58 ـ چگونه بین آیات و روایاتى که بعضى علم غیب را از غیر خدا نفى و بعضى اثبات مى کنند جمع کنیم؟

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
180 پرسش و پاسخ
59 ـ آیاامکان نسیان وفراموشى درانبیاء باعصمت آنان سازگاراست؟57 ـ فرق آگاهى انبیاء از غیب و آنچه کاهنان و مرتاضان پیشگوئى مى کنند چیست؟

در اینجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد:

1 ـ از معروفترین راههاى جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنابر این دیگران مستقلاً هیچگونه آگاهى از غیب ندارند، و هرچه دارند از ناحیه خدا است، با الطاف و عنایت او است، و جنبه تبعى دارد.

شاهد این جمع آیه 26 سوره جنّ است، که مى گوید:

«خداوند هیچ کس را از اسرار غیب آگاه نمى کند، مگر رسولانى را که مورد رضایت او هستند»

در «نهج البلاغه» نیز به همین معنى اشاره شده است که وقتى على ((علیه السلام)) از حوادث آینده خبر مى داد (و حمله مغول را به کشورهاى اسلامى پیش بینى مى فرمود) یکى از یارانش عرض کرد: اى امیرمؤمنان آیا داراى علم غیب هستى؟ حضرت خندید و فرمود: «لیس هو بعلم غیب، و انما هو تعلّم من ذى علم!» «این علم غیب نیست، این علمى است که از صاحب علمى (پیامبر) آموخته ام!(1)

این جمع را بسیارى از دانشمندان و محققان پذیرفته اند.

2 ـ اسرار غیب دو گونه است قسمتى مخصوص به خدا است و هیچ کس جز او نمى داند مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مى آموزد، چنانکه در نهج البلاغه در ذیل همان خطبه اى که در بالا اشاره کردیم مى فرماید:

«علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه بر شمرده است مى باشد آنجا که مى فرماید: آگاهى از زمان قیامت، مخصوص خدا است و او است که باران را نازل مى کند، و آنچه در رحم مادران است مى داند، و هیچ کس نمى داند فردا چه مى کند یا در چه سرزمین مى میرد»

سپس امام ((علیه السلام)) در شرح این معنى افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحم ها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقى؟ اهل دوزخ است یا بهشت؟ ... اینها علوم غیبى است که غیر از خدا کسى نمى داند، و غیر از آن علومى است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است»(2)

ممکن است بعضى از انسانها علم اجمالى به وضع جنین یا نزول باران و مانند آن پیدا کنند، اما علم تفصیلى و آگاهى بر جزئیات این امور مخصوص ذات پاک خدا است، همانگونه که در مورد قیامت ما نیز علم اجمالى داریم، اما از جزئیات و خصوصیات بى خبریم، و اگر در روایاتى آمده است که پیامبر یا امامان از بعضى از نوزادان، یا از پایان عمر بعضى از افراد خبر دادند، مربوط به همان علم اجمالى است.

3 ـ راه دیگر براى جمع میان این دو گروه از آیات و روایات اینست که اسرار غیب در دو جا ثبت است: در «لوح محفوظ» (خزانه مخصوص علم خداوند) که هیچ گونه دگرگونى در آن رخ نمى دهد و هیچ کس از آن آگاه نیست و «لوح محو و اثبات» که علم به مقتضیات است نه علت تامه، و به همین دلیل قابل دگرگونى است و آنچه دیگران نمى دانند مربوط به همین قسمت است.

لذا در حدیثى از امام صادق ((علیه السلام)) مى خوانیم: «خداوند علمى دارد که جز خودش نمى داند و علمى دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش داده ما مى دانیم.»(3)

از امام على بن الحسین ((علیه السلام)) نیز نقل شده است که فرمود: «اگر آیه اى در قرآن مجید نبود من از آنچه درگذشته اتفاق افتاده، و حوادثى که تا روز قیامت اتفاق مى افتد، خبر مى دادم، کسى عرض کرد کدام آیه؟ فرمود: خداوند مى فرماید: «یمحو اللّه ما یشاء و یثبت: «خدا هر چیزى را بخواهد محو مى کند، و هر چیزى را بخواهد ثابت مى دارد و ام الکتاب (لوح محفوظ) نزد او است.»(4)

تقسیم بندى علوم، مطابق این جمع براساس حتمى بودن و نبودن آن است و در جمع سابق براساس مقدار معلومات است (دقت کنید)

4 ـ راه دیگر اینکه خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم مى دهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى گیرد.

بنابر این جمع، آیات و روایاتى که مى گوید آنها نمى دانند اشاره به ندانستن فعلى است و آنها که مى گوید مى دانند اشاره به امکان دانستن آن است.

این درست به آن مى ماند که کسى نامه اى را به انسان بدهد که به دیگرى برساند، در اینجا مى توان گفت: او از محتواى نامه اطلاعى ندارد، و در عین حال مى تواند نامه را باز کند و باخبر شود، گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده، در این صورت مى توان او را از یک نظر عالم به محتواى نامه دانست، و گاه به او اجازه نداده است.

شاهد این جمع روایاتى است که در کتاب کافى در بابى تحت عنوان «ان الائمة اذا شاؤا ان یعلموا علموا»: «امامان هرگاه بخواهند چیزى را بدانند به آنها تعلیم داده مى شود.» از جمله در حدیثى از امام صادق ((علیه السلام))مى خوانیم: «اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه اللّه بذلک»: «هنگامى که امام اراده مى کند چیزى را بداند خدا به او تعلیم مى دهد.»(5)

این وجه جمع، بسیارى از مشکلات را در زمینه علم پیامبر ((صلى الله علیه وآله)) و امام ((علیه السلام))حل مى کند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذائى را که مثلاً مسموم بود مى خوردند، در حالى که جایز نیست انسان به کارى که موجب خطر براى او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر((صلى الله علیه وآله)) یا امام ((علیه السلام)) اجازه نداشته اند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد.

همچنین گاه مصلحت ایجاب مى کند پیامبر (صلى الله علیه وآله) یا امام ((علیه السلام))مطلبى را نداند، یا آزمایشى براى او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان «لیلة المبیت» آمده است که على ((علیه السلام))در بستر پیغمبر (صلى الله علیه وآله) خوابید، در حالى که از خود آن حضرت نقل شده است که نمى دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله مى کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت مى برد؟

در اینجا مصلحت این است که امام ((علیه السلام)) از سر انجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهى تحقق یابد، و اگر امام ((علیه السلام)) مى دانست که در بستر پیامبر (صلى الله علیه وآله)مى خوابد و صبح سالم برمى خیزد چندان افتخارى محسوب نمى شد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگرى وارد شده است چندان موجّه به نظر نمى رسید.

آرى مسأله علم ارادى، پاسخى است براى تمام اینگونه اشکالات.

5 ـ راه جمع دیگرى نیز براى روایات مختلف در علم غیب وجود دارد (هرچند این راه فقط در مورد قسمتى از این روایات صادق است) و آن اینکه مخاطبین در این روایات مختلف بودند، آنها که استعداد و آمادگى پذیرش مسأله علم غیب را درباره امامان داشتند حق مطلب به آنها گفته مى شد، ولى در برابر افراد مخالف یا ضعیف و کم استعداد سخن، به اندازه فهم شنونده مطرح مى گشت.

مثلاً در حدیث مى خوانیم که ابوبصیر و چند تن از یاران بزرگ امام صادق ((علیه السلام))در مجلسى بودند امام غضبناک وارد مجلس شد هنگامى که نشست در حضور جمع فرمود: «عجیب است که عده اى گمان مى کنند ما علم غیب داریم، هیچکس جز خداوند متعال از غیب آگاه نیست، من الان مى خواستم کنیزم را تأدیب کنم از دست من گریخت، ندانستم در کدامیک از اطاقهاى خانه است»!!(6)

راوى حدیث مى گوید: هنگامى که امام ((علیه السلام)) از مجلس برخاست من و بعضى دیگر از یاران حضرت وارد اندرون منزل شدیم و گفتیم: فدایت شویم شما درباره کنیزتان چنین گفتى، در حالى که ما مى دانیم شما علوم زیادى دارید و ما نامى از علم غیب نمى بریم؟

امام ((علیه السلام)) سپس شرحى در این زمینه داد که مفهومش آگاهى او بر اسرار غیب بود.

واضح است که در آن مجلس افرادى بوده اند که آمادگى و استعداد لازم براى درک این معانى و معرفت مقام امام نداشتند.

باید توجه داشت که این طرق پنجگانه منافاتى باهم ندارند و همه آنها مى تواند صادق باشد (دقت کنید).

* * *

2 ـ راه دیگرى براى اثبات علم غیب پیشوایان

در اینجا دو راه دیگر براى اثبات این واقعیت که پیامبر ((صلى الله علیه وآله)) و امامان معصوم ((علیهم السلام)) اجمالاً از اسرار غیب آگاه بودند وجود دارد.

نخست این که: مى دانیم دایره مأموریت آنها محدود به مکان و زمان خاصى نبوده، بلکه رسالت پیامبر ((صلى الله علیه وآله)) و امامت امامان ((علیهم السلام)) جهانى و جاودانى است، چگونه ممکن است کسى چنین مأموریت گسترده اى داشته باشد، در حالى که هیچگونه آگاهى جز بر زمان و محیط محدود خود نداشته باشد؟ آیا کسى را که مثلاً مأمور امارت و استاندارى بخش عظیمى از کشورى مى کنند مى تواند از آن منطقه آگاهى نداشته باشد و در عین حال مأموریت خود را به خوبى انجام دهد؟!.

به تعبیر دیگر: پیامبر ((صلى الله علیه وآله)) و امام (علیه السلام) در مدت حیات خود باید آنچنان احکام الهى را بیان و اجرا کند که جوابگوى نیازمندیهاى همه انسانها در هر زمان و مکان باشد، و این ممکن نیست مگر اینکه لااقل بخشى از اسرار غیب را بداند.

دیگر اینکه سه آیه در قرآن مجید است که اگر آنها را در کنار هم بچینیم مسأله علم غیب پیامبر ((صلى الله علیه وآله)) و امامان ((علیهم السلام)) از آن روشن مى شود، نخست اینکه قرآن در مورد کسى که تخت ملکه «سبا» را در یک چشم برهم زدن نزد «سلیمان» آورد (یعنى آصف بن برخیا) مى گوید: «قال الذى عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى»: «کسى که دانشى از کتاب داشت گفت من آن را پیش از آنکه چشم برهم زنى نزد تو خواهم آورد، و هنگامى که (سلیمان) آن را نزد خود مستقر دید گفت: این از فضل پروردگار من است» (نمل ـ 40).

در آیه دیگر مى خوانیم: «قل کفى باللّه شهیداً بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب»: «بگو کافى است براى گواه میان من و شما، خداوند و کسى که علم کتاب نزد او است» (رعد 43).

از سوى دیگر در احادیث متعددى که در کتب اهل سنت و شیعه نقل شده چنین مى خوانیم که ابوسعید خدرى مى گوید از رسول خدا ((صلى الله علیه وآله))معنى «الذى عنده علم من الکتاب» را سؤال کردم، فرمود: او وصى برادرم سلیمان بن داود بود، گفتم: «و من عنده علم الکتاب» کیست؟ فرمود: «ذاک اخى على بن ابیطالب»! «او برادرم على بن ابى طالب است».(7)

با توجه به اینکه «علم من الکتاب» که در مورد «آصف» آمده «علم جزئى» را مى گوید، و «علم الکتاب» که درباره على ((علیه السلام)) آمده «علم کلى» را مى گوید، تفاوت میان مقام علمى «آصف» و على ((علیه السلام)) روشن مى گردد.

از سوى سوم در آیه 89 سوره نحل مى خوانیم: «وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لکُلِّ شىء»: «ما قرآن را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزى است».

روشن است کسى که عالم به اسرار چنین کتابى باشد، باید اسرار غیب را بداند، و این دلیلى است آشکار بر اینکه ممکن است انسانى از اولیاء اللّه، از اسرار غیب به فرمان خدا آگاه گردد.(8)


1 ـ «نهج البلاغه» خطبه 128.

2 ـ «نهج البلاغه» همان خطبه.

3 ـ «بحارالانوار» جلد 26 صفحه 160 (حدیث 5)

4 ـ «نورالثقلین» جلد 2 صفحه 512 (حدیث 160).

5 ـ کتاب «کافى» باب «ان الائمة اذا شاؤا ان یعلموا علموا» (حدیث 3) روایات دیگرى در همین باب نیز به این مضمون نقل شده است.

6 ـ «اصول کافى» جلد 1 باب نادر فیه ذکر الغیب حدیث 3.

7 ـ به جلد 3 «احقاق الحق» صفحه 280 - 281 و «نورالثقلین» جلد 2 صفحه 523 مراجعه شود.

8 ـ تفسیر نمونه 25/146.

59 ـ آیاامکان نسیان وفراموشى درانبیاء باعصمت آنان سازگاراست؟57 ـ فرق آگاهى انبیاء از غیب و آنچه کاهنان و مرتاضان پیشگوئى مى کنند چیست؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma