طَفِق ـ طین

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
ظالِمِین ـ ظَهِیْرَةطائر ـ طَغْوى، طغیان

طَفِق:
(فَطَفِقَ مَسحَا بِالسُّوقِ)
«طَفِق» (به اصطلاح نحویین از افعال مقاربه است و) به معناى آغاز کردن کارى است.(1)
طَلٌّ:
(لَّم یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ)
«طَلٌّ» به معناى باران دانه ریز است، که گاه، به صورت غبار به روى گیاهان مى ریزد، و گاه، به شبنم نیز گفته مى شود.(2)
طلح:
(وَ طَلْح مَّنْضُود)
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته اند: همان درخت موز است که، برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوه اى شیرین و گوارا دارد.(3)
طَلْع:
(مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها)
«طَلْع» به معناى خوشه سربسته خرما است که در غلاف سبز رنگ زیبایى پیچیده شده و پس از شکافته شدن از وسط آن رشته هاى باریکى بیرون مى آید و همان ها بعداً خوشه هاى خرما را تشکیل مى دهند.
از مادّه «طلوع» معمولاً به شکوفه خرما گفته مى شود که قبل از ظاهر شدن میوه، طلوع مى کند، و مانند دو کفه اى است که روى هم قرار گرفته، و در درون آن خوشه خرما است که در آن هنگام، بسیار کوچک است، این پوسته مى شکافد و خوشه ظاهر مى شود. گاهى واژه «طلع» به نخستین میوه این درخت نیز گفته مى شود.
«طَلْع» از مادّه «طلوع» به این مناسبت است که نخستین میوه اى است که بر درخت ظاهر مى شود و طلوع مى کند.(4)
طمس:
(أَنْ نَّطْمِسَ وُجُوهاً)
«طمس» در اصل، به معناى محو و بى خاصیت نمودن آثار چیزى است، مانند این که خانه اى را ویران کنند و سپس جاى آن را به کلّى صاف کرده، آثار بناى سابق را از آن بر چینند، ولى به طور کنایه در مورد چیزهایى که از اثر و خاصیت افتاده نیز گفته مى شود.(5)
طُمِسَت:
(النُّجُومُ طُمِسَتْ)
«طُمِسَت» از مادّه «طمس» (بر وزن شمس) به معناى محو کردن و زائل کردن آثار چیزى است، و در اینجا ممکن است اشاره به محو نور ستارگان باشد یا متلاشى شدن آنها، ولى تفسیر اول مناسب تر است.(6)
طَمَسْنَا:
(وَ لَوْ نَشآءُ لَطَمَسْنَا)
«طَمَسْنَا» از مادّه «طَمْس» (بر وزن شمس) به معناى محو کردن و از بین بردن آثار چیزى است، و در اینجا اشاره به محو نور چشم یا محو خود چشم است به طورى که چیزى از آن باقى نماند، و به کلّى محو گردد.(7)
طَوّافُون:
(طَوّافُونَ عَلَیْکُمْ)
«طَوّافُون» در اصل، از مادّه «طواف» به معناى گردش دور چیزى است; و چون به صورت صیغه مبالغه آمده، به معناى کثرت در این امر مى باشد. و با توجّه به این که بعد از آن، «بَعْضُکُمْ عَلى بَعْض» آمده، مفهوم جمله این مى شود که در غیر این سه وقت، شما مجاز هستید بر گرد یکدیگر بگردید و رفت و آمد داشته باشید، و به هم خدمت کنید.(8)
طود:
(فِرْق کَالطُّودِ الْعَظِیمِ)
«طود» به معناى کوه عظیم است، و توصیف مجدد آن به عظیم در آیه فوق تأکیدى بر این معنا است.(9)
طَوعاً:
(وَالأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً)
در تفسیر «طوعاً و کرهاً» این احتمال داده شده که منظور از «طوعاً» جریاناتى از جهان آفرینش است که موافق میل فطرى و طبیعى یک موجود است (مانند میل طبیعى موجود زنده براى زنده ماندن) و منظور از «کرهاً» تمایلى است که از خارج بر یک موجود تحمیل مى شود مانند مرگ یک موجود زنده بر اثر هجوم میکروب ها.(10)
طَوْعاً أَوْ کَرْهاً:
(طَوْعاً أَوْ کَرْهاً)
تعبیر به «طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» اشاره به این است که اراده قطعى خداوند، به شکل گرفتن آسمان ها و زمین تعلق یافته بود، و در هر صورت مى بایست آن مواد، به چنین صورت مطلوبى در آیند، بخواهند یا نخواهند.(11)
طوفان:
(عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ)
«طوفان» از مادّه «طوف» (بر وزن خوف) به معناى موجود گردنده و طواف کننده است; سپس به هر حادثه اى که انسان را احاطه کند، طوفان گفته شده. ولى در لغت عرب، بیشتر به سیلاب ها و امواج گردنده و کوبنده اى گفته مى شود که خانه ها را ویران مى کند و درختان را از ریشه برمى کند (اگر چه در زبان فارسى امروز، طوفان، بیشتر به بادهاى شدید و کوبنده اطلاق مى گردد).(12)
طَول:
(وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً)
«طَول» (بر وزن قول) در اصل، از مادّه «طول» (بر وزن نور) گرفته شده و به معناى توانایى و رسایى و امکانات مالى و مانند آن آمده است. بنابراین، «أُولُوا الطَّوْلِ»، به معناى کسانى است که داراى قدرت مادى کافى براى حضور در میدان جنگ هستند، و با این حال، مایل بوده اند، در صف افراد ناتوان یعنى: آنها که از نظر جسمى یا مالى توانایى جهاد نداشته اند، بمانند.
اصل این کلمه، از «طُول» (بر وزن پول)، که ضد «عرض» است گرفته شده، و تناسب این دو معنا با یکدیگر روشن است، زیرا توانایى مالى و جسمى، یک نوع کشش و ادامه و طول قدرت را مى رساند.
بعضى از مفسران گفته اند: «ذى الطول» در سوره «مؤمن» به کسى گفته مى شود که نعمتى طولانى به دیگرى مى بخشد،بنابراین معناى آن اخص از معناى «منعم» است.(13)
طىّ:
(مَطْوِیّاتُ بِیَمِیْنِهِ)
«طىّ» به معناى «به هم پیچیدن» است که گاه کنایه از گذشتن عمر یا عبور از چیزى نیز مى باشد.(14)
طَیِّب:
(فَتَیَمَّمُوا صَعِیْداً طَیِّباً)
«طَیِّب» از مادّه «طَیْب» به چیزهایى گفته مى شود که با طبع آدمى موافق باشد و در قرآن به بسیارى از موضوعات، اطلاق شده است (اَلْبَلَدُ الطَّیِّب ـ مساکن طیّبة ـ ریح طیّب ـ حیاة طیّبة و...) و هر چیز پاکیزه را نیز «طیّب» مى گویند; زیرا طبع آدمى ذاتاً از اشیاء ناپاک متنفر است. و از اینجا روشن مى شود که خاکِ تیمم باید کاملاً پاک و پاکیزه باشد.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: معناى «طَیِّب» در اصل چیزى است که حواس ظاهر و باطن از آن لذت برد، (و این معناى جامعى است که همه شرائط مناسب یک مسکن را در بر مى گیرد).(15)
طَیِّبات:
(وَ رَزَقَکُمْ مِّنَ الطَّیِّباتِ)
«طَیِّبات» از مادّه «طَیْب» مفهوم وسیعى دارد که هر گونه روزى پاکیزه را شامل مى شود خواه جنبه مادى داشته باشد، یا معنوى، جنبه فردى داشته باشد یا اجتماعى. هر چیز پاکیزه، اعم از غذا، لباس، همسران، خانه ها، مَرکب ها، حتى سخنان و گفتگوهاى پاکیزه را، شامل مى شود. ممکن است، انسان بر اثر نادانى، این مواهب پاک را بیالاید، ولى خداوند، در عالم آفرینش آنها را پاک آفریده است.(16)
طیّبات، طیّبین:
(وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِیْنَ)
در این که منظور از «طیّبات» و «طیّبین» در سوره «نور» کیانند؟ مفسران بیانات مختلفى دارند:
1 ـ گاه گفته شده: منظور سخنان پاک، از آن مردان پاک و با تقوا است، و «از کوزه همان برون تراود که در او است».
2 ـ گاه گفته مى شود: «حسناتِ» اعمالى است که تعلق به پاکان دارد.
3 ـ «طیّبات» و «طیّبون» به زنان و مردان پاکدامن اشاره مى کند و ظاهراً منظور از آیه همین است، زیرا قرائنى در دست است که معناى اخیر را تأیید مى کند.(17)
طَیْر:
(أَ وَ لَمْ یَرَوا إِلَى الطَّیْرِ)
«طَیْر» از مادّه «طَیَران» جمع «طائر» است، و لذا فعل و وصف آن به صورت جمع آمده و این که بعضى تصور کرده اند «طیر» مفرد است بر خلاف تصریح ارباب لغت مى باشد.(18)
طین:
«طین» یعنى معجونى از آب و خاک.(19)


 (1) . ص، آیه 33 (ج 19، ص 293).
(2) . بقره، آیه 265 (ج 2، ص 383).
(3) . واقعه، آیه 29 (ج 23، ص 231).
(4) . انعام، آیه 99 (ج 5، ص 460) ; شعراء، آیه 148 (ج 15، ص 332); صافات، آیه 65 (ج 19،ص85); ق، آیه 10 (ج 22، ص 245).
(5) . نساء، آیه 47 (ج 3، ص 517) ; یونس، آیه 88 (ج 8، ص 454).
(6) . مرسلات، آیه 8 (ج 25، ص 400).
(7) . یس، آیه 66 (ج 18، ص 458).
(8) . نور، آیه 58 (ج 14، ص 576).
(9) . شعراء، آیه 63 (ج 15، ص 270).
(10) . رعد، آیه 15 (ج 10، ص 186).
(11) . فصّلت، آیه 11 (ج 20، ص 246).
(12) . اعراف، آیه 133 (ج 6، ص 383).
(13) . نساء، آیه 25 (ج 3، ص 440) ; توبه، آیه 86 (ج 8، ص 94) ; مؤمن، آیه 3 (ج 20، ص 22).
(14) . زمر، آیه 67 (ج 19، ص 553).
(15) . مائده، آیه 6 (ج 4، ص 372) ; صفّ، آیه 12 (ج 24، صفحات 103، 104).
(16) . نحل، آیه 72 (ج 11، ص 346) ; مؤمن، آیه 64 (ج 20، ص 177).
(17) . نور، آیه 26 (ج 14، ص 451).
(18) . ملک، آیه 19 (ج 24، ص 353).
(19) . فرقان، آیه 54 (ج 15، ص 144).
 
 
ظالِمِین ـ ظَهِیْرَةطائر ـ طَغْوى، طغیان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma