نَجْد ـ نزول

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
نسب ـ نَضِیدٌنَآ ـ نَتَقْنَا

نَجْد:
(وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ)
«نَجْد» در اصل به معناى مکان مرتفع است در مقابل «تهامه» که به سرزمین هاى پست گفته مى شود، یا به تعبیر دیگر «بلند بوم» و «پست بوم» است، و در اینجا کنایه از خیر و شرّ و مسیر سعادت و شقاوت است. این تفسیر در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام)نقل شده (مجمع البیان، ذیل آیات مورد بحث).
و این که بعضى آن را به دو پستان مادر که برآمدگى سینه ها است! تفسیر کرده اند بسیار بعید است، ضمناً تعبیر به «نَجْد» در مورد خیر به خاطر عظمت آن است و در مورد شرّ از باب تغلیب است.(1)
نَجَس:
(إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ)
«نَجَس» (بر وزن هوس) معناى مصدرى دارد، و به عنوان تأکید و مبالغه به معناى وصفى نیز به کار مى رود.
«راغب» در کتاب «مفردات» درباره معناى این کلمه مى گوید: «نَجاسَت» و «نَجَس» به معناى هر گونه پلیدى است و آن بر دو گونه است: یک نوع پلیدى حسّى، و دیگرى پلیدى باطنى است.
و «طبرسى» در «مجمع البیان» مى گوید: به هر چیزى که طبع انسان از آن متنفر است «نَجَس» گفته مى شود.
به همین دلیل، این واژه در موارد زیادى به کار مى رود که مفهوم آن یعنى نجاست و آلودگى ظاهرى هم وجود ندارد، مثلاً: دردهایى را که بیمار در درمان مى پذیرد، عرب «نَجَس» مى گوید. اشخاص پست و شرور با این کلمه توصیف مى شوند. پیرى و فرسودگى بدن را نیز «نَجَس» مى نامند.
از اینجا روشن مى شود که با توجّه به آیه فوق به تنهایى نمى توان قضاوت کرد که اطلاق کلمه «نَجَس» بر مشرکان به این خاطر است که جسم آنها آلوده است، همانند آلوده بودن خون، بول و شراب. و یا به خاطر این که عقیده بت پرستى یک نوع آلودگى درونى دارد.(2)
نَجْم:
(وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ)
«نَجْم» گاه، به معناى ستاره مى آید، و گاه، به معناى گیاه بدون ساقه، و در اینجا به قرینه «شَجَر» (درخت)، منظور معناى دوم یعنى گیاه بدون ساقه است.
اصولاً این واژه، در اصل به معناى طلوع است، و اگر به این گیاه «نجم» مى گویند، به خاطر آن است که، از زمین سر بر مى آورد، و اگر به ستاره، «نجم» گفته مى شود نیز به خاطر طلوع آن است.(3)
نجوا:
(کَثیر مِّنْ نَجْواهُمْ)
«نجوا» تنها به معناى سخنان درگوشى نیست، بلکه هر گونه جلسات سرّى و
مخفیانه را نیز شامل مى شود; زیرا در اصل، از مادّه «نجوة» (بر وزن دفعة) به معناى
«سرزمین مرتفع» گرفته شده است، بدین جهت که سرزمین هاى مرتفع از اطراف خود جدا هستند. و از آنجا که جلسات سرّى و سخنان درگوشى از اطرافیان جدا مى شود، به آن «نجوا» گفته اند.
بعضى معتقدند: همه اینها از مادّه «نجات» به معناى «رهایى» گرفته شده است; زیرا یک نقطه مرتفع از هجوم سیلاب در امان است، و یک مجلس سرّى یا سخن درگوشى از اطلاع دیگران برکنار مى باشد.(4)
نِجىّ:
(مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیّاً)
«نِجىّ» از مادّه «مناجات» در اصل از «نجوه» به معناى سرزمین مرتفع گرفته شده.
و «نَجِىّ» به معناى «مناجى»، کسى است که: با دیگرى نجوا (سخن درگوشى) دارد، از آیه سوره «مریم» فهمیده مى شود خداوند نخست، موسى(علیه السلام) را از فاصله دورى صدا زد و بعد که نزدیک شد با او به نجوا پرداخت (ناگفته پیداست که خداوند نه زبانى دارد و نه مکانى، بلکه ایجاد امواج صوتى در فضا مى کند و با بنده اى همچون موسى سخن مى گوید).(5)
نُحاس:
(مِّن نّار وَ نُحاسٌ)
«نُحاس» از مادّه «نَحْس» به معناى دود (و یا شعله هاى قرمز رنگ و دودآلود آتش) است که به رنگ مس، در مى آید، بعضى نیز آن را به معناى «مس مذاب» تفسیر کرده اند که، ظاهراً هیچ تناسبى با آیه مورد بحث ندارد; زیرا سخن از موجودى در میان است که انسان را در قیامت احاطه کند و از فرار از دادگاه عدل الهى بازدارد.(6)
نَحْب:
(مَّن قَضَى نَحْبَهُ)
«نَحْب» (بر وزن عهد) به معناى عهد و نذر و پیمان است، و گاه، به معناى مرگ، یا خطر، یا سرعت سیر، و یا گریه با صداى بلند نیز آمده.(7)
نَحس:
(یَوْمِ نَحْس مُّسْتَمِرٍّ)
«نَحس» در اصل به معناى سرخى شدیدى است که گاه در افق ظاهر مى شود، همچون، شعله آتش بى دودى که عرب آن را «نحاس» مى گوید، سپس این واژه به هر چیز شوم در مقابل «سعد» اطلاق شده است (دقت کنید).(8)
نِحْلَة:
(النِّسآءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةَ)
«نِحْلَة» در لغت به معناى بخشش و عطیه آمده است، «راغب» در کتاب «مفردات» مى گوید: به عقیده من، این کلمه از ریشه «نَحْل» (به معناى زنبور عسل) آمده است; زیرا بخشش و عطیه، شباهتى به کار زنبوران عسل در دادن عسل دارد.
بنابراین، تفسیر آیه چنین خواهد شد: «مهر را که یک عطیه الهى است و خدا به خاطر این که زن حقوق بیشترى در اجتماع داشته باشد، و ضعف نسبى جسمى او از این راه جبران گردد به او عطا کرده به طور کامل ادا کنید».(9)
نُحَیْره:
(لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ)
«نُحَیْره» از مادّه «نَحْر» به معناى آخرین روز ماه است; چرا که در آن روز انسان به استقبال ماه نو مى رود، و بعضى آن را به معناى آخرین شب و روز ماه گرفته اند، بنابراین معناى روایت چنین مى شود: «این استقبال از ماه آینده که خدا مرا به آن امر کرده چیست»؟ولذاجبرئیل گفت:«نحیره» نیست.(10)
نُخْرِجُ:
(وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ)
«نُخْرِجُ» از مادّه «خُرُوج» به معناى بیرون مى آوریم است.(11)
نَخِرَة:
(کُنّا عِظاماً نَّخِرَةً)
«نَخِرَة» «صفت مشبهه» است از مادّه «نخر» (بر وزن نخل و همچنین بر وزن شجر) در اصل به معناى درخت پوسیده و تو خالى است، که وقتى باد بر آن مىوزد صدا مى کند، و لذا به صدایى که در بینى مى پیچد «نخیر» مى گویند، سپس این کلمه در مورد هر موجود پوسیده و متلاشى شده به کار رفته است.(12)
نَخُوضُ:
(وَ کُنّا نَخُوضُ مَع الْخَآئِضِینَ)
«نَخُوضُ» از مادّه «خوض» (بر وزن حوض) در اصل به معناى ورود و حرکت در آب است، و سپس به ورود و آلوده شدن به سایر امور نیز گفته شده، ولى در قرآن مجید، غالباً در مورد ورود در مطالب باطل و بى اساس استعمال مى شود.(13)
نَخِیل:
(وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ)
«نَخِیل» (درخت خرما) هم به معناى مفرد و هم به معناى جمع، استعمال مى شود، اما چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید: جمع «نخل» است، «نخل» اسم براى درخت است و میوه آن «رطب» و «تمر» (خرماى تازه و خشک) نام دارد.(14)
ندّ:
(جَعَلَ لِلّهِ أَنْداداً)
«ندّ» (بر وزن ضد) به معناى «مثل و مانند» است، با این تفاوت که «مثل» مفهوم وسیعى دارد، ولى «ندّ» تنها به معناى مماثلت در حقیقت و گوهر چیزى است.(15)
نَدِىّ:
(وَ أَحْسَنُ نَدِیّاً)
«نَدِىّ» در اصل از «نَدْى» به معناى رطوبت گرفته شده است، و سپس به معناى افراد فصیح و سخنگو آمده. چرا که یکى از شرائط قدرت بر تکلم، داشتن آب دهان به قدر کافى است و از آن پس، «ندا» به معناى مجالست و سخن گفتن آمده. و حتى مجلسى را که جمعى در آن براى انس جمع مى شوند، یا به مشورت مى نشینند «نادى» گفته مى شود، و «دار الندوه» که محلى بود در «مکّه» و سران در آنجا جمع مى شدند و مشورت مى کردند، از همین معنا گرفته شده است.
ضمناً، از سخاوت، بذل و بخشش، گاه به «ندى» تعبیر مى کنند، آیه فوق ممکن است اشاره به همه اینها باشد، یعنى مجلس انس ما از شما زیباتر، پول و ثروت و زرق و برق و لباسمان جالب تر، و سخنان و اشعار فصیح و بلیغمان بهتر و رساتر است!(16)
نُذُر:
(الآیاتُ وَ النُّذُرُ)
«نُذُر» جمع «نذیر» به معناى انذارکننده، و کنایه از پیامبران و رهبران الهى است، و یا جمع «انذار» یعنى: اخطار و تهدید غافلان و مجرمان است، که برنامه این رهبران الهى مى باشد.
اعم از آیات الهى، اخبار امم پیشین، و پیامبرانى که صداى آنها به گوش مردم رسیده است، بعضى نیز احتمال داده اند که «نُذُر» مصدر و به معناى «انذار» مى باشد، ولى معناى اول مناسب تر است ـ ضمناً «مَا» در «مَاتُغْنِ النُّذُر» نافیه است نه استفهامیه.(17)
نذیر:
(إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذیراً)
«نذیر» به اعتقاد بعضى صیغه مبالغه است، در حالى که «مبشّر» تنها اسم فاعل مى باشد، این تفاوت تعبیر، ممکن است به خاطر این باشد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر گروهى بى ایمان قرار گرفته بود که در انحراف خود،سخت اصرار داشتند و طبعاً او باید آنها را بسیار انذار کند (روح المعانى، ذیل آیه مورد بحث).
«نَذِیر» به معناى «بیم دهنده»، اشاره به پیامبران الهى است که مردم را از عذاب الهى در برابر کج روى ها و بیدادگرى ها و گناه و فساد، بیم مى دادند.(18)
نُذیقُهُم:
(ثُمَّ نُذیقُهُمُ الْعَذابَ)
تعبیر به «نُذیقُهُمُ» (به آنها مى چشانیم)، از مادّه «ذَوْق» که در مورد عذاب الهى به کار رفته، اشاره به این است که: این مجازات چنان به آنها مى رسد، که گویى با زبان و دهان خویش آن را مى چشند، این تعبیر بسیار رساتر از مشاهده، و حتى لمس کردن عذاب است.(19)
نَزّاعَة:
(نَزّاعَةً لِّلشَّوَى)
«نَزّاعَة» از مادّه «نَزْع» به معناى چیزى است که پى درپى جدا مى کند.(20)
نَزَعَ:
(وَ نَزَعَ یَدَهُ)
«نَزَعَ» از مادّه «نَزْع» در اصل، به معناى برگرفتن چیزى از مکانى است که در آن قرار گرفته. مثلاً گرفتن عبا از دوش، و لباس از تن در لغت عرب، به «نزع» تعبیر مى شود.
همچنین جدا شدن روح از تن را نیز «نزع» مى گویند و به همین مناسبت گاهى به معناى «خارج کردن» نیز آمده است، که در آیه مورد بحث به همین معناست.(21)
نَزَعْنَا:
(وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّة)
تعبیر به «نَزَعْنَا»، از مادّه «نزع»، به معناى جذب کردن چیزى از مقر آن است و در اینجا اشاره به احضار کردن گواه، از میان هر گروه و ملت است.(22)
نَزْغ:
(مِنْ بَعْدِ أَنْ نَّزَغَ)
با توجّه به این که «نَزْغ» به معناى وارد شدن در کارى به قصد فساد و افساد است، دلیل بر این است که وسوسه هاى شیطانى در این گونه ماجراها همیشه نقش مهمى دارد، ولى قبلاً هم گفته ایم که از این وسوسه ها به تنهایى کارى ساخته نیست، تصمیم گیرنده نهایى خود انسان است، بلکه او است که درهاى قلب خود را به روى شیطان مى گشاید و اجازه ورود به او مى دهد.(23)
نُزُل:
(نُزُلاً مِّنْ عِنْدِاللهِ)
«نُزُل» از مادّه «نُزول» در لغت، هم به معناى منزلگاه آمده و هم به معناى چیزى است که
براى پذیرایى میهمان آماده مى شود و بعضى گفته اند: نخستین چیزى که به وسیله آن از مهمان پذیرایى مى شود ـ همانند شربت یا میوه اى است که در آغاز ورود براى میهمان مى آورند.
این تعبیر در سوره «صافات» نشان مى دهد که بهشتیان همچون میهمان هاى عزیز و محترم پذیرایى مى گردند.
و در هر حال، این تعبیر لطیف و زیبا در سوره «فصّلت»، نشان مى دهد که مؤمنان با استقامت، همه میهمان خدایند و بهشت میهمانسراى اللّه است، و نعمت هایش وسائل پذیرایى دوستان خدا.
اما در مورد سوره «واقعه» بدیهى است دوزخیان نه میهمانند، و نه «زقوم» و «حمیم» وسیله پذیرایى محسوب مى شود، بنابراین یک نوع طعنه بر آنها است، تا حساب کنند وقتى پذیرایى آنها چنین باشد، واى به حال مجازات و کیفر آنان!(24)
نزول:
(أَنْزَلْنآ إِلَیْکَ آیاتِ)
«نزول» به معناى (فرود آمدن) در مورد قرآن مجید، به این معنا نیست که مثلاً خداوند مکانى در آسمان ها دارد و قرآن را از آن محل بالا فرو فرستاده است، بلکه این تعبیر اشاره به علوّ مقامى و معنوى پروردگار است.(25)


(1) . بلد، آیه 10 (ج 27، ص 29).
(2) . توبه، آیه 28 (ج 7، ص 413).
(3) . رحمن، آیه 6 (ج 23، ص 113).
(4) . نساء، آیه 114 (ج 4، ص 165) ; مجادله، آیه 7 (ج 23، صفحات 417، 436).
(5) . یوسف، آیه 80 (ج 10، ص 65) ; مریم، آیه 52 (ج 13، ص 105).
(6) . رحمن، آیه 35 (ج 23، ص 163).
(7) . احزاب، آیه 23 (ج 17، ص 264).
(8) . قمر، آیه 19 (ج 23، ص 48).
(9) . نساء، آیه 4 (ج 3، ص 335).
(10) . کوثر، آیه 2 (ج 27، ص 400).
(11) . اسراء، آیه 13 (ج 12، ص 64).
(12) . نازعات، آیه 11 (ج 26، ص 95).
(13) . مدثّر، آیه 45 (ج 25، ص 258).
(14) . نحل، آیه 11 (ج 11، ص 194) ; یس، آیه 34 (ج 18، ص 397).
(15) . زمر، آیه 8 (ج 19، ص 411).
(16) . مریم، آیه 73 (ج 13، ص 140).
(17) . یونس، آیه 101 (ج 8، ص 478) ; قمر، آیه 5 (ج 23، صفحات 31، 59، 70، 78).
(18) . فرقان، آیه 56 (ج 15، ص 152); سبأ، آیه 34; فاطر، آیه 37 (ج 18، صفحات 118، 295).
(19) . یونس، آیه 70 (ج 8، ص 426).
(20) . معارج، آیه 16 (ج 25، ص 33).
(21) . اعراف، آیه 108 (ج 6، ص 340).
(22) . قصص، آیه 75 (ج 16، ص 162).
(23) . یوسف، آیه 100 (ج 10، ص 105).
(24) . آل عمران، آیه 198 (ج 3، ص 294) ; کهف، آیه 102 (ج 12، ص 602) ; صافات، آیه 62
(ج 19، ص 83); فصّلت، آیه 32 (ج 20، ص 294); واقعه، آیه 56 (ج 23، ص 248).
(25) . بقره، آیه 99 (ج 1، ص 423).
 

 

نسب ـ نَضِیدٌنَآ ـ نَتَقْنَا
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma