پروردگارت در کمین ظالمان است

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره فجر/ آیه 15- 20 سوره فجر/ آیه 6- 14

به دنبال آیات گذشته که متضمن سوگندهاى پر معنائى درباره مجازات طغیانگران بود، در این آیات، به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرتى عظیم داشتند، اما، بر مرکب غرور، سوار شدند و راه طغیان و کفر را پیش گرفتند، اشاره مى کند، و سرنوشت دردناک آنها را روشن مى سازد، تا مشرکان «مکّه» و اقوام دیگر که شاید از آنها بسیار ضعیف تر بودند حساب خود را برسند، و از خواب غفلت بیدار شوند.
نخست، مى فرماید: «آیا ندیدى پروردگارت با قوم عاد چه کرد»؟! (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعاد).
منظور از «رؤیت» (دیدن) در اینجا «علم و آگاهى» است، منتها از آنجا که داستان این اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده که گوئى مردم زمانهاى بعد نیز آن را با چشم خود مى دیدند، تعبیر به «رؤیت» شده است.
البته، مخاطب در این آیه پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، ولى هشدارى است براى همگان.
«عاد» همان قوم پیامبر بزرگ خدا «هود» است، بعضى از مورخان معتقدند «عاد» بر دو قبیله اطلاق مى شود: قبیله اى که در گذشته بسیار دور زندگى داشتند، و قرآن از آنها تعبیر به «عادٌ الاولى» کرده است.(1)
آنها احتمالاً قبل از تاریخ زندگى مى کرده اند.
قبیله دوم که در دوران تاریخ بشر، و احتمالاً حدود هفت صد سال قبل از میلاد مسیح(علیه السلام) وجود داشتند، و به نام «عاد» مشهورند، در سرزمین «احقاف» یا «یمن» زندگى مى کردند.
قامت هائى بلند و اندامى نیرومند داشتند، و به همین دلیل جنگجویانى زبده محسوب مى شدند.
به علاوه، از نظر تمدن ظاهرى نیز پیشرفته بودند، شهرهائى آباد، زمین هاى خرم و سرسبز، کاخ هاى عظیم و باغ هاى پر طراوت داشتند.
بعضى مى گویند: «عاد» نام جد این قبیله است، و قبیله را معمولاً به نام جد آن مى خواندند.

* * *

آنگاه، مى افزاید: «همان شهر ارم پرشکوه و عظیم» (إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ).
در این که «إِرَم» نام «شخص» است یا «قبیله»، یا محل و شهرى است؟ در میان مفسران گفتگو است:
«زمخشرى» در ««کشاف»» از بعضى نقل مى کند: «عاد» فرزند «عوص» و او فرزند «ارم» و او فرزند «سام» فرزند «نوح» است، و از آنجا که نام جد قبیله بر آن قبیله اطلاق مى شده، به قبیله «عاد» نیز «ارم» مى گفتند.
بعضى نیز معتقدند: «ارم» همان «عاد اولى» است، و «عاد» قبیله دوم است.
در حالى که بعضى دیگر معتقدند: «ارم» نام شهر و سرزمین آنها است.(2)
ولى، مناسب با آیه بعد این است: «ارم» نام شهر بى نظیر آنها باشد.
«عِماد» به معنى ستون و جمع آن «عُمُد» (بر وزن شتر) است.
بنا بر تفسیر اول، اشاره به اندام نیرومند و پیکرهاى ستون مانند قوم «عاد» است، و بنا بر تفسیر دوم، اشاره به ساختمان هاى با عظمت و کاخ هاى رفیع و ستون هاى عظیمى است که در این کاخ ها به کار رفته بود، و در هر دو صورت اشاره اى است به قدرت و قوت قوم «عاد».(3)
ولى، تفسیر دوم (یعنى ستون هاى عظیم کاخ هاى آنها) مناسب تر است.

* * *

لذا، در آیه بعد مى افزاید: «همان شهر و دیارى که مانند آن در بلاد آفریده نشده بود» (الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ).
این تعبیر، نشان مى دهد: منظور از «ارم» همان شهر است، نه قبیله و طایفه.
و شاید به همین دلیل است که: بعضى از مفسران بزرگ همین تفسیر را پذیرفته اند، و ما نیز آن را ترجیح دادیم.(4)
بعضى از مفسران، داستان مفصلى از کشف شهر زیبا و پرشکوه «ارم» در بیابان هاى «جزیرة العرب»، و صحارى «عدن»، نقل کرده اند که از ساختمان با عظمت و زینت آلات فوق العاده عجیب و بى نظیر آن سخن مى گوید، ولى داستان مزبور به افسانه یا خواب شبیه تر است تا به یک واقعیت!
اما به هر حال، جاى تردید نیست که قوم «عاد» و شهرهاى آنان، از نیرومندترین قبائل، و پیشرفته ترین بلاد بود، و همان گونه که قرآن اشاره مى کند، همانند آن در بلاد پیدا نمى شد.
داستان هاى زیادى نیز از «بهشت شدّاد» که فرزند «عاد» بوده در افواه، و تواریخ وجود دارد، تا آنجا که «بهشت شدّاد» و «باغ هاى ارم» به صورت ضرب المثل درآمده، ولى این داستان ها به «اساطیر» شبیه تر است، اساطیرى که ریشه اى از واقعیت دارد، اما پیرامون آن شاخ و برگ هاى زیادى درست کرده اند.

* * *

پس از آن، به سراغ دومین گروه طغیانگر از اقوام پیشین مى رود، مى فرماید: «آیا ندیدى پروردگارت با قوم ثمود چه کرد؟ همان قومى که صخره هاى عظیم را در وادى مى بریدند و از آن خانه ها و کاخ ها مى ساختند» (وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ).
قوم «ثمود» از قدیمى ترین اقوام اند، پیامبرشان صالح(علیه السلام) بود، و در سرزمینى به نام «وادى القرى» میان «مدینه» و «شام» زندگى داشتند، تمدنى پیشرفته و زندگانى مرفه، و صاحب ساختمان هاى عظیم و پیشرفته بودند.
بعضى گفته اند: «ثمود» نام پدر قبیله بود که به آن نامیده شده اند.(5)
«جابُوا» در اصل از «جوبة» (بر وزن توبه)، به معنى زمین پست گرفته شده، سپس به معنى قطع و بریدن هر قطعه زمینى آمده است، و پاسخ کلام را از این رو «جواب» نامیده اند که: گوئى هوا را قطع مى کند و از دهان گوینده به گوش شنونده مى رسد (یا به این جهت که سؤال را قطع کرده و به آن پایان مى دهد).
به هر حال، منظور در اینجا بریدن قطعات کوه ها، و ایجاد خانه هاى مطمئن است، همان گونه که در آیه 82 سوره «حجر» درباره همین قوم «ثمود» مى خوانیم: وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ: «آنها در دل کوه ها خانه هاى امن مى تراشیدند»، نظیر همین معنى در آیه 149 سوره «شعراء» نیز آمده، و در آنجا تعبیر به «بُیُوتاً فارِهِیْنَ» شده که دلیل بر آن است آنها در این خانه ها به عیش و نوش و هوسرانى مى پرداختند.
بعضى گفته اند: قوم «ثمود» نخستین قومى بودند که به بریدن سنگ ها از کوه، و ایجاد خانه هاى محکم در دل کوه ها اقدام کردند.
«واد» در اصل «وادى» بوده، و به معنى بستر رودخانه، یا محل عبور سیلاب ها، و گاه به معنى «دره» نیز آمده; چرا که سیلاب ها از دره هائى که در کنار کوه ها است مى گذرد.
و در اینجا مناسب معنى دوم، یعنى دره ها و کوهپایه ها است; زیرا با توجه به آیات دیگر قرآن که درباره این قوم سخن مى گوید، و در بالا اشاره شد، قوم «ثمود» خانه هاى خود را در دامنه کوه ها مى ساختند، به این ترتیب که سنگ ها را مى بریدند و در درون آنها خانه هاى امنى ایجاد مى کردند.(6)
در حدیثى آمده است: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در غزوه «تبوک» در مسیر خود به شمال «عربستان» به وادى «ثمود» رسید، در حالى که سوار بر اسب بود، فرمود: سرعت کنید که شما در سرزمین ملعون و نفرین شده اى هستید.(7)
بدون شک، قوم «ثمود» نیز در عصر خود تمدنى پیشرفته و شهرهائى آباد داشتند، ولى باز در اینجا به اعداد و ارقامى برخورد مى کنیم که مبالغه آمیز یا افسانه به نظر مى رسد، مثل این که جمعى از مفسران نوشته اند: آنها یک هزار و هفت صد شهر ساخته بودند که همه آنها از سنگ بود!

* * *

سپس، به سومین قوم پرداخته، مى گوید: «و همچنین فرعون صاحب قدرت»! (وَ فِرْعَوْنَ ذِی الأَوْتادِ).
اشاره به این که: آیا ندیدى خداوند با قوم «فرعون» قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد؟!
«أَوْتادِ» جمع «وتد» (بر وزن صمد) به معنى میخ است.
در این که: چرا فرعون را «ذِی الأَوْتادِ» گفته اند؟ تفسیرهاى مختلفى است:
نخست این که: او داراى لشکر فراوانى بود که بسیارى از آنها در خیمه ها زندگى مى کردند، و چادرهاى نظامى را که براى آنها بر پا مى شد با میخ ها محکم مى کردند.
دیگر این که: بیشترین شکنجه «فرعون» نسبت به کسانى که مورد خشم او قرار مى گرفتند این بود: آنها را به چهار میخ مى کشید، دست ها و پاهاى او را با میخ به زمین مى بست، یا با میخ به زمین مى کوبید، و یا او را بر روى قطعه چوبى مى خواباندند و دست و پاى او را با میخ به آن مى کوبیدند، یا مى بستند و به همان حال رها مى کردند تا بمیرد!
این تفسیر در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده،(8) چنان که در تواریخ آمده، هنگامى که همسرش «آسیه» به «موسى»(علیه السلام) ایمان آورد، او را به همین صورت شکنجه کرد و کشت.
دیگر این که: «ذِی الأَوْتادِ» اصولاً کنایه از قدرت و استقرار حکومت است.
البته، این سه تفسیر با هم منافاتى ندارد و ممکن است در معنى آیه جمع باشد.

* * *

و در یک جمع بندى به اعمال این اقوام سه گانه اشاره کرده، مى افزاید: «همانها که در شهرها طغیان کردند» (الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ).

* * *

«و فساد فراوان در آنها به بار آوردند» (فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ).
فساد که شامل هر گونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى مى شود، در واقع یکى از آثار طغیان آنها بود، و هر قوم طغیانگرى سرانجام در فساد همه جانبه فرو مى رود.

* * *

سپس، در یک جمله کوتاه و پر معنى به مجازات دردناک همه این اقوام طغیانگر اشاره کرده، مى فرماید: «لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت» (فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذاب).
«سَوْط» به معنى «تازیانه» و در اصل به معنى مخلوط کردن چیزى به چیزى است، سپس به تازیانه که از رشته هاى مختلف چرم و مانند آن بافته شده اطلاق گردیده است، و بعضى آن را کنایه از عذاب مى دانند، عذابى که با گوشت و خون انسان آمیخته مى شود، و او را سخت ناراحت مى کند.
در کلام امیر مؤمنان على(علیه السلام) در مورد امتحان مى خوانیم: وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ: «سوگند به کسى که پیامبر را به حق مبعوث کرد، به سختى، مورد آزمایش قرار مى گیرید، و غربال مى شوید، و مانند محتویات دیگ به هنگام جوشش مخلوط و زیر و رو خواهید شد».(9)
تعبیر به «صَبَّ» که در اصل به معنى فرو ریختن آب است، در اینجا اشاره به شدت و استمرار این عذاب است، و ممکن است اشاره به تطهیر صفحه زمین از وجود این طاغیان باشد.
به هر حال، از همه معانى «سَوْط»، مناسب تر همان معنى اول یعنى «تازیانه» است، تعبیرى که در گفتگوهاى روزمره نیز رائج است که مى گوئیم: فلان کس تازیانه عذاب را بر پشت دشمن کوبید.این تعبیر کوتاه، اشاره به مجازات هاى شدید و مختلفى است که دامنگیر این اقوام شد «اما عاد به گفته قرآن مجید، به وسیله تندباد سرد و سوزناک هلاک شدند»: (وَ أَمّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیح صَرْصَر عاتِیَة).(10)
«و اما قوم ثمود به وسیله عذابى سرکش نابود شدند»: (فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطّاغِیَةِ).(11)
«و اما قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند»: (فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).(12)

* * *

و در آخرین آیه مورد بحث، به عنوان هشدارى به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام برمى دارند، مى فرماید: «مسلماً پروردگار تو در کمینگاه است» (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ).
«مِرْصاد» از ماده «رصد» به معنى آمادگى براى مراقبت از چیزى است، و معادل آن در فارسى «کمینگاه» است، این واژه معمولاً در جائى به کار مى رود که افراد ناچارند از گذرگاهى بگذرند، و شخصى در آن گذرگاه آماده ضربه زدن به آنها است، و در مجموع، اشاره به این است: گمان نکنید کسى مى تواند از چنگال عذاب الهى بگریزد، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مى نماید.
بدیهى است خداوند مکان ندارد، و در گذرگاهى نمى نشیند، این تعبیر کنایه از احاطه قدرت پروردگار به همه جباران، طغیانگران و مجرمان است، لذا، در حدیثى از على(علیه السلام) آمده است: معناى این آیه این است: إِنَّ رَبَّکَ قادِرٌ عَلى أَنْ یَجْزِىَ أَهْلَ الْمَعاصِى جَزائُهُمْ: «پروردگارت توانائى دارد که کیفر گنهکاران را به آنها بدهد».(13)
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: أَلْمِرْصادُ قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّراطِ، لایَجُوزُها عَبْدٌ بِمَظْلِمَةِ عَبْد: «مرصاد پلى است بر طریقى که از روى جهنم مى گذرد، کسى که حق مظلومى بر گردن او باشد از آنجا نخواهد گذشت».(14)
و این، در حقیقت از قبیل بیان یک مصداق روشن است; چرا که کمینگاه الهى منحصر به قیامت و پل معروف صراط نیست، خداوند در همین دنیا نیز در کمین ظالم است، و عذاب اقوام سه گانه پیشین مصداق بارز آن است.
تعبیر به: رَبَّکَ «پروردگار تو» اشاره به این است که: سنت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نیز جارى مى شود، هم تسلى خاطرى است براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان که بدانند این دشمنان لجوج کینه توز، از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد.
و هم اعلام خطرى است به آنها که هر گونه ظلم و ستمى را به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان روا مى داشتند، آنها باید بدانند کسانى که از آنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد، یک طوفان، و یا یک جرقه و صیحه آسمانى، تاب مقاومت نیاوردند، اینها چگونه فکر مى کنند، مى توانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم فرمود: «روح الامین به من خبر داد در آن هنگام که خداوند یکتا خلایق را از اولین و آخرین در صحنه قیامت متوقف مى سازد، جهنم را مى آورد، و صراط را که باریک تر از مو و تیزتر از شمشیر است بر آن مى نهد.
و بر صراط سه پل قرار دارد، روى پل اول امانت و درستکارى، رحمت و محبت است!
و بر پل دوم نماز!
و بر پل سوم عدل پروردگار جهان!
و به مردم دستور داده مى شود: از آن بگذرند، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کرده اند در پل اول مى مانند، و اگر از آن بگذرند، چنان چه در نماز کوتاهى کرده باشند در پل دوم مى مانند، و اگر از آن بگذرند، در پایان مسیر در برابر عدل الهى قرار مى گیرند، و این است معنى آیه «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ».(15)
در سخنان على(علیه السلام) مى خوانیم: وَ لَئِنْ أَمْهَلَ الظّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصادِ عَلى مَجازِ طَرِیقِهِ وَ بِمَوْضِعِ الشَّجا مِنْ مَساغِ رِیقِهِ: «اگر خداوند، ظالم را مهلت دهد، هرگز مجازات او از بین نمى رود، او بر سر راه در کمین ستمگران است، و چنان گلوى آنها را در دست دارد که هر زمان بخواهد آن را چنان مى فشارد، که حتى آب دهان از گلویشان فرو نرود».(16)

* * *

 


1 ـ نجم، آیه 50.
2 ـ تفسیر «کشاف»، جلد 4، صفحه 747، ذیل آیه مورد بحث ـ همین مضمون را «قرطبى» نیز در تفسیرش آورده، همچنین در تفاسیر دیگر.
3 ـ بنا بر تفسیر اول، مؤنث بودن «ذات» به خاطر طایفه و قبیله است که مؤنث لفظى است.
4 ـ «إِرَم» ما لاینصرف است، و لذا در حالت جرّ، منصوب شده است.
5 ـ «ثمود» از نظر ریشه لغت از ماده «ثمد» (بر وزن نمد)، به معنى آب کمى است که ماده نداشته باشد، و «مثمود» به کسى مى گویند که از او زیاد مطالبه اموال کنند، به اندازه اى که اموالش نقصان پذیرد، بعضى نیز این کلمه را عجمى مى دانند (مفردات راغب).
6 ـ «باء» در «جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ» ظاهراً معنى ظرفیت دارد.
7 ـ «روح البیان»، جلد 10، صفحه 425.
8 ـ «علل الشرایع» مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 571، حدیث 6.
9 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 16.
10 ـ حاقه، آیه 6.
11 ـ حاقه، آیه 5.
12 ـ زخرف، آیه 55.
13 و 14 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 487 ـ «بحار الانوار»، جلد 8، صفحه 64.
15 ـ «روضه کافى» طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 573 (با اقتباس).
16 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 97.
سوره فجر/ آیه 15- 20 سوره فجر/ آیه 6- 14
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma