استاد از خاطرات اوّلین سفر حجّ خود مى گوید:
«در اوّلین سفرى که به حجّ مشرّف شدم، استاد دانشگاه و رئیس بیمارستان شیراز در دوران طاغوت، از جمله همسفران ما بود. او که جوان بود و موهاى بلند زیبایى داشت روزى نزد من آمد و گفت: «آیا مى توانم موهاى سرم را نتراشم؟» گفتم: به فتواى آیت الله بروجردى (اعلى الله مقامه الشّریف) ـ که از مراجع تقلید آن زمان بود ـ احتیاط واجب است که بتراشید. گفت: «اگر موهاى سرم را بتراشم سردرد مى گیرم. آیا در این صورت هم باید سرم را بتراشم؟» گفتم: در این صورت واجب نیست. او را در سرزمین منا دیدم در حالى که سرش را کامل تراشیده بود! پرسیدم: چطور شد سرت را تراشیدى؟ گفت: «فکر کردم نکند سردرد بهانه اى براى فرار از تکلیف الهى باشد، لذا سرم را تراشیدم» سپس افزود: «یا نباید دین و آیینى را بپذیریم یا اگر پذیرفتیم باید کاملا تسلیم آن باشیم. این که موى سر است، اگر اسلام دستور دهد سرم را تقدیم کنم، این کار را خواهم کرد!».