أُمّ ـ أُمِّیِّین

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
أَنَاب ـ أَنّى إِلّ ـ ألیسع

أُمّ:
(وَ لِتُنْذِرَ أُمُّ الْقُرىْ)
«أُمّ» به معناى اصل، اساس، ابتداء و آغاز هر چیزى است.
با توجّه به آنچه گفته شد، روشن مى شود که اگر به مکّه «أُمّ القرى» مى گویند به خاطر این است که اصلوآغاز پیدایش تمام خشکى هاى روى زمین است; و این که عرب به مادر «اُمّ» مى گوید، به خاطر آن است که ریشه خانواده و پناهگاه فرزندان است.(1)
أَمْ:
(أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللّهِ)
«أَمْ» دراینجا منقطعه وبه معناى«بَل»مى باشد; و اگر متصله باشد باید لنگه اى در مقابل آن تقدیر گرفته شود که خلاف ظاهر است.(2)
إِمّا:
(إِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ)
«إِمّا» در اصل مرکب از «إِنْ» و «مَا» بوده
است که «إِنْ» حرف شرط است و «مَا» براى تأکید شرط آمده است.(3)
أمّ القرى:
(لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى)
«امّ القرى» که یکى از نام هاى «مکّه» است از دو واژه ترکیب یافته «اُمّ» که در اصل به معناى «اساس و ابتداء و آغاز» هر چیزى است، و مادر را هم به همین جهت «امّ» مى گویند که اساس و اصل فرزندان است. و «قُرى» جمع «قَرْیه» به معناى هرگونه آبادى و شهر است، اعم از شهرهاى بزرگ و کوچک یا روستاها، و شواهد زیادى نیز در قرآن بر این معنا وجود دارد.(4)
أمّ الکتاب:
(إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ)
«امّ الکتاب» (کتاب مادر) به معناى کتابى است که اصل و اساس همه کتب آسمانى مى باشد; و همان لوحى است که نزد خداوند از هرگونه تغییر و تبدیل و تحریفى محفوظ است. این همان کتاب «علم پروردگار» است که نزد او است و همه حقایق عالم و همه حوادث آینده و گذشته، و همه کتب آسمانى در آن درج است، و هیچ کس به آن راه ندارد، جز آنچه را که خدا بخواهد افشا کند.(5)
إِمام:
(إِنَّهُمَا لَبِإِمَام مُّبین)
«إِمام» به معناى راه و جاده است (زیرا از ماده «أَمّ» به معناى قصد کردن گرفته شده، چون انسان براى رسیدن به مقصد، از راه ها عبور مى کند).(6)
إِمَام مُبِیْن:
(إِنَّهُمَا لَبِإِمَام مُّبین)
در تفسیر جمله «إِنَّهُمَا لَبِإِمَام مُبِین» مشهور و معروف همین است که اشاره به شهر قوم لوط و شهر اصحاب الایکه مى باشد; و کلمه «اِمام» به معناى راه و جاده است. این احتمال را نیز بعضى داده اند که منظور از «اِمَام مُبِیْن» همان لوح محفوظ باشد به قرینه آیه 12 سوره «یس»، ولى این احتمال بسیار بعید است; چرا که قرآن مى خواهد براى مردم درس عبرت بیان کند، و بودن نام این دو شهر، در «لوح محفوظ» نمى تواند تأثیرى در عبرت گیرى مردم داشته باشد; در حالى که بودن این دو شهر بر سر راه کاروان ها و سایر رهگذران، مى توانست اثر عمیقى در آنها بگذارد، لحظه اى در آنجا درنگ کنند، و بیندیشند و دل عبرت بینشان از دیده نظر کند و این سرزمین بلا دیده را آینه عبرت داند، گاهى در کنار سرزمین قوم لوط و گاهى در کنار سرزمین اصحاب الایکه، سرانجام سیلاب اشک را بر سرنوشت آنها از دیده روان سازند!(7)
أمانت:
(وَ تَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ)
«امانت» از مادّه «أمْن» گر چه معمولاً به امانت هاى مالى گفته مى شود، ولى در منطق قرآن مفهوم وسیعى دارد که تمام شئون زندگى اجتماعى، سیاسى و اخلاقى را در بر مى گیرد. لذا در حدیث وارد شده است که أَلْمَجالِسُ بِالْاَمَانَةِ: «گفتگوهایى که در جلسات خصوصى مى شود امانت است».
و در حدیث دیگرى مى خوانیم: إِذا حَدَّثَ الرَّجُلُ بِحَدِیْث ثُمَّ الْتَفَتَ فَهُوَ أَمَانَةٌ: «هنگامى که کسى براى دیگرى سخنى نقل کند سپس به اطراف خود بنگرد (که آیا کسى آن را شنید یا نه) این سخن امانت است».
از اینرو آب و خاک اسلام در دست مسلمانان امانت الهى است، فرزندان آنها امانت هستند، و از همه بالاتر قرآن مجید و تعلیماتش امانت بزرگ پروردگار محسوب مى شود.
بعضى گفته اند که امانت خدا آئین اوست، امانت پیامبر سنّت اوست و امانت مؤمنان اموال و اسرار آنها مى باشد; ولى امانت در آیه فوق همه را شامل مى شود.(8)
أَمَانِى:
(الْکِتابَ إِلاّ أَمَانِی)
«أَمَانِى» جمع «امنیة» به معناى آرزو است.(9)
أَمَانِیُّهُم:
(أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا)
«أَمَانِیُّهُم» جمع «اُمنیة» به معناى آرزوئى است که انسان به آن نمى رسد.(10)
أُمَّت:
(کَانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَة)
«أُمَّت» از مادّه «أُمّ» به معناى هر جماعتى است که نوعى رابطه و وحدت در میان آنها باشد; خواه وحدت دینى یا از نظر زمان و مکان، و یا هدف و مرام، و در اصل از مادّه «امّ» به معناى هر چیزى است که اشیاء دیگرى به آن ضمیمه گردد; به معناى مادر نیز آمده، بنابراین به اشخاص متفرق و پراکنده «امّت» گفته نمى شود.
این کلمه به معناى «وقت و زمان» نیز آمده; چرا که اجزاى زمان به هم پیوسته اند، و یا به خاطر این که هر جماعت و گروهى در عصر و زمانى زندگى مى کنند، و از بررسى موارد استعمال آن، در قرآن که به 64 مورد بالغ مى شود این واقعیت تأیید مى گردد. خواه این وحدت، اختیارى بوده باشد و یا بدون اختیار.
بعضى از مفسران، «امّت واحده» را در اینجا به معناى «دین واحد» گرفته اند، ولى این تفسیر با ریشه لغوى «امّت»، سازگار نیست.
بعضى دیگر نیز گفته اند که منظور از «امّت» در سوره «انبیاء»، همه انسان ها در تمام قرون و اعصارند; یعنى اى انسان ها همه شما یک امّتید، پروردگار شما یکى است و مقصد نهایى همه شما یک مقصد است.(11)
أَمْت:
(عِوَجاً وَ لا أَمْتاً)
«أَمْت» به معناى زمین مرتفع و تپه است.(12)
إِمتَحَن:
(امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ)
«اِمْتَحَنَ» از مادّه «اِمْتِحان»، در اصل به معناى ذوب کردن طلا و نقره و گرفتن ناخالصى آن است; و گاه به معناى «گستردن چرم» نیز آمده، ولى بعداً در معناى آزمایش به کار رفته است. مانند آیه مورد بحث، آزمایشى که نتیجه آن خلوص قلب و گستردگى آن براى پذیرش تقوا است.(13)
أُمَتِّعْکُنَّ:
(أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ)
«أُمَتِّعْکُنَّ» از مادّه «متعه» است، و چنان که در آیه 236 سوره «بقره» گفته ایم منظور از آن «هدیه»اى است که با شئون زن، متناسب باشد. در اینجا منظور این است که مقدار مناسبى بر مهر بیفزاید و یا اگر مهریه اى تعیین نشده، هدیه شایسته اى به آنها بدهد، به طورى که راضى و خشنود گردند، و جدایى آنها در محیط دوستانه انجام پذیرد.(14)
أمثال:
(ضَرَبُوا لَکَ الأَمْثالَ)
«امثال» جمع «مَثَل» در اینجا، ـ به خصوص با قرائن موجود در آیه ـ به معناى سخنان سست و بى پایه است; و تعبیر به «امثال» شاید به خاطر آن است که آن را در لباس حق و مثل و مانندِ دلیل منطقى در آورده اند، در حالى که واقعاً چنین نیست.
بسیارى از مفسران در اینجا «امثال» را به معناى «تشبیهات» گرفته اند; اما روشن نساخته اند که مشرکان در اینجا چه تشبیهى کرده اند؟
بعضى دیگر «امثال» را به «توصیف ها» معنا نموده اند، زیرا یکى از معانى «مثل» ـ طبق آنچه «راغب» در «مفردات» گفته ـ «توصیف» است. به هر حال، اگر منظور
توصیف هم بوده باشد مسلماً در اینجا منظور توصیف بى پایه و بى اساس است; چرا که در صدر و ذیل آیه فوق، قرائنى است که دلالت بر این معنا مى کند; از یکسو، به عنوان تعجب مى گوید: ببین چه مثل هایى مى زنند؟! و از سوى دیگر، مى گوید: توصیف هایى، که سبب گمراهى غیرقابل بازگشت آنها مى شود.(15)
أَمَد:
(أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً)
«أَمَد» (بر وزن صمد) به معناى زمان است; با این تفاوت که به گفته «راغب» در «مفردات»، «زمان» شامل ابتدا و انتها هر دو مى شود، ولى «أَمَد» تنها به انتهاى زمان چیزى مى گویند. و نیز گفته اند: «أَمَد» و «ابد» از نظر معنا به هم نزدیکند، با این تفاوت که «ابد» مدت نامحدود را شامل مى شود، در حالى که «أمد» مدت محدودى را، هر چند طولانى باشد.(16)
أَمْدَدْنَاهُمْ:
(وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفاکِهَة)
«أَمْدَدْنَاهُمْ» از مادّه «امداد» در اینجا به معناى ادامه و افزایش و اعطا است; یعنى میوه ها و غذاهاى بهشتى آن چنان نیست که با تناول کردن کمبودى پیدا کند، و یا همچون میوه هاى دنیا که در فصول سال، نوسان زیادى دارد تغییرى در آن حاصل شود، بلکه همیشگى، جاودانى و مستمر است.(17)
أَمَدَّکُمْ:
(أَمَدَّکُمْ بِأَنْعام وَبَنِینَ)
«أَمَدَّکُمْ» از مادّه «امداد» در اصل به این گفته مى شود که امورى را پشت سر هم و به طور منظم قرار دهند; و از آنجا که خداوند نعمت هایش را به طور دائم و تحت نظام خاصى به بندگان ارزانى مى دارد، از آن تعبیر به «امداد» شده است.(18)
أمر:
(مُسَخَّرات بِأَمْرِه)
منظور از «امر» قوانین و نظاماتى است که به فرمان پروردگار در عالم هستى حکومت مى کند و آنها را در مسیر خود رهبرى مى نماید; منظور از «امر» در سوره «سجده»، «دین و مذهب» است.(19)
إِمْر:
(لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً)
«إِمْر» (بر وزن شمر) به کار مهم شگفت آور و یا بسیار زشت گفته مى شود.(20)
أَمْشاج:
(مِنْ نُّطْفَة أَمْشاج)
«أَمْشاج» جمع «مشج» (بر وزن نسج یا بر وزن سبب) یا جمع «مشیج» (بر وزن مریض) به معناى شىء مخلوط است.(21)
أمعاء:
(فَقَطَّعَ أَمْعآءَهُمْ)
«امعاء» جمع «معى» (بر وزن سعى) و «معا» (بر وزن غنا) به معناى روده است; و گاه به تمام آنچه در درون شکم وجود دارد نیز گفته مى شود. و پاره شدن آنها، اشاره به شدت سوزندگى و حرارت این نوشابه وحشتناک دوزخى است.(22)
أمکُثُوا:
(فَقالَ لاَهْلِهِ امْکُثُوا)
«أمکُثُوا» از مادّه «مکث» به معناى توقف کوتاه است.(23)
أَمْلى لَهُمْ:
(سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلَى لَهُمْ)
جمله «وَ أَمْلى لَهُمْ»، از مادّه «املاء» به معناى ایجاد طول امل و آرزوهاى دور و دراز است، که انسان را به خود مشغول داشته، و از حق بازمى دارد.(24)
أُمم:
(إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُم)
«أُمم» جمع «امّت» و امّت، به معناى جمعیتى است که داراى قدر مشترکى هستند. مثلاً دین واحد یا زبان واحد، یا صفات و کارهاى واحدى دارند; و این تعبیر مى رساند که همراه نوح(علیه السلام) امت هایى بودند. این عبارت ممکن است به خاطر آن باشد که افرادى که با نوح(علیه السلام)بودند، هر یک سرچشمه پیدایش قبیله و امّتى گشتند.
و یا این که واقعاً آنها که با نوح(علیه السلام) بودند هر گروهى از قوم و قبیله اى بودند، که مجموعاً امّت هایى تشکیل مى دادند.
این احتمال نیز وجود دارد که، «أُمَم» اصناف حیواناتى که با نوح بودند را نیز شامل گردد; زیرا در قرآن مجید کلمه «امّت» بر آنها نیز اطلاق شده است.(25)
أَمَنَةً:
(مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً)
«أَمَنَةً» از مادّه «أمْن» به معناى ایمنى است و «نُعاس» به خواب سبک گفته مى شود.(26)
أُمنیه:
(أَلْقَى الشَّیْطانُ فى أُمْنِیَّتِهِ)
«امنیه» از مادّه «أمْن» به معناى تلاوت و قرائت است; چنان که در اشعار عرب، گاه به این معنا آمده است.(27)
أُمِّى:
(الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّی)
درباره مفهوم «أُمِّى» که از مادّه «أُمّ» به معناى مادر، یا «امّت» به معناى جمعیت گرفته شده است در میان مفسران گفتگوست; جمعى آن را به معناى درس نخوانده مى دانند، یعنى به همان حالتى که از مادر متولد شده باقى مانده و مکتب استادى را ندیده است.
بعضى آن را به معناى کسى که از میان امّت و توده مردم برخاسته، نه از میان اشراف، و مترفین و جباران.
و بعضى به مناسبت این که مکّه را «ام القرى» مى گویند این کلمه را مرادف «مکّى» دانسته اند.
روایات اسلامى که در منابع مختلف حدیث وارد شده نیز، بعضى آن را به معناى درس نخوانده;وبعضى آن را به معناى مکّى تفسیر کرده اند.ولى هیچ مانعى ندارد که کلمه «أُمِّى» اشاره به هر سه مفهوم بوده باشد و بارها گفته ایم که استعمال یک لفظ در چند معنا، هیچ مانعى ندارد، و در ادبیات عرب شواهد فراوانى براى این موضوع وجود دارد.(28)
أمین:
(وَ هذَا الْبَلَدِ الأَمینِ)
واژه «امین» از مادّه «أمْن» در اینجا ممکن است «فعیل» به معناى «فاعل» باشد و مفهومش «ذو الامانة» است و یا «فعیل» به معناى مفعول یعنى سرزمینى که مردم در آن در امنیتند.(29)
أُمِّیُّون:
(أُمِّیُّونَ لایَعْلَمُونَ)
«أُمِّیُّون» جمع «امّى» در اینجا به معناى «درس نخوانده» است.(30)
أُمِّیِّین:
(فِی الأُمِّیِّینَ سَبیلٌ)
«أُمِّیِّین» به معناى افراد درس نخوانده و بى سواد است; ولى منظور آنها مشرکان عرب و اعراب بود که معمولاً از خواندن و نوشتن آگاهى نداشتند، و یا این که منظور آنها تمام کسانى بود که از خواندن تورات و انجیل بى بهره بودند.
«أُمِّیِّینَ» در سوره «جمعه» جمع «أُمّى» به معناى «درس نخوانده» منسوب به «امّ» (مادر) است; یعنى مکتبى جز مکتب دامان مادرش را ندیده است. و بعضى آن را به معناى «اهل مکّه» دانسته اند; زیرا «مکّه» را «امّ القرى» (مادر آبادى ها) مى نامیدند.
ولى این احتمال بعید به نظر مى رسد; چرا که نه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تنها مبعوث به اهل «مکّه» بود، و نه سوره «جمعه» در «مکّه» نازل شده است. بعضى از مفسران نیز، آن را به معناى «امّت عرب» در مقابل «یهود» و دیگران تفسیر کرده اند.(31)


(1) . انعام، آیه 92 (ج 5، ص 430) ; زخرف، آیه 4 (ج 21، ص 21).
(2) . زمر، آیه 43 (ج 19، ص 500).
(3) . اعراف، آیه 35 (ج 6، ص 199).
(4) . شورى، آیه 7 (ج 20، ص 379).
(5) . زخرف، آیه 4 (ج 21، ص 21).
(6) . حجر، آیه 79 (ج 11، ص 139).
(7) . حجر، آیه 79 (ج 11، ص 139).
(8) . انفال، آیه 27 (ج 7، ص 173) ; معارج، آیه 32 (ج 25، ص 45).
(9) . بقره، آیه 78 (ج 1، ص 372).
(10) . بقره، آیه 111 (ج 1، ص 462).
(11) . بقره، آیه 213 (ج 2، ص 116) ; آل عمران، آیه 104 (ج 3، ص 53) ; هود، آیه 8 (ج 9، ص 47) ; نحل، آیه 36 (ج 11، ص 247) ; انبیاء، آیه 92 (ج 13، ص 542).
(12) . طه، آیه 107 (ج 13، ص 331).
(13) . حجرات، آیه 3 (ج 22، ص 149).
(14) . احزاب، آیه 28 (ج 17، ص 302).
(15) . فرقان، آیه 9 (ج 15، ص 41).
(16) . جنّ، آیه 25 (ج 25، ص 144).
(17) . طور، آیه 22 (ج 22، ص 446).
(18) . شعراء، آیه 133 (ج 15، ص 323).
(19) . اعراف، آیه 54 (ج 6، ص 253) ; سجده، آیه 5 (ج 17، ص 132).
(20) . کهف، آیه 71 (ج 12، ص 536).
(21) . انسان، آیه 2 (ج 25، ص 336).
(22) . محمّد، آیه 15 (ج 21، ص 461).
(23) . طه، آیه 10 (ج 13، ص 191).
(24) . محمّد، آیه 25 (ج 21، ص 491).
(25) . انعام، آیه 38 (ج 5، ص 279) ; هود، آیه 48 (ج 9، ص 151).
(26) . آل عمران، آیه 154 (ج 3، ص 174).
(27) . حج، آیه 52 (ج 14، ص 154).
(28) . اعراف، آیه 157 (ج 6، ص 469).
(29) . تین، آیه 3 (ج 27، ص 161).
(30) . بقره، آیه 78 (ج 1، ص 371).
(31) . آل عمران، آیه 75 (ج 2، ص 720) ; جمعه، آیه 2 (ج 24، ص 117).
 
 
أَنَاب ـ أَنّى إِلّ ـ ألیسع
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma