مأموریّت شمعون الصّفا

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
داستان یاران
در راه حق از کمى همراهان نترسید! مجاهدى خستگى ناپذیر


هنگامى که خبر دستگیرى و زندانى شدن رسولان عیساى مسیح(علیه السلام) به آن حضرت رسید، رئیس حواریّون، شمعون الصّفا، را مأمور کرد تا جهت تبلیغ آیین عیسوى به انطاکیه برود، و در ضمن براى نجات آن دو نفر چاره اى بیندیشد. شمعون بدون سروصدا وارد انطاکیه شد، و شروع به کار کرد. کم کم به مقرّبان پادشاه نزدیک شد و با آنان طرح دوستى و رفاقت ریخت. به گونه اى خوب عمل کرد و خوشرفتارى نمود که پادشاه با شنیدن اوصاف و اخلاق حمیده اش خواهان دیدارش شد. پادشاه که پس از ملاقات با شمعون او را شخصى حکیم
و دانشمند یافت، به او گفت: «دوست دارم با ما باشى» شمعون که انسان باهوشى بود و زمان فعلى را مناسب طرح مأموریت اصلى خود نمى دید و در کار خود عجله نمى کرد، پیشنهاد شاه را پذیرفت و جزء مقرّبان و نزدیکان او شد، و هرچه مى گذشت علاقه و ارادت پادشاه به شمعون زیادتر مى شد. یک روز شمعون خطاب به پادشاه گفت: «شنیده ام دو زندانى غریبه دارى؟» پادشاه گفت: «آرى» شمعون گفت: «آنها کیستند و جرمشان چیست»؟ گفت: «آنها مردم را دعوت به توحید و یگانه پرستى و دست کشیدن از بت پرستى مى کردند، لذا آنها را تازیانه زده و زندانى کردم!» شمعون گفت: «آیا سخنان آنها را شنیده اى؟» گفت: «نه، وقتى که ادّعایشان را شنیدم از فرط عصبانیّت آنها را زندانى کردم». شمعون
گفت: «اگرصلاح بدانى دستور بده آنها را بیاورند تا ببینم حرف حسابشان چیست؟» پادشاه دستور داد زندانیان را آوردند. امّا نه شمعون آشنایى داد، و نه آنها، بلکه به گونه اى برخورد کردند که پادشاه و اطرافیان نفهمند که شمعون آنها را مى شناسد. شمعون از آنها پرسید: «از کجا آمده اید؟» گفتند: «از سوى خدا براى هدایت بندگان». گفت: «دلیل و نشانه اى هم بر صدق گفتارتان دارید؟» گفتند: «با اجازه حضرت مسیح(علیه السلام) و او هم با اجازه خدا، بیماران غیر قابل درمان را شفا مى دهیم!» پادشاه که شنونده و ناظر این گفتوگو بود، دستور داد کور مادرزادى را حاضر کردند. رسولان حضرت عیسى(علیهم السلام) دعایى خواندند و از خدا شفاى او را خواستند، خداوند او را شفا داد. پادشاه و اطرافیان متعجّب شدند. شمعون پرسید: «معجزه دیگرى هم دارید؟» گفتند: «به اذن اللّه مردگان را هم زنده مى کنیم!» جنازه یک نفر را که هفت روز قبل فوت کرده بود و به خاطر اختلافى هنوز دفن نشده بود حاضر کردند. آنها دوباره دست به دعا برداشتند و خداوند دعایشان را اجابت کرد و آن شخص مرده را حیاتى دوباره بخشید! پادشاه وقتى این معجزات را از آنها مشاهده کرد و به حقّانیّت آنها پى برد، گفت: «عجب کار زشتى کردیم که بدون پرسوجو و تحقیق آنها را به بند کشیدیم». در سایه تدبیر شمعون الصفا و معجزات آن دو رسول، نور ایمان در قلب پادشاه تابید و ایمان آورد. به دنبال یکتاپرست شدن پادشاه، عدّه اى از مردم نیز بت پرستى را رها کرده و به پرستش خداى یگانه پرداختند. امّا گروه زیادى که منافعشان در ادامه حیات بت پرستى بود سرسختانه بر آیین خرافى خود اصرار و لجاجت کردند، تا آن جا که خداوند پس از اتمام حجّت، تصمیم بر مجازات آنها گرفت. چگونگى عذاب آنها در دو آیه زیر آمده است. توجّه فرمایید:
«(وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُند مِّنَ السَّمَاءِ وَمَا کُنَّا مُنزِلِینَ * إِنْ کَانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ); و ما بعد از او بر قومش هیچ لشکرى از آسمان نفرستادیم، و هرگز سنّت ما بر این نبود; (بلکه) فقط یک صیحه آسمانى بود و ناگهان همگى خاموش شدند».(1)
همان گونه که بارها اشاره کردیم، خداوند هر زمان بخواهد جمعیّت فاسد و مفسد و اصلاح ناپذیرى را عذاب کند لشکریان آسمان و زمین را مأمور این کار نمى کند، بلکه این مأموریّت را به چیزى که عامل حیات و زندگى آنهاست مى سپارد تا درسى براى آیندگان باشد، که بدانند در صورت لجاجت، خودسرى و بندگى شیطان، خداوند به راحتى آنها را مجازات خواهد کرد. درمورد مردم مشرک و بت پرست انطاکیه نیز این سنّت الهى عمل شد و آنها به وسیله یک صیحه آسمانى، آرى فقط یک صیحه، خاموش و نابود شدند، به گونه اى که گویا اصلاً وجود نداشته اند. 


(1). سوره یس، آیه 28 و 29.

 

در راه حق از کمى همراهان نترسید! مجاهدى خستگى ناپذیر
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma