شرح و تفسیر

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
داستان یاران
چهار نکته اهمیّت قلم


آیات اصحاب الجنّة
«(إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ); ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامى که سوگند خوردند(1) که میوه هاى باغ را صبحگاهان بچینند».(2)
مسأله امتحان الهى از جمله مسائلى است که به طور گسترده در قرآن مجید و روایات اسلامى مطرح شده است. آزمایشات الهى با دیگر امتحانات سه تفاوت مهم دارد:
1. زمان امتحانات دیگر محدود است; در طول یک روز، دو روز، یک هفته یا یک ماه و مانند آن به انجام مى رسد.
امّا امتحانات الهى از لحظه بلوغ انسان آغاز مى شود و تا پایان عمرش ادامه دارد; البتّه در جوانى به شکلى و در پیرى به شکل دیگر، براى ثروتمندان به گونه اى و براى فقرا به گونه اى دیگر، براى رؤسا به نوعى و براى زیردستان به نوع دیگر. خلاصه این که دامنه امتحانات الهى از نظر زمانى بسیار گسترده است و پس از بلوغ تا آخر عمر انسان ادامه دارد.
2. در امتحانات دیگر موادّ امتحانى نیز محدود است، امّا در امتحانات الهى این محدودیّت وجود ندارد. گاه به ثروت امتحان مى کند، گاه به فقر; گاه به دادن پست و مقام، گاه به گرفتن آن; گاه به سلامتى، گاه به بیمارى; گاه به آزادى، گاه به زندانى شدن; گاه به امنیّت و گاه به ناامنى. خلاصه این که امتحانات الهى از نظر موادّ امتحانى نیز بسیار وسیع و گسترده است.
3. تفاوت دیگر در امتحان شوندگان است; در امتحانات الهى هیچ استثنایى وجود ندارد، همه مردم بدون استثنا امتحان مى شوند. حتّى انبیا، اولیا، امامان و معصومین(علیهم السلام) نیز مستثنا نیستند. نتیجه این که امتحانات الهى از نظر زمان و موادّ امتحانى و امتحان شوندگان بسیار گسترده و اجتناب ناپذیر است، لذا حضرت على(علیه السلام) فرمود: «لاَیَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ» لاَِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلاَّ وَهُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَة، وَلکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاَّتِ الْفِتَنِ; هیچ یک از شما نگوید: «خداوندا! به تو پناه مى برم از امتحان شدن» زیرا هیچ کس نیست مگر این که امتحانى دارد. ولى کسى که مى خواهد به خدا پناه ببرد، از «امتحانات گمراه کننده» به خدا پناه ببرد».(3)
«(وَلاَ یَسْتَثْنُونَ); و هیچ از آنها استثنا نکنند»(4) این جمله که حتى به یک نفر از فقرا و نیازمندان هم کمک نخواهیم کرد و او را در میوه ها سهیم نمى کنیم، نهایت بخل و ضعف ایمان آنها را مى رساند.
«(فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّنْ رَّبِّکَ وَهُمْ نَائِمُونَ * فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ); امّا عذابى فراگیر از سوى پروردگارت بر باغ آنها فرود آمد در حالى که آنان در خواب بودند، و آن باغ (سرسبز) همچون شب تاریک، سیاه و ظلمانى شد».(5)
بلاهاى الهى خیلى سریع و ساده است. اگر یک صاعقه، یا زلزله، یا سونامى، یا طوفان، یا گردباد، مأموریّت یابد همه چیز را نابود مى کند، و آنچه باغ مذکور را سیاه و ظلمانى کرد ظاهراً صاعقه آسمانى بود.
«(فَتَنَادَوا مُصْبِحِینَ * أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَارِمِینَ * فَانطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ * أَنْ لاَّ یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِّسْکِینٌ * وَغَدَوْا عَلَى حَرْد قَادِرِینَ); صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند، که اکنون به سوى کشتزار و باغ خود حرکت کنید اگر قصد چیدن میوه ها را دارید. آنها حرکت کردند در حالى که آهسته باهم مى گفتند: «مواظب باشید امروز حتّى یک فقیر در آن باغ بر شما وارد نشود» (آرى) آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیرى کنند».(6)
صفت رذیله بخل چه مى کند و انسان را به کجا مى کشاند!؟ البتّه چنین اشخاصى عذر و بهانه هایى براى خود مى تراشند. مثل این که «ما باید به فکر آینده خود و فرزندانمان باشیم»! اگر ذخیره کافى نداشته باشیم، ممکن است در آینده با مشکل مواجه شویم!» یا «کمک کردن به فقرا باعث رواج تن پرورى و شیوع روحیّه گدایى در جامعه و تضعیف روح کار و فعالیّت مى شود!» و بهانه هایى از این قبیل که براى توجیه بخل به آن تمسّک مى جویند.
«(فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ); هنگامى که آن را دیدند گفتند: «حقّاً ما گمراهیم» بلکه ما محرومیم».(7)
سه نقطه ضعف و یک نقطه قوّت در اصحاب الجنّه به چشم مى خورد: امّا نقاط ضعف آنها عبارت است از: «بخل»، «غرور» و «کفران نعمت»، و نقطه قوّتشان که باعث عاقبت به خیرى آنها شد این بود که لجوج نبودند. وقتى فهمیدند راه را اشتباه رفته و گرفتار مجازات الهى شده اند از خواب غفلت برخاسته و تصمیم به بازگشت گرفتند. آنها فهمیدند که روش درست و صحیح همان روش پدر بود، که همه چیز را براى خود نمى خواست.
«(قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَّکُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ); آن که از همه عاقل تر بود گفت: «آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمى گویید؟! گفتند: «منزّه است پروردگار ما، به یقین ما ستمکار بودیم».(8)
سؤال: تسبیح چه خصوصیتى دارد که برادر عاقل، دیگران را به خاطر ترک آن سرزنش کرد، و از آنها خواست که خداوند را تسبیح کنند؟ این مطلب در داستان حضرت یونس(علیه السلام) نیز به چشم مى خورد; آن حضرت بعد از گرفتار شدن در شکم ماهى خطاب به خداوند عرض کرد: «(لاَّ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّى کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ); (خداوند!) جز تو معبودى نیست; منزّهى تو، من از ستمکاران بودم».(9)
خلاصه این که: چرا بعداز گناه تسبیح گفته مى شود؟
جواب: علّتش این است که شخص گناهکار، گاه خداوند را از حال خود غافل مى داند، و گاه نیز او را عاجز مى شمارد. بدین جهت دستور داده شده خدا را از تمام عیوب، از جمله عیوب مذکور تسبیح و تنزیه کند و او را قادر، عالم و داناى مطلق بداند، که این اوّلین گام توبه و بازگشت به سوى اوست.
«(فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض یَتَلاَوَمُونَ * قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا طَاغِینَ); سپس رو به یکدیگر کرده به سرزنش هم پرداختند، و (فریادشان بلند شد) گفتند: «واى بر ما که طغیانگر بودیم!».(10)
با توجّه به نقطه قوّتى که داشتند (که همان عدم لجاجت بود) نفس لوّامه آنها به کار افتاد و شروع به سرزنش یکدیگر کردند هم خود را سرزنش کردند و هم دیگر صاحبان باغ را که چنین نقشه زشت و شوم و غیر منصفانه اى کشیده بودند و قصد داشتند بخل را در حد اعلا اعمال کنند و حتّى یک دانه از میوه ها را به فقیرى ندهند.
سؤال: چرا انسان طغیان مى کند؟ علّت طغیان آدمیان چیست؟
جواب: آدم هاى کم ظرفیّت وقتى به جایى مى رسند دست و پاى خود را گم کرده و طغیان مى کنند. آیه شریفه (إِنَّ الاِْنسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى) اشاره به همین مطلب دارد. افراد کم ظرفیّتى را مى شناسیم که وقتى به پست و مقامى رسیدند همه چیز را به فراموشى سپردند و گاه دوستان چندین ساله را هم نشناختند. گاه ظرفیت ها آن قدر کم است که در برابر خداوند هم طغیان مى کنند و دستورات الهى بلکه اصل وجود خود را نیز منکر مى شوند در مقابل، افرادى هستند که ظرفیت وجودى آنها از اقیانوس هم بیشتر است اگر ظرف آبى به آب اقیانوس اضافه شود اثرى براى آن ندارد همان گونه که اگر ظرف آبى هم از آن برداشته شود اثرى ندارد.
حضرت على(علیه السلام) از جمله این افراد است، آن قدر دریا دل است که وضعیت زندگیش پس از خلافت تفاوتى با دوران خانه نشینى اش ندارد.
خوشا به حال انسان هاى پرظرفیت که آمد و رفت دنیا آنها را تکان نمى دهد. به هر حال، یاران باغ پس از توجّه به خطا و توبه از آن و اعتراف به گناه، دست به درگاه پروردگار بلند کرده و تقاضاى جبران کردند. توجّه فرمایید:
«(عَسَى رَبُّنَا أَنْ یُبْدِلَنَا خَیْراً مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ); امیدواریم پروردگارمان (ما را ببخشد) و بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد، چرا که ما به سوى پروردگارمان روى آوردیم».(11)
بى شک اعتراف به گناه در نزد پروردگار، و توبه از خطاها و اشتباهات، و جبران آن با اعمال صالح، علاوه بر بخشش الهى آثار دیگرى نیز در پى دارد.
در روایت آمده است: «چیزى نگذشت که خداوند متعال باغى بهتر از باغ قبلى، به خاطر توبه و پشیمانى، به ایشان واگذار کرد و آنها همچون پدر شروع به انفاق و بذل و بخشش به نیازمندان کردند!» بنابراین، هر زمان انسان خطا و اشتباهى کرد نباید لجاجت کند، همان گونه که اصحاب الجنّه لجاجت نکردند و نتیجه گرفتند.
امّا فرعونیان بر اثر لجاجت و سماجت مشمول عذاب الهى شدند خداوند آنها را در رود نیل غرق کرد و تمام کاخ ها و املاک و اموال آنها به بنى اسرائیل رسید.
لجاجت صفت بسیار بدى است; مخصوصاً در امور اجتماعى و سیاسى. انسان هر زمان پى به اشتباه خود برد، باید برگردد و با لجاجت راه خطا را ادامه ندهد.
در مسائل خانوادگى نیز هر یک از زن و شوهر اشتباه کردند با یک عذرخواهى اختلاف را خاتمه دهند و کار خود را توجیه نکنند و از خود لجاجت نشان ندهند. این امور درس هاى عبرتى است که از داستان اصحاب الجنه مى آموزیم.
«(کَذَلِکَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الاْخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ); این گونه است عذاب (خداوند در دنیا)، و عذاب آخرت از آن هم بزرگ تر است اگر مى دانستند».(12)
صاعقه اى که آن باغ بزرگ را تبدیل به تلّى از خاکستر کرد یک جرقه دنیوى بود و این در مقایسه با عذاب آخرت بسیار ناچیز، و عذاب آخرت بسیار بزرگتر است.


(1). سؤال: آیا قسم خوردن بر انجام کار ناپسند و زشت صحیح و الزام آور است؟
جواب: بى شک چنین قسمى اعتبار ندارد. قسم در صورتى صحیح است که انجام آن کار، واجب یا مستحب یا مباح و مطلوب باشد، در غیر این صورت چنان قسمى اعتبارى ندارد.
(2). سوره قلم، آیه 17 .
(3). نهج البلاغه، کلمات قصار 93.
(4). سوره قلم، آیه 18 .
(5). سوره قلم، آیه 19 و 20 .
(6). سوره قلم، آیات 21-25 .
(7). سوره قلم، آیه 26 و 27 .
(8). سوره قلم، آیه 28 و 29 .
(9). سوره انبیا، آیه 87 .
(10). سوره قلم، آیه 30 و 31 .
(11). سوره قلم، آیه 32 .
(12). سوره قلم، آیه 33 .
چهار نکته اهمیّت قلم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma