عَنَت ـ عُیُونا

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
غائِبَة ـ غُلْفعُصْبَه ــ عَمِین

عَنَت:
(لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ)
«عَنَت» از مادّه «مُعانتة» (بر وزن سند) در اصل، به معناى شکستن استخوانى است که قبلاً شکسته شده، یعنى پس از بهبودى و التیام، مجدداً بر اثر حادثه اى بشکند، بدیهى است این نوع شکستگى بسیار دردناک و رنج آور است، و به همین دلیل «عنت» در مشکلات طاقت فرسا و کارهاى رنج آور استعمال شده است.(1)
عِنْدَ رَبِّهِمْ:
(یَشآؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ)
تعبیر «عِنْدَ رَبِّهِمْ» (نزد پروردگارشان) بیان نهایت لطف الهى درباره آنها است، گویى همیشه میهمان او هستند، و هر چه بخواهند نزد او دارند.(2)
عِنْدَنَا:
(وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِن الْمُصْطَفَیْنَ)
تعبیر «عِنْدَنَا» (نزد ما) تعبیرى بسیار پر معناى است، اشاره به این که برگزیدگى و نیکى آنها نزد مردم نیست که گاه در ارزیابى هاى خود انواع مسامحه و چشم پوشى را روا مى دارند، بلکه توصیف آنها به این دو وصف، نزد ما محقق بوده که با دقت تمام و ارزیابى ظاهر و باطن آنها، انجام گرفته است.(3)
عنق:
بعضى از ارباب لغت معتقدند: «جید»، «عنق» و «رقبه» هر سه معناى مشابهى دارند، با این تفاوت که «جید» به قسمت بالاى سینه گفته مى شود، و «عنق» به پشت گردن یا همه گردن و «رقبه» به گردن گفته مى شود، و گاه به یک انسان نیز مى گویند: مانند «فک رقبة» یعنى آزاد کردن انسان.(4)
عَنِید:
(کُلُّ جَبّار عَنید)
کلمه «عَنِید» در اصل از «عِند» (بر وزن رِند) به معناى سمت و ناحیه است و در اینجا به معناى انحراف و گرایش به غیر راه حق آمده است و از مادّه «عناد» به معناى تکبر، خودپسندى و عدم تسلیم در برابر حق است، و به گفته بعضى، به آن نوع مخالفت و دشمنى گفته مى شود که آگاهانه صورت مى گیرد، یعنى انسان حقانیت چیزى را درک کند و با آن به مخالفت برخیزد، و «ولید» در سوره «مدثّر» مصداق روشن این معنا بود.(5)
عَوان:
(وَ لا بِکْرٌ عَوانُ)
«عَوان» از مادّه «عَوْن» به معناى میانسال است.(6)
عِوَج:
(وَ یَبْغُونَها عِوَجاً)
«عَوَج» (بر وزن کرج) به معناى کجى حسى است، ولى «عِوَج» (بر وزن پدر) به کجى هایى گفته مى شود که با فکر، درک مى شود.
ولى ظاهراً پاره اى از آیات قرآن مانند آیه 107 سوره «طه» با این تفصیل سازگار نیست (دقت کنید)، و با توجّه به این که «عِوَج» در آیه 28 سوره «زمر» به صورت نکره در سیاق نفى واقع شده و عموم را مى رساند، هر نوع انحراف و کژى را از قرآن نفى مى کند.(7)
عود:
(ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قالُوا)
مراد از «عود» (یعودون) یا تکرار «ظهار» است، یا منظور بازگشت به سنت جاهلیت در این گونه امور است، و یا این که به معناى تدارک و جبران این عمل مى باشد.(8)
عَوْرَه:
(إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ)
واژه «عَوْرَه» در اصل از مادّه «عار» است، و به چیزى گفته مى شود که آشکار ساختنش موجب عار باشد، به شکاف هایى که در لباس یا دیوار خانه ظاهر مى شود، و همچنین به نقاط آسیب پذیر مرزها، و آنچه انسان از آن بیم و وحشت دارد نیز «عوره» گفته مى شود، در اینجا منظور خانه هایى است که در و دیوار مطمئنى ندارد، و بیم حمله دشمن به آن مى رود.
و از آنجا که آشکار شدن آلت جنسى مایه عیب و عار است در لغت عرب به آن «عورت» اطلاق شده. کلمه «عورة» گاه، به معناى شکاف در دیوار، لباس و مانند آن نیز آمده است و گاه، به معناى مطلق عیب مى باشد.
اطلاق کلمه «عورت» بر اوقات سه گانه، در سوره «نور» به خاطر آن است که مردم در این اوقات خود را زیاد مقید به پوشانیدن خویش ـ مانند سایر اوقات ـ نمى کنند و یک حالت خصوصى دارند.(9)
عهد:
(عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً)
بعضى گفته اند: «عهد» همان ایمان به پروردگار، اقرار به یگانگى او و تصدیق پیامبران خدا است. بعضى دیگر گفته اند: «عهد» در اینجا به معناى شهادت به وحدانیت حق و بیزارى از کسانى است که در برابر خدا پناهگاه و قدرتى قائلند و همچنین امید نداشتن به غیر «اللّه».
«عهد» در سوره «معارج» مفهوم وسیعى دارد که هم عهدهاى مردمى را شامل مى شود و هم عهدها و پیمان هاى الهى را; زیرا «عهد» هرگونه التزام و تعهدى است که انسان نسبت به دیگرى مى دهد، و بدون شک، کسى که ایمان به خدا و پیامبر او مى آورد، با این ایمان تعهدات وسیعى را پذیرفته است.(10)
عِهن:
(وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ)
«عِهن» (بر وزن ذهن) به معناى پشم زده شده اى است که رنگین باشد.(11)
عید:
(تَکُونُ لَنَا عیداً لاَِّوَّلِنَا)
«عید» در لغت از مادّه «عود» به معناى بازگشت است، و لذا به روزهایى که مشکلاتى از قوم و جمعیتى بر طرف مى شود و بازگشت به پیروزى ها و راحتى هاى نخستین مى کند، «عید» گفته مى شود، و در اعیاد اسلامى به مناسبت این که در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مى گردد، و آلودگى ها که بر خلاف فطرت است، از میان مى رود، «عید» گفته شده است.
و از آنجا که روز نزول «مائده» روز بازگشت به پیروزى، پاکى و ایمان به خدا بوده است حضرت مسیح(علیه السلام) آن را «عید» نامیده.(12)
عِیْرَ:
(وَ الْعیرَ الَّتی أَقْبَلْنَا)
«عِیْرَ» چنان که «راغب» در «مفردات» گفته است: به معناى گروه و جمعیتى است که شتران و چهارپایان را براى حمل مواد غذایى با خود مى برند، یعنى به مجموع آنها «عِیْر» گفته مى شود (کاروان); بنابراین سؤال از آنها کاملاً امکان پذیر است، چرا که انسان ها را نیز شامل مى شود و نیازى به تقدیر نیست. بعضى از مفسران گفته اند: «عِیْر» فقط شامل چهارپایان مى شود، در این صورت آیه نیاز به تقدیر دارد، همان گونه که در «قریة» چنین است.(13)
عین:
(قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ)
«عین» جمع «اعین» و «عیناء» به معناى درشت چشم است، و به این ترتیب، کلمه «عین» بر مذکر و مؤنث هر دو اطلاق مى شود، و مفهوم گسترده اى دارد که همه همسران بهشتى را شامل مى شود، همسران زن براى مردان با ایمان و همسران مرد براى زنان مؤمن (دقت کنید)، و از آنجا که بیشترین زیبایى انسان در چشمان او است، روى این مسأله مخصوصاً تکیه شده است.(14)
عُیُون:
(فی جَنّات وَ عُیُون)
ذکر «جَنّات» و «عُیُون» به صیغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمه هاى فراوان و گوناگون بهشت است که هر کدام لذت تازه اى مى آفریند، و ویژگى خاصى دارد.(15)
عُیُونا:
(وَ فَجَّرْنَا الأَرْضَ عُیُوناً)
«عُیُونا» از مادّه «عَیْن» ممکن است تمیز براى «الاَرض» بوده باشد، و در تقدیر «فجرنا عیون الارض» است، سپس «عیون» که مفعول است جدا شده و به صورت «تمیز» آمده، تا مبالغه و اهمیت را برساند یعنى «گویى تمام زمین تبدیل به چشمه شده بود».(16)


(1) . نساء، آیه 25 (ج 3، صفحات 443، 444).
(2) . زمر، آیه 34 (ج 19، ص 475).
(3) . ص، آیه 47 (ج 19، ص 329).
(4) . مسد، آیه 5 (ج 27، ص 454).
(5) . ابراهیم، آیه 15 (ج 10، ص 350) ; ق، آیه 24 (ج 22،ص 278); مدثّر، آیه 16 (ج 25،ص229).
(6) . بقره، آیه 68 (ج 1، ص 357).
(7) . اعراف، آیه 45 (ج 6، ص 221) ; هود، آیه 19 (ج 9، ص 81) ; طه، آیه 107 (ج 13، ص 331) ; زمر، آیه 28 (ج 19، ص 463).
(8) . مجادله، آیه 3 (ج 23، ص 426).
(9) . نور، آیه 58 (ج 14، ص 575) ; احزاب، آیه 13 (ج 17، ص 247).
(10) . مریم، آیه 87 (ج 13، صفحات 154، 155) ; معارج، آیه 32 (ج 25، ص 46).
(11) . معارج، آیه 9 (ج 25، ص 30) ; قارعه، آیه 5
(ج 27، ص 287).
(12) . مائده، آیه 114 (ج 5، ص 166).
(13) . انفال، آیه 7 (ج 7، ص 130) ; یوسف، آیه 82 (ج 10، ص 67).
(14) . صافات، آیه 48 (ج 19، ص 70) ; دخان، آیه 52 (ج 21، ص 225) ; طور، آیه 20 (ج 22،
ص 440); واقعه، آیه 22 (ج 23، ص 225).
(15) . حجر، آیه 45 (ج 11، ص 108).
(16) . قمر، آیه 12 (ج 23، ص 42).
 


 

غائِبَة ـ غُلْفعُصْبَه ــ عَمِین
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma