آبِق ـ آیَةً بَیِّنَةً

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
أَب ـ أُجُورپیشگفتار

 
آبِق:
(إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ)
«آبِق» از مادّه «ابق» معمولاً درباره بندگان فرارى ذکر مى شود!(1)
آثار:
(نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ)
«آثار» از مادّه «اثر» جمع «اثر» در اصل، به معناى جاى پاست، ولى، به هر علامتى که از چیزى باقى مى ماند «اثر» گفته مى شود.(2)
آثارَهُمْ:
(مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ)
«آثارَهُمْ» از مادّه «اثر» اشاره به کارهایى که سنّت مى شود و بعد از انسان نیز موجب خیر و برکت، و یا شر و زیان و گناه مى گردد.(3)
أَثَم، آثام:
(ذلِکَ یَلْقَ أَثَاماً)
«أَثَم» و «آثام» از مادّه «اثم» در اصل به معناى اعمالى است که انسان را از رسیدن به ثواب دور مى سازد; سپس به هر گونه گناه، اطلاق شده است; ولى در اینجا به معناى جزاى گناه است.
بعضى نیز گفته اند: «أَثَم» به معناى گناه و «آثام» به معناى کیفر گناه است. و اگر بعضى از مفسران، آن را به معناى بیابان، کوه، یا چاهى در جهنم ذکر کرده اند، در واقع از قبیل بیان مصداق است.(4)
آثَرَکَ:
(آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنَا)
«آثَرَکَ» از مادّه «ایثار» در اصل، به معناى جستجوى اثر چیزى است، و از آنجا که به فضل و نیکى اثر گفته مى شود، این کلمه به معناى برترى دادن و فضیلت بخشیدن آمده است. بنابراین «آثرک اللّه علینا» مفهومش این مى شود: خداوند تو را بر ما فضیلت بخشیده (البته به خاطر کارهاى نیک تو و اعمال بد ما).(5)
آذَنْتُ:
(آذَنْتُکُمْ عَلى سَوَآء)
«آذَنْتُ» از مادّه «ایذان» به معناى اعلام کردن توأم با تهدید است; و گاه به معناى اعلان جنگ نیز آمده است. اما از آنجا که این سوره در «مکّه» نازل شده و در آنجا نه زمینه جهاد بود و نه حکم جهاد نازل شده بود، بسیار بعید به نظر مى رسد که این جمله در اینجا به معناى «اعلان جنگ» باشد; بلکه ظاهر این است: پیامبر با این سخن مى خواهد اعلام نفرت و جدایى از آنها کند و نشان دهد که از آنان به کلّى دست شسته است.(6)
آزَر:
(فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى)
«آزَر» از مادّه «موازرة» به معناى معاونت است.(7)
آزفة:
(أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الآزِفَةِ)
«آزفة» از مادّه «أزف» در لغت به معناى «نزدیک» است، و چه نام گذارى عجیبى است که به جاى «یوم القیامة»، «یوم الازفة» گفته شده، تا بى خبران نگویند: هنوز تا قیامت، زمان بسیار زیادى است، فکر خود را مشغول قیامت نکنید که وعده اى است نسیه!(8)
آسَفُونَا:
(آسَفُونَا انْتَقَمْنَا)
«آسَفُونَا» از مادّه «اَسَفْ» هم به معناى «اندوه» آمده و هم «غضب»; همچنین به گفته «راغب» در «مفردات» گاه به «اندوه توأم با غضب» گفته مى شود، و گاه به هر یک از این دو جداگانه اطلاق مى گردد. چرا که حقیقت آن هیجانى درونى است که انسان را به انتقام دعوت مى کند; هرگاه نسبت به زیردستان باشد، در شکل غضب ظاهر مى شود و هر گاه نسبت به بالادستان باشد، به صورت اندوه آشکار مى گردد. لذا وقتى از «ابن عباس» درباره «حزن» و «غضب» سؤال کردند، گفت: ریشه هر دو یکى است اما لفظ آن مختلف است.
بعضى از مفسران، «آسَفُونَا» را به معناى «آسَفُوا رُسُلَنَا» (فرستادگان ما را محزون و غمگین ساختند) تفسیر کرده اند; ولى این تفسیر، بعید به نظر مى رسد و ضرورتى براى چنین خلاف ظاهرى وجود ندارد.(9)
آسِن:
(فِیهَآ أَنْهَارٌ مِّنْ مّآء غَیْرِ آسِن)
«آسن» از مادّه «أسِن» به معناى «بدبو» است. بنابراین «ماء غیر آسن» یعنى آبى که بر اثر طولِ ماندن، یا غیر آن بوى آن دگرگون نشده است. این نخستین قسمت از نهرهاى بهشتى است که در آن صرفاً آب زلال خوشبو و خوش طعم جارى است.(10)
آصال:
(بِالْغُدُوِّ وَ الآصالِ)
«آصال» جمع «اُصُل» (بر وزن دهل) و آن نیز جمع «اصیل» است که از مادّه «اصل» گرفته شده است که به معناى عصر، نزدیک غروب و شبانگاه است از این نظر که اصل و پایه شب محسوب مى شود.(11)
آل:
(آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِیْنَ)
«آل» در اصل، «اهل» بوده، سپس به اصطلاح، «قلب شده» و به این صورت درآمده است، و «اهل» به معناى نزدیکان و خاصان انسان است; اعم از این که بستگان نزدیک او باشند و یا همفکران و همگامان و اطرافیان.
«آل» گر چه غالباً در مورد «اهل بیت» و «خانواده» به کار مى رود، ولى احیاناً در معناى وسیعى که گفتیم نیز استعمال مى شود. و قرائن مقام نشان مى دهد که در اینجا (قمر، آیه 41) منظور همین معناى وسیع است.(12)
آللّهُ:
(ءَآللّهُ خَیْرٌ أَمّا یُشْرِکُونَ)
«آللّهُ» در اصل «أَ أَللّه» بوده که یکى از دو همزه آن تبدیل به الف شده و در نتیجه به صورت مدّ در آمده است. جمله «أَمّا یُشْرِکُونَ» در اصل «أَمْ مَا یُشْرِکُونَ» بوده که «أم» براى استفهام و «مَا» موصوله است که در هم ادغام گردیده است.(13)
آمَنّا:
(یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ)
تعبیر به «آمَنّا» (ایمان آورده ایم) از مادّه «أمِن» به صورت صیغه «جمع»، در حالى که جمله بعد، به صورت صیغه «مفرد» است (جَعَلَ)، شاید از این نظر باشد که این گروه از منافقان مى خواهند خودشان را در صف جمعیّت مؤمنان جا بزنند، لذا «آمَنّا» مى گویند. یعنى همچون سایر مردم ایمان آورده ایم.(14)
آمِنُون:
(فِى الْغُرُفاتِ آمِنُونَ)
تعبیر به «آمِنُون» (کسانى که در امنیّت به سر مى برند) از مادّه «أمِن» در مورد بهشتیان، تعبیر بسیار جامعى است، که آرامش روح و جسم آنها را از هر نظر منعکس مى کند. چرا که نه ترس فنا و زوال و مرگ دارند، و نه ترس هجوم دشمن، نه بیمارى و آفت و اندوه، و نه حتى ترس از ترس! و نعمتى برتر از این نیست که انسان از هر نظر در امنیّت به سر برد، همان گونه که بلائى بدتر از ناامنى در جنبه هاى مختلف زندگى وجود ندارد.(15)
آن، آنى:
(بَیْنَ حَمِیْم آن)
«آن» و «آنى» در اینجا به معناى آبى است که در نهایت حرارت و سوزندگى باشد ، و در اصل از مادّه «اِنا» (بر وزن رضا) به معناى «وقت» گرفته شده; زیرا آب سوزان به «وقت و مرحله نهایى» خود رسیده است.(16)
آنَاء:
(یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ)
«آنَاء» جمع «انا» (بر وزن صدا و فنا) به معناى ساعت و مقدارى از وقت است.(17)
آنَسْتُ:
(إِنِّى آنَسْتُ نَاراً)
«آنَسْتُ» از مادّه «ایناس» به معناى مشاهده کردن و دیدنى است که توأم با یک نوع آرامش و انس باشد، و این که به انسان، انسان گفته مى شود، به خاطر همین معناست.(18)
آنَسْتُمْ:
(آنَسْتُمْ مِّنْهُمْ رُشْداً)
«آنَسْتُمْ» از مادّه «ایناس» به معناى مشاهده و رؤیت مى باشد، و این مادّه از مادّه «انسان» که یکى از معانى آن مردمک چشم است گرفته شده (در حقیقت ما هنگام رؤیت و مشاهده از «انسان»، یعنى مردمک چشم خود مدد مى گیریم و به همین جهت از مشاهده کردن به «ایناس» تعبیر شده است).(19)
آنِفاً:
(مَاذا قالَ آنِفاً)
«آنِفاً» از مادّه «اَنْف» به معناى «بینى» است، و از آنجا که بینى در صفحه صورت انسان برجستگى خاصى دارد، این کلمه درباره «افراد شریف» یک قوم، به کار مى رود، و نیز در مورد «زمان مقدم بر زمان حال» این تعبیر به کار رفته، همان گونه که در آیه مورد بحث آمده است.(20)
آنِیَة:
(بِآنِیَة مِّنْ فِضَّة)
«آنِیَة» از مادّه «انى» جمع «اناء» به معناى هرگونه ظرف است، «آنِیَة» مؤنث «آنى» از مادّه «أُنِىّ» (بر وزن حُلِىّ)، به معناى تأخیر افکندن است، و براى بیان فرا رسیدن وقتِ چیزى آورده مى شود، و در سوره «غاشیه» به معناى آب سوزانى است که حرارتش به منتها درجه رسیده است.(21)
آیات اللّه:
(بِآیاتِ اللّهِ)
منظور از «آیات اللّه»، یا «آیات تکوینى» یعنى آثار عظمت الهى در نظام آفرینش است; و در این صورت اشاره به مسأله توحید مى باشد. در حالى که «لِقائِهِ» اشاره به مسأله معاد است، یعنى آنها هم منکر مبدأ هستند و هم منکر معاد.
و یا اشاره به «آیات تشریعى» یعنى آیاتى که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده، که هم از مبدأ سخن مى گوید، هم از نبوّت و هم از معاد، و در این صورت تعبیر به «لِقائِهِ» از قبیل ذکر عام بعد از خاص است. این احتمال نیز، وجود دارد که، منظور، همه آیات خدا در عالم آفرینش و تشریع است.(22)
آیَة:
(مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَة)
«آیه» جمع «آى» در لغت، به معناى نشانه و علامت است.(23)
آیَةً بَیِّنَةً:
(مِنْها آیَةً بَیِّنَةً)
تعبیر به «آیَةً بَیِّنَةً» (نشانه روشن) اشاره به آثار باقى مانده شهر «سدوم» است که طبق آیات قرآن در مسیر راه کاروان هاى مردم «حجاز» قرار داشت، و تا زمان ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)نیز باقى بود.(24)


(1) . صافات، آیه 140 (ج 19، ص 169).
(2) . کهف، آیه 6 (ج 12، ص 382).
(3) . یس، آیه 12 (ج 18، ص 350).
(4) . فرقان، آیه 68 (ج 15، ص 178).
(5) . یوسف، آیه 91 (ج 10، ص 82).
(6) . انبیاء، آیه 109 (ج 13، ص 575) .
(7) . فتح، آیه 29 (ج 22، ص 127).
(8) . مؤمن، آیه 18 (ج 20، ص 78).
(9) . زخرف، آیه 55 (ج 21، ص 102).
(10) . محمّد، آیه 15 (ج 21، ص 459).
(11) . اعراف، آیه 205 (ج 7، ص 96) ; رعد، ر
آیه 15 (ج 10، ص 187).
(12) . اعراف، آیه 130 (ج 6، ص 375) ; قمر، آیه 41 (ج 23، ص 78).
(13) . نمل، آیه 59 (ج 15، ص 541).
(14) . عنکبوت، آیه 10 (ج 16، ص 235).
(15) . سبأ، آیه 37 (ج 18، ص 123).
(16) . رحمن، آیه 44 (ج 23، ص 169).
(17) . آل عمران، 113 (ج 3، ص 81) ; زمر، آیه 9
(ج 19، ص 413).
(18) . نمل، آیه 7 (ج 15، ص 431) ; قصص، آیه 29 (ج 16، ص 87).
(19) . نساء، آیه 6 (ج 3، ص 347).
(20) . محمّد، آیه 16 (ج 21، ص 466).
(21) . انسان، آیه 15 (ج 25، ص 366) ; غاشیه،
آیه 5 (ج 26، ص 431).
(22) . عنکبوت، آیه 23 (ج 16، ص 258).
(23) . بقره، آیه 106 (ج 1، ص 449).
(24) . عنکبوت، آیه 35 (ج 16، ص 282).
 
 
 
أَب ـ أُجُورپیشگفتار
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma