و نیز مى نویسد:(1) عبدالواحد سیارى که از رهبران تصوّف است، سراى خود را در مرو بر صوفیان وقف کرد و سبب این بود که از صوفیان دعوت کرد برقصند، یکى از آنها در حال رقص به هوا پرید و دیگر برنگشت!
جوان محصّل: این آدم چقدر احمق بوده که خانه خود را براى رقص صوفیان وقف کرده، لابد بعد از این براى تماشاخانه ها باید وقفنامه نوشت. به علاوه، پریدن به هوا و برنگشتن یعنى چه؟!
آقاى فاضل: باز در نفحات(2) مى نویسد: عین القضاة همدانى (که نزد صوفیان خیلى بزرگ است) گوید همراه پدرم و جمعى از فقرا در خانه مرشد صوفى بودیم، ما مى رقصیدیم و بوسعید ترمذى (از رهبران تصوّف) بیتکى خواند، پدرم نگاه کرد و گفت: احمد غزالى(3) را دیدم که با ما مى رقصید و لباس او چنین و چنان بود و به طریق مکاشفه نشان مى داد.
و باز مى نویسد: ذوالنّون، شبلى، خرّاز، نورى، دراج و... همه به سماع رفته اند.
جوان محصّل: عجب، پس همه مشایخ اهل رقص و سماع بوده اند; بنابراین
گر امر شود که مست گیرند *** در شهر هر آن که هست گیرند
اینجا درویش ریاضعلى با عصبانیّت رو به جوان محصّل کرد که او را به تندى جواب دهد، آقاى فاضل گفت: بنا شد شما آخر کار دفاع کنید... ریاضعلى ساکت شد.