یُشاقِق ـ یُعِیدُ

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
یُغَشِّى ـ یُنْقَذُونیُدَبِّرُ ـ یُسِیغُهُ

یُشاقِق:
(یُشاقِقِ الرَّسُولَ)
«یُشاقِق» از مادّه «شقاق» به معناى مخالفت آگاهانه، توأم با عداوت و دشمنى است.(1)
یُصْحَبُون:
(مِّنّا یُصْحَبُونَ)
«یُصْحَبُون» از باب «افعال» در اصل، به این معناست که چیزى را به عنوان یارى و حمایت در اختیار شخصى قرار دهند، و در اینجا اشاره به این است که: این بت ها نه ذاتاً قدرت دفاع دارند، نه از ناحیه پروردگار چنین نیروئى در اختیارشان گذاشته شده است و مى دانیم هر نیروى دفاعى در عالم هستى یا باید از درون ذات چیزى بجوشد و یا از ناحیه خدا داده شود.(2)
یُصْدِرَ:
(حَتّى یُصْدِرَ الرِّعآءُ)
«یُصْدِرَ» از مادّه «صدر» به معناى خارج شدن از آبگاه است.(3)
یَصْدُرُ:
(یَوْمَئِذ یَصْدُرُ النّاسُ)
«یَصْدُرُ» از مادّه «صَدْر» (بر وزن صبر) به معناى خارج شدن شتران از آبگاه است که به صورت انبوه و هیجان زده بیرون مى آیند، به عکس «ورود» که به معناى داخل شدن آنها در آبگاه است و در اینجا کنایه از خروج اقوام مختلف از قبرها و آمدنشان در محشر براى حسابرسى است.
این احتمال، نیز داده شده: منظور خروجشان از محشر، و حرکت به سوى جایگاهشان در بهشت و دوزخ است. معناى اول، با آیات گذشته تناسب بیشترى دارد.(4)
یَصَّدَّعُون:
(یَوْمَئِذ یَصَّدَّعُونَ)
تعبیر به «یَصَّدَّعُون» از مادّه «صدع»، در اصل به معناى «شکستن» و «شکافتن ظرف» است، ولى تدریجاً به معناى هرگونه پراکندگى و تفرق به کار رفته است، و در اینجا، اشاره به جدایى صفوف بهشتیان و دوزخیان مى باشد که هر یک از این دو صف، نیز به صفوفى تقسیم مى شوند، به تناسب سلسله مراتب درجات بهشتى، و درکات دوزخى.
و از مادّه «صداع» (بر وزن حباب) به معناى سردرد نیز آمده است، که در اصل از «صدع» به معناى شکافتن است و از آنجا که انسان وقتى به سردرد شدید دچار مى شود گویى مى خواهد از شدت درد، سر او بشکافد این کلمه در این معنا به کار رفته است.(5)
یَصْدِفُون:
(ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ)
«یَصْدِفُون» از مادّه «صدف» (بر وزن هدف) به معناى جانب و ناحیه است، و چون به هنگام روى گردانیدن و اعراض، انسان متوجّه جانب و ناحیه دیگرى مى شود، این کلمه در معناى اعراض به کار مى رود، منتها چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید: این ماده به معناى اعراض و روى گردانیدن شدید استعمال مى شود.(6)
یَصِدُّون:
(مِنْهُ یَصِدُّونَ)
«یَصِدُّون» از مادّه «صدّ» (در صورتى که فعل مضارعش با کسر صاد بوده باشد) به معناى خندیدن و فریاد کشیدن و سر و صدا راه انداختن است (که معمولاً به هنگام استهزاء دست به دست هم مى دهند).(7)
یَصُدُّون:
(وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ)
«یَصُدُّون» از مادّه «صَدّ» در دو معنا به کار مى رود: «منع کردن» و «اعراض نمودن» و مناسب آیه مورد بحث، معناى دوم، و مناسب آیه گذشته (آیه دوم)، معناى اول است.(8)
یَصْرِمُنَّ:
(لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ)
«یَصْرِمُنَّ» از مادّه «صَرْم» (بر وزن شرم) به معناى چیدن میوه است و به معناى قطع کردن به طور مطلق، و همچنین محکم کردن کار نیز آمده است.(9)
یَصْطَرِخُون:
(وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیْها رَبَّنَا)
«یَصْطَرِخُون» از مادّه «صراخ»، به معناى فریاد شدیدى است که انسان در مقام استغاثه و طلبیدن یار و یاور، براى بر طرف ساختن درد و رنج، از دل برمى کشد.(10)
یَصْلَوْنَ:
(جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها)
«یَصْلَوْنَ» از مادّه «صَلْى» (بر وزن سعى) به معناى آتش افروختن، دخول در آتش، سوختن و برشته شدن با آتش کباب کردن، و تحمل درد و رنج آن، آمده است، و به حکم این که فعل مضارع است، دلالت بر استمرار و ملازمت دارد.(11)
یَصْلَوْنَها:
(جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها)
گویا جمله «یَصْلَوْنَها» (در جهنم وارد مى شوند و به آتش آن مى سوزند) از مادّه «صَلْى» براى بیان این است که: کسى گمان نکند تنها جهنم را از فاصله دور مى بینند و یا در کنار آن، قرار مى گیرند، نه، به درون آن وارد مى شوند، و نیز کسى توهم نکند که آنها به آتش دوزخ، عادت مى کنند و انس مى گیرند، نه، پیوسته با آن مى سوزند.(12)
یَصْلى:
(یَصْلاها مَذْمُوماً)
«یَصْلى» از مادّه «صلى» به معناى آتش افروختن و به آتش سوختن است و منظور در اینجا همان معناى دوم مى باشد.(13)
یُصَلِّى:
(الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ)
«یُصَلِّى» از مادّه «صَلاة» در اینجا به معناى توجّه و عنایت مخصوص است، این عنایت در مورد خداوند، همان نزول رحمت است، و در مورد فرشتگان استغفار و تقاضاى رحمت مى باشد.(14)
یُصْهَرُ:
(یُصْهَرُ بِهِ مَا فی بُطُونِهِمْ)
«یُصْهَرُ» از مادّه «صَهر» (بر وزن قهر) به معناى آب کردن «پیه» است، و «صِهر» (بر وزن فکر) به معناى داماد.(15)
یُضاعِفُ:
(یُضاعِفُ لِمَنْ یَشآءُ)
«یُضاعِفُ» از مادّه «ضِعف» (بر وزن شعر) به معناى دو یا چند برابر است، و با توجّه به آنچه در بالا اشاره شد که دانه هایى پیدا مى شود که چند هزار دانه محصول مى دهد، این تعبیر نیز یک تشبیه واقعى است.(16)
یُضاعِفْهُ:
(یُضاعِفْهُ لَکُمْ)
«یُضاعِفْهُ» از مادّه «ضِعف» (بر وزن شعر) چنان که قبلاً هم گفته ایم، تنها به معناى دو برابر نیست، بلکه چندین برابر را نیز شامل مى شود، که در مورد «انفاق» تا هفتصد برابر، و بیش از آن، در قرآن آمده است!(17)
یُضِلَّ:
(وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِلَّ)
منظور از «یُضِلَّ» از مادّه «إِضلال ـ ضَلال» که در اصل به معناى گمراه ساختن، یا حکم به گمراهى مى باشد، آن چنان که بعضى از مفسران احتمال داده اند (همانند تعدیل و تفسیق، که به معناى حکم به عدالت و حکم به فسق است): یا به معناى گمراه ساختن از طریق ثواب و پاداش هاى روز قیامت است، که در واقع به مفهوم مجازات کردن خواهد بود.
و یا این که، منظور از «اضلال»: بر گرفتن نعمت توفیق، و رها ساختن انسان به حال خود، که نتیجه اش گمراه شدن و سرگردان ماندن در طریق هدایت است.
و این تعبیر اشاره لطیفى به این حقیقت است که همواره گناهان سرچشمه گمراهى بیشتر، و دور ماندن از طریق هدایت است.(18)
یَطْبَعُ:
(یَطْبَعُ اللّهُ عَلى قُلُوبِ)
«یَطْبَعُ» از مادّه «طبع»، به معناى مهر نهادن است، و اشاره به کارى است که در سابق و امروز، معمول بوده و هست، که گاهى براى این که: چیزى دست نخورده بماند و در آن مطلقاً دخل و تصرفى نشود، درِ آن را محکم مى بندند، و روى قفل یا گرهى که به آن زده اند، مادّه خمیرمانندى گذارده و روى آن مهر مى زنند، بدیهى است گشودن در آن، جز با شکستن مهر ممکن نیست، و این کارى است که به زودى افشا مى شود.(19)
یَطْمِثْهُنَّ:
(لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ)
«یَطْمِثْهُنَّ» از مادّه «طمث» در اصل به معناى خون عادت ماهیانه، و به معناى زوال بکارت آمده، و در اینجا اشاره به این است که زنان بکر بهشتى هرگز همسرانى نداشته اند.(20)
یَطُوف:
(یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ)
تعبیر به «یَطُوف» از مادّه «طواف» اشاره به خدمت مداوم آنها است.(21)
یَطَّیَّرُوا:
(یَطَّیَّرُوا بِمُوسَى)
«یَطَّیَّرُوا» از مادّه «تَطَیُّر» به معناى «فال بد زدن» است، و ریشه اصلى آن کلمه «طیر» به معناى «پرنده» مى باشد، و از آنجا که عرب، فال بد را غالباً به وسیله پرندگان مى زد: «گاهى صدا کردن کلاغ را به فال بد مى گرفت و گاهى پریدن پرنده اى را از دست چپ نشانه تیره روزى مى پنداشت» کلمه «تطیّر» به معناى فال بد زدن به طور مطلق آمده است.(22)
یُطیقُونَهُ:
(یُطیقُونَهُ فِدْیَةٌ)
«یُطیقُونَهُ» از مادّه «طوق» در اصل به معناى حلقه اى است که به گردن مى اندازند و یا به طور طبیعى در گردن وجود دارد (مانند حلقه رنگینِ گردنِ بعضى از پرندگان) سپس به معناى نهایت توانایى به کار رفته است، جمله «یُطیقُونَهُ» در اینجا با توجّه به این که ضمیر آخر آن به روزه برمى گردد، مفهومش این است: براى انجام روزه، نهایت توانایى خود را باید به کار برند، یعنى شدیداً به زحمت بیفتند، و این در مورد پیران و بیماران غیر قابل علاج مى باشد.
بنابراین، آنها از حکم روزه معافند، و تنها به جاى آن فدیه مى پردازند (ولى بیمارانى که بهبودى مى یابند موظفند قضاى روزه را بگیرند). بعضى نیز گفته اند: مفهوم جمله «یُطیقُونَهُ» این است که در گذشته توانایى داشته اند (کَانُوا یُطیقُونَهُ) و الآن توانایى ندارند.(23)
یَظُنُّونَ:
(یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُّلاقُوا)
«یَظُنُّونَ» از مادّه «ظنّ» گاه، به معناى گمان و گاه، به معناى یقین مى آید و در اینجا مسلماً به معناى ایمان و یقین قطعى است; زیرا ایمان به لقاء اللّه و بازگشت به سوى او حالت خشوع، خداترسى و احساس مسئولیت را در دل انسان زنده مى کند.(24)
یعبؤ:
(مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ)
«یعبؤ» از مادّه «عبأ» (بر وزن عبد) به معناى سنگینى است، بنابراین جمله «لا یَعْبأ» یعنى وزنى قائل نیست، و به تعبیر دیگر، اعتنایى نمى کند.(25)
یَعْتَذِرُون:
(یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ)
از تعبیر «یَعْتَذِرُون» از مادّه «إِعتذار» که فعل مضارع است و معناى آینده را مى تواند در بر داشته باشد، چنین برمى آید که قبلاً خداوند، پیامبر و مسلمانان را از این موضوع آگاه کرده که، منافقانِ دروغگو، به عنوان عذرخواهى، به زودى نزد آنها خواهند آمد، لذا طرز پاسخگوئىِ آنها را نیز به مسلمانان تعلیم مى دهد.(26)
یَعْدِلُونَ:
(کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ)
«یَعْدِلُونَ» از مادّه «عِدل» (بر وزن حفظ) گرفته شده که به معناى «همتا»، «شریک» و «شبیه» است; بنابراین جمله «وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ» مفهومش این است که: آنها همتا، شریک و شبیه براى خدا قائل مى شوند.
«یَعْدِلُونَ» ممکن است از مادّه «عدول» به معناى انحراف و بازگشت از حق به سوى باطل باشد، بنابراین مفهومش این است که: آنها از خداوند واحد یکتا به غیر او عدول مى کنند.(27)
یَعْرِشُونَ:
(کَانُوا یَعْرِشُونَ)
«یَعْرِشُونَ» از مادّه «عَرْش» در اصل، به معناى درختان و باغ هایى است که به وسیله نصب داربست ها برپا مى شوند و منظره زیبا و پرشکوهى دارند.(28)
یَعْزُبُ:
(مَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ)
«یَعْزُبُ» از مادّه «عزوب»، در اصل، به معناى دورى و جدایى از خانه و خانواده، براى یافتن مرتع جهت «گوسفندان» و چهار پایان است، و سپس به معناى غیبت و پنهانى، به طور مطلق استعمال شده است.
و به همین مناسبت به مردان یا زنانى که از همسر خود دور مانده اند «عزب» یا «عزبه» گفته مى شود.(29)
یَعَضُّ:
(وَیَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ)
«یَعَضُّ» از مادّه «عَضّ» (بر وزن سدّ) به معناى گاز گرفتن با دندان است، و معمولاً این تعبیر در مورد کسانى که از شدت حسرت و تأسف ناراحتند، به کار مى رود، چنان که در فارسى نیز ضرب المثل است که فلان کس «انگشت حسرت به دندان مى گزید» (ولى در عربى به جاى انگشت، دست گفته مى شود، و شاید رساتر باشد، چون همیشه انسان در چنین حالاتى انگشت نمى گزد بلکه گاه پشت دست را مى گزد، مخصوصاً در زبان عربى بسیار مى شود که: همچون آیه مورد بحث، «یَدَیْهِ» یعنى هر دو دست، گفته مى شود که شدت تأسف و حسرت را به طرز گویاترى بیان مى کند).(30)
یُعَمَّر:
(مَا یُعَمَّرُ مِنْ مُّعَمَّر)
«یُعَمَّر» از مادّه «عمر» در اصل از «عمارت» به معناى آبادى گرفته شده است، و این که: به مدت حیات انسان «عمر» گفته مى شود، به خاطر آنست که آبادى و عمارت بدن او در این مدت است.(31)
یَعْمَلُون:
(مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)
«یَعْمَلُون» از مادّه «عمل» به هر گونه کار گفته مى شود اگر چه دقتى در آن نباشد و این خود متضمن مذمت بیشترى است; زیرا اگر مردم نادان و عوام کارهاى بدى انجام مى دهند، قسمتى از آن، به خاطر نادانى و بى اطلاعى است، ولى دانشمندى که وظیفه خود را عمل نکند، حساب شده، آگاهانه و ماهرانه مرتکب خلاف شده است، و به همین دلیل مجازات عالم، از جاهل، سنگین تر و سخت تر است.(32)
یَعْمَهُونَ:
(طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ)
«یَعْمَهُونَ» از مادّه «عمه» (بر وزن همه) به معناى تردد و تحیر در کارى است و به معناى کوردلى و تاریکى بصیرت که اثر آن سرگردانى است نیز آمده است.(33)
یُعِیدُ:
(الْباطِلُ وَ مَا یُعیدُ)
«یُعِیدُ» از مادّه «اعاده» به معناى تکرار است.(34)


(1) . نساء، آیه 115 (ج 4، ص 170).
(2) . انبیاء، آیه 43 (ج 13، ص 452).
(3) . قصص، آیه 23 (ج 16، ص 68).
(4) . زلزله، آیه 6 (ج 27، ص 250).
(5) . روم، آیه 43 (ج 16، ص 478) ; واقعه، آیه 19 (ج 23، ص 223).
(6) . انعام، آیه 46 (ج 5، ص 304).
(7) . زخرف، آیه 57 (ج 21، ص 107).
(8) . منافقون، آیه 5 (ج 24، ص 174).
(9) . قلم، آیه 17 (ج 24، ص 401).
(10) . فاطر، آیه 37 (ج 18، ص 293).
(11) . ابراهیم، آیه 29 (ج 10، ص 394) ; انفطار، آیه 15 (ج 26، ص 244).
(12) . ص، آیه 56 (ج 19، ص 339).
(13) . اسراء، آیه 18 (ج 12، ص 80).
(14) . احزاب، آیه 43 (ج 17، ص 379).
(15) . حجّ، آیه 20 (ج 14، ص 68).
(16) . بقره، آیه 261 (ج 2، ص 369).
(17) . تغابن، آیه 17 (ج 24، ص 223).
(18) . توبه، آیه 115 (ج 8، ص 207).
(19) . روم، آیه 59 (ج 16، ص 513).
(20) . رحمن، آیه 56 (ج 23، ص 180).
(21) . واقعه، آیه 17 (ج 23، ص 222).
(22) . اعراف، آیه 131 (ج 6، ص 377).
(23) . بقره، آیه 184 (ج 1، ص 704).
(24) . بقره، آیه 46 (ج 1، ص 262).
(25) . فرقان، آیه 77 (ج 15، ص 194).
(26) . توبه، آیه 94 (ج 8، ص 112).
(27) . انعام، آیات 1، 150 (ج 5، ص 186 ; ج 6،
ص 42) ; نمل، آیه 60 (ج 15، ص 545).
(28) . اعراف، آیه 137 (ج 6، ص 394).
(29) . یونس، آیه 61 (ج 8، ص 401) ; سبأ، آیه 3
(ج 18، ص 26).
(30) . فرقان، آیه 27 (ج 15، ص 86).
(31) . فاطر، آیه 11 (ج 18، ص 222).
(32) . مائده، آیه 62 (ج 4، ص 562).
(33) . بقره، آیه 15 (ج 1، ص 130) ; انعام، آیه 110 (ج 5، ص 495).
(34) . سبأ، آیه 49 (ج 18، ص 163).
 
یُغَشِّى ـ یُنْقَذُونیُدَبِّرُ ـ یُسِیغُهُ
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma