااقل) آن مقدار که به دیگران رحم مى کنى به خودت رحم نمى کنى؟
تو هر گاه کسى را در میان آفتاب سوزان ببینى بر او سایه مى افکنى.
هر گاه بیمارى را ببینى که درد، او را سخت ناتوان ساخته از روى ترحم بر او گریه مى کنى.
پس چه چیز تو را بر بیماریت صبور ساخته، و بر مصیبتت شکیبا نموده، و از گریه بر خویشتن تسلیت داده؟ در حالى که عزیزترین افراد نزد تو خودت مى باشى؟
چگونه ترس از نزول بلا در شب تو را بیدار نکرده؟ با این که در گناه و معصیت او غوطهورى، و در حالى که زیر سلطه او قرار دارى.
بیا و این بیمارى (غفلت از خدا) را با داروى تصمیم و عزم راسخ مداوا کن! و این خواب غفلتى که چشمانت را فرو گرفته، با بیدارى برطرف ساز!
بیا مطیع خداوند شو! و به یاد او انس گیر! خوب تصور کن که به هنگام غفلتت از خدا، او با دادن نعمت ها به تو عنایت مى کند، تو را به سوى عفو و بخشش خویش مى خواند، و زیر پوشش فضل و برکات خود قرار مى دهد.
در حالى که تو همچنان به او پشت کرده اى، و به دیگرى رو مى آورى، بزرگ است خداوندى که با این قدرت عظیم، «کریم» است، اما تو با این ضعف و حقارت، چقدر بر معصیت او جسورى!...».(2)

* * *

پس از آن، براى بیدار ساختن این انسان غافل به گوشه اى از کرم و الطافش به او، در چهار مرحله اشاره کرده.
مى فرماید: «همان خدائى که تو را آفرید، آنگاه دستگاه هاى وجودت را منظم ساخت و سپس تعدیل نمود» (الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوّاکَ فَعَدَلَکَ).

* * *

«و به هر صورتى مى خواست تو را ترکیب نمود» (فِی أَىِّ صُورَة ما شاءَ رَکَّبَکَ).(3)
و به این ترتیب، مراحل چهارگانه عظیم خلقت را یعنى اصل آفرینش، و سپس تنظیم، و بعد از آن تعدیل، و سرانجام ترکیب بندى را در عباراتى کوتاه و پر معنى بیان مى کند.
در مرحله اول، اصل آفرینش انسان قرار دارد که او را از نطفه اى ناچیز در ظلمتکده رحم آفرید.
در مرحله بعد، که مرحله «تسویه و تنظیم» است، هر عضوى از اعضاء پیکر او را با نظم بندى عجیبى موزون ساخت، چشم، گوش، قلب و عروق و سایر اعضاء را که اگر انسان در ساختمان و نظام هر یک به تنهائى بیندیشد، و الطاف و مواهب الهى را در هر یک از آنها بنگرد دنیائى از علم و قدرت و لطف و کرم را در برابر چشمان خود مجسم مى بیند.
مواهبى که هزاران سال است دانشمندان علوم طبیعى درباره آن مى اندیشند، مى گویند، و مى نویسند، و هنوز آغاز دفتر است و آنها همچنان در اول وصف او مانده اند.
سپس، نوبت به موهبت سوم مرحله دیگرى مى رسد که «تعدیل میان قوا و اعضاى پیکر و هماهنگى و رابطه آنها با یکدیگر است».
بدن انسان عمدتاً از دو بخش آفریده شده که قرینه یکدیگرند: دست ها و پاها، چشم ها و گوش ها و استخوان بندى ها و عروق و اعصاب و عضلات در دو بخش بدن هماهنگ و مکمل یکدیگرند.
به علاوه، اعضاء مختلف نیز کار یکدیگر را تکمیل مى کنند، فى المثل دستگاه تنفس به گردش خون کمک مى کند، و دستگاه گردش خون به تنفس، براى بلعیدن یک لقمه غذا، دندان ها و زبان، و غده هاى بزاقى، و عضلات اطراف دهان، و گلو، همه دست به دست هم مى دهند تا لقمه اى وارد دستگاه هاضمه
شود، و از آن پس نیز هماهنگى هاى زیادى صورت مى گیرد تا غذا هضم و جذب بدن گردد، و نیروى لازم را براى تلاش و حرکت ایجاد کند، اینها همه در جمله «فَعَدَلَکَ» جمع است.
بعضى این جمله را اشاره به راست قامت بودن انسان در میان انواع حیوانات که فضیلت و مزیتى براى او محسوب مى شود دانسته اند، این معنى با مرحله بعد سازگارتر است ولى معنى قبل جامعتر مى باشد.
و سرانجام، مرحله «ترکیب» و «صورت بندى» او در مقایسه با موجودات دیگر فرا مى رسد، آرى خداوند نوع انسان را در مقایسه با انواع حیوانات و جانوران، صورتى موزون، زیبا و بدیع داده است، همچنین سیرتى زیبا توأم با فطرتى بیدار، و ترکیبى که آماده پذیرش هر گونه علم و آگاهى و تعلیم و تربیت است.
و از این گذشته، صورت هاى افراد انسان با یکدیگر متفاوت است و همان گونه که در آیه 22 سوره «روم» آمده است: «اختلاف رنگ ها و زبان هاى شما از آیات خدا است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ) که اگر این تفاوت نبود، نظام زندگى اجتماعى بشر مختل مى شد.
علاوه بر این، اختلاف ظاهرى، اختلاف هائى در استعدادها و ذوق ها و سلیقه ها قرار داده، و آنها را به صورت هائى که حکمتش اقتضاء مى کرده، ترکیب و تنظیم نموده، تا از مجموع آنها جامعه اى سالم به وجود آید که همه نیازمندى هاى خود را تأمین کند و قواى ظاهر و باطن انسان ها مکمل یکدیگر شوند.
در مجموع همان گونه است که در آیه 4 سوره «تین» آمده: لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم: «خداوند این انسان را به بهترین صورت آفریده است».
کوتاه سخن این که: در این آیات و بسیارى دیگر از آیات قرآن خداوند این انسان فراموشکار و مغرور را وادار به عرفان خویشتن مى کند، از آغاز آفرینش در رحم مادر، تا لحظه تولد، و از آنگاه تا نمو و رشد کامل، وجود خویش را مورد بررسى دقیق قرار دهد، و ببیند در هر گام، و در هر لحظه، نعمت تازه اى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده، تا خود را سراپا غرق احسان او بیند و از مرکب غرور و غفلت پائین آید و طوق بندگى حق را بر گردن نهد.

* * *

سپس، قرآن به سراغ منشأ غرور و غفلت آنها مى رود، مى فرماید: «آن گونه که مى پندارید نیست بلکه روز جزا را منکرید» (کَلاّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ).
نه مسأله کرم خداوند، مایه غرور شما است، و نه لطف و نعمت هاى او، بلکه، ریشه اصلى را در عدم ایمان به روز رستاخیز باید بیابید.(4)
آرى، هنگامى که در حال افراد مغرور و غافل دقت کنیم، مى بینم مسأله اصلى این است که در اعماق روح بسیارى از آنها شک و تردید یا انکار قیامت نهفته است، و امور دیگر همگى بهانه است، به همین دلیل، اگر پایه هاى ایمان به معاد در دل ها تقویت گردد این غرور و غفلت ها برچیده خواهد شد.
منظور از «دین» در اینجا جزا و روز جزا است، و این که بعضى احتمال داده اند: منظور «دین اسلام» است بعید به نظر مى رسد; چرا که محور سخن در این آیات، معاد است.

* * *

آنگاه، براى از میان بردن عوامل غرور و غفلت و تقویت ایمان به معاد مى افزاید: «بدون شک نگاهبانانى بر شما گمارده شده است» (وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ).(5)

* * *

«نگاهبانانى که در نزد پروردگار مقرب و محترمند و پیوسته اعمال شما را مى نویسند» (کِراماً کاتِبِینَ).

* * *

«و از آنچه شما انجام مى دهید آگاهند، و همه را به خوبى مى دانند» (یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ).
منظور از «حافِظِین» در اینجا فرشتگانى هستند که مأمور حفظ و نگهدارى اعمال انسان ها اعم از نیک و بد هستند، که در آیه 18 سوره «ق» از آنها تعبیر به «رقیب و عتید» شده است، مى فرماید: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ: «انسان هیچ سخنى را تلفظ نمى کند مگر این که نزد آن فرشته اى است مراقب و آماده براى انجام مأموریت».
و در همان سوره «ق» در آیه قبل، مى فرماید: إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ: «به خاطر بیاورید هنگامى را که دو فرشته راست و چپ که ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مى کنند».
در آیات دیگر قرآن نیز به وجود این فرشتگان مراقب اعمال اشاره شده است.
بدون شک، خداوند قبل از هر کس، و بهتر از هر کس، شاهد و ناظر اعمال آدمى است، ولى براى تأکید بیشتر و احساس مسئولیت فزونتر مراقبان زیادى گمارده است، که یک گروه از آنها همین فرشتگانند.
علاوه بر اینها، مراقبان دیگرى انسان را از هر طرف احاطه کرده اند که مجموع آنها را تحت عنوان گواهان در دادگاه قیامت در هفت قسمت در جلد 20، صفحات 254 ـ 258، ذیل آیات 20 و 21 سوره «فصلت» ذکر کرده ایم و فهرستوار در اینجا به آن اشاره مى شود:
نخست ذات پاک خداوند که مى فرماید: «هر عملى را انجام مى دهید ما شاهد و ناظریم».(6)
آنگاه، پیامبران و اوصیاء هستند.(7)
بعد از آن، زبان و دست و پا و به طور کلى اعضاى پیکر انسان.(8)
و چهارمین آنها، پوست تن انسان.(9)
پنجمین، فرشتگان.(10)
سپس، زمینى که انسان روى آن زندگى مى کند و اطاعت و گناه از او سر مى زند.(11)
و سرانجام، زمانى که اعمال در آن انجام مى شود.(12)
در «احتجاج طبرسى» آمده است: شخصى از امام صادق(علیه السلام) پرسید: علت وجود فرشتگان مأمور ثبت اعمال نیک و بد انسان ها چیست؟ در حالى که خداوند عالم السرّ و ما هو اخفى است؟ یعنى هر چیزى را که از آن مخفى تر نیست مى داند؟! امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:
إِسْتَعْبَدَهُمْ بِذلِکَ، وَ جَعَلَهُمْ شُهُوداً عَلى خَلْقِهِ، لِیَکُونَ الْعِبادُ لِمُلازَمَتِهِمْ إِیّاهُمْ أَشَدَّ عَلى طاعَةِ اللّهِ مُواظِبَةً، وَ عَنْ مَعْصِیَتِهِ أَشَدَّ إِنْقِباضاً، وَ کَمْ مِنْ عَبْد یَهِمُّ بِمَعْصِیَة فَذَکَرَ مَکانَهُما فَارْعَوى وَ کَفَّ، فَیَقُولُ رَبِّى یَرانِى، وَ حَفَظَتِى عَلَىَّ بِذلِکَ تَشْهَدُ، وَ أَنَّ اللّهَ بِرَأْفَتِهِ وَ لُطْفِهِ وَکَّلَهُمْ بِعِبادِهِ، یَذُبُّونَ عَنْهُمْ مَرَدَةَ الشَّیاطِیْنِ، وَ هَوامَ الْأَرْضِ، وَ آفات کَثِیْرَة مِنْ حَیْثُ لایَرَوْنَ بِإِذْنِ اللّهِ، إِلى أَنْ یَجِىْءَ أَمْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ:
«خداوند این فرشتگان را به عبادت خود دعوت کرد و آنها را شهود بر بندگانش قرار داد، تا بندگان به خاطر مراقبت آنان، بیشتر مراقب اطاعت الهى باشند، و از عصیان او بیشتر خوددارى کنند، و چه بسیار بنده اى که تصمیم به گناه مى گیرد، سپس به یاد این دو فرشته مى افتد و خوددارى مى کند، مى گوید: پروردگارم مرا مى بیند، و فرشتگان حافظ اعمال نیز گواهى مى دهند.
علاوه بر این، خداوند به رحمت و لطفش اینها را مأمور بندگان کرده، تا به فرمان خدا شیاطین سرکش را از آنها دور کند، و همچنین جانوران زمین و آفات بسیار را که آنها نمى بینند، تا آن زمان که فرمان خدا و مرگ آنها فرا رسد».(13)
از این روایت، به خوبى استفاده مى شود: آنها علاوه بر مأموریت ثبت اعمال، مأمور حفظ انسان از حوادث ناگوار، آفات و وسوسه هاى شیاطین نیز هستند.(14)
قابل توجه این که: آیات فوق در توصیف این فرشتگان مى گوید: «آنها بزرگوار و در نزد پروردگار والا مقام اند» تا انسان ها بیشتر مراقب اعمال خویش باشند; زیرا هر قدر ناظر بر اعمال انسان شخصیت والاترى داشته باشد انسان بیشتر از او ملاحظه مى کند، و از انجام گناه شرمنده تر مى شود.
تعبیر به «کاتِبِین» در حقیقت تأکیدى است بر این معنى که آنها به حافظه قناعت نمى کنند، بلکه دقیقاً مى نویسند و ثبت مى کنند، و به این ترتیب، هرگز چیزى از آنها فوت نمى شود و صغیر و کبیر را ثبت مى کند.
تعبیر به: یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ: «آنچه را انجام مى دهید آنها مى دانند» باز تأکید مجددى است بر این حقیقت که آنها از همه اعمال شما بدون استثناء آگاهند و نوشتن آنها بر اساس همین آگاهى است.
ضمناً، تمام این تعبیرات، بیانگر اختیار و آزادى اراده انسان است; چرا که اگر آدمى اختیارى از خود نداشت، گماردن این همه مأمورین ثبت و ضبط اعمال، و این همه هشدار و اخطارها هدف و مفهوم صحیحى نمى داشت.
از سوى دیگر، همه اینها بیانگر این واقعیت است که مسأله حساب و جزاى الهى بسیار سخت و جدى است; چرا که خداوند اهمیت فوق العاده اى به آن داده است.
توجه و ایمان به این واقعیت کافى است، انسان را تربیت کند، به مسئولیت هایش آشنا سازد، و اثر بازدارنده فوق العاده روى اعمال خلاف بگذارد.

* * *

 


1 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 449 ـ همین حدیث در «درّ المنثور» و «روح البیان» و «روح المعانى» و «قرطبى»، ذیل آیه مورد بحث نقل شده است.
2 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 223.
3 ـ «ما» در «ما شاءَ» زائده است، و بعضى احتمال داده اند «ما» شرطیه بوده باشد، اما احتمال اول مناسب تر است.
4 ـ «کَلاّ» حرف ردع و براى انکار مطلبى است که قبلاً ذکر یا توهّم شده است، و در این که «کَلاّ» در این آیه، نفى چه چیزى است مفسران احتمالات زیادى داده اند که: از همه بهتر همان است که در بالا ذکر شد، یعنى در اینجا «کَلاّ» تمام سرچشمه هاى غرور و غفلت را نفى مى کند جز تکذیب و انکار قیامت که بعد از «بَل» ذکر شده است.
«راغب» در «مفردات» (در ماده بل) همین معنى را برگزیده و بعد از ذکر آیه فوق مى گوید: «کَأَنَّهُ قِیْلَ لَیْسَ هیهُنا ما یَقْضِى أَنْ یَغُرَّهُمْ بِهِ تَعالى وَ لکِنَّ تَکْذِیْبَهُمْ هُوَ الَّذِى حَمَلَهُمْ عَلى مَا ارْتَکَبُوهُ».
5 ـ بعضى از مفسران مانند مؤلف «روح البیان» و «روح المعانى» گفته اند: «واو» در اینجا حالیه است، ولى احتمال استینافیه مناسب تر است.
6 ـ یونس، آیه 61.
7 ـ نساء، آیه 41.
8 ـ نور، آیه 24.
9 ـ فصلت، آیه 21.
10 ـ ق، آیه 21 ـ و آیه مورد بحث.
11 ـ زلزله، آیه 4.
12 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، ماده «یوم».
13 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 522 ـ «بحار الانوار»، جلد 5، صفحه 323 (با اندکى تفاوت).
14 ـ درباره وظائف مختلف فرشتگان الهى و مأموریت هاى آنها شرح مبسوطى در جلد 18، صفحات 173 تا 177، ذیل آیه 1 سوره «فاطر» آمده است.
مأموران ثبت اعمال سوره انفطار/ آیه 6- 12
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma