اصلاح زبان

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
اخلاق در قرآن جلد 1
رابطه زبان با فکر و اخلاقرفع یک اشتباه

آنچه در بحث پیشین، یعنى اهمّیّت سکوت و صمت و تأثیر آن در تهذیب نفوس و اخلاق گذشت، در واقع یکى از طرق اساسى براى پیشگیرى از آفات زبان است، چرا که زبان مهمترین کلید دانش و فرهنگ و عقیده و اخلاق است; و اصلاح آن سرچشمه همه اصلاحات اخلاقى، و انحراف آن سبب انواع انحرافات است; بنابراین، بحث اصلاح زبان بحثى فراتر از مسأله سکوت مى باشد.

اصلاح زبان و گفتار از آنجا اهمّیّت فوق العاده در بحثهاى اخلاقى به خود گرفته، که زبان ترجمان دل و نماینده عقل و کلید شخصیّت انسان و مهمترین دریچه روح است.

به تعبیر دیگر، آنچه بر صفحه روح انسان نقش مى بندد، قبل از هر چیز بر صفحه زبان و در لا به لاى گفته هاى او ظاهر مى شود. جالب این که اطبّاى پیشین سلامت و انحراف مزاج انسان را نیز از مشاهده زبان او کشف مى کردند، و در آن زمان که مسأله آزمایش خون و ترشّحات بدن، یا عکسبردارى وجود نداشت، زبان به عنوان تابلویى براى تشخیص سلامت و بیمارى دستگاههاى درون شمرده مى شد، و پزشکان آگاه، با یک نگاه به زبان، بسیارى از مسائل را درباره سلامتى و بیمارى افراد کشف مى کردند.

در مورد مسائل اخلاقى و فکرى نیز همین امر صادق است; زبان مى تواند تابلویى براى کشف انواع مفاسد اخلاقى درونى مورد استفاده قرار گیرد; همان گونه که آلودگى زبان مى تواند انعکاس وسیعى در روح انسان داشته باشد.

روى این جهات، همواره علماى اخلاق اهمّیّت خاصّى براى اصلاح زبان قائل بوده و هستند، و اصلاح آن را گام مهمّى براى تقویت فضائل اخلاق، و تکامل روح مى شمرند.

در حدیث معروفى که در لا به لاى کلمات قصار مولا امیر مؤمنان على (علیه السلام) آمده این حقیقت منعکس شده است; آنجاکه مى فرماید:«تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَاِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ;سخن بگویید تاشناخته شوید، چراکه شخصیّت انسان در زیر زبان او نهفته شده است.»(1)

و در حدیثى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «لا یَسْتَقیمُ اِیمانُ عِبْد حَتّى یَسْتَقیمَ قَلْبُهُ، وَ لا یَسْتَقیمَ قَلْبُهُ حَتّى یَسْتَقیمَ لِسانُهُ; ایمان کسى استقامت و راستى پیدا نمى کند، مگر این که قلب او راستى و استقامت یابد قلب نیز راستى و استقامت نمى یابد مگر این که زبان راستى و استقامت پیدا کند.»(2)

با این اشاره به اصل سخن باز مى گردیم، و بحث را در چهار محور آغاز مى کنیم:

1 ـ اهمّیّت زبان به عنوان یک نعمت بزرگ الهى

2 ـ رابطه نزدیک اصلاح زبان با اصلاح روح و فکر و اخلاق

3 ـ آفات زبان

4 ـ اصول کلّى جهت مبارزه با آفات زبان

در محور اوّل، قرآن مجید در دو آیه از سوره «بلد» و «الرّحمن» حقّ سخن را ادا کرده است.

در سوره بلد، آیه 8 تا 10، مى خوانیم: «اَلَـمْ نَجـْعَلْ لـَهُ عَیْـنَیْنِ ـ وَ لِساناً و شَـفَتَیْنِ ـ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ; آیا براى او (انسان) دو چشم قرار ندادیم ـ و یک زبان دو لب ؟ ـ و او را به خیر و شرّش هدایت نمودیم!»

آیات فوق در مقام بیان بزرگترین نعمتهاى الهى است، نعمت چشم و زبان و لبها، نعمت هدایت، و معرفت خیر و شرّ.

براستى زبان از شگفت انگیزترین اعضاى بدن انسان است و وظائف سنگین برعهده دارد که بر عهده هیچ یک از اعضاء بدن نیست; علاوه بر این که کمک مؤثّرى به بلع غذا مى کند و در جویدن نقش مهمّى دارد و مرتّباً لقمه غذا را به زیر چکش دندانها هُل مى دهد ولى به قدرى این کار ماهرانه انجام مى گیرد که خود را از ضربات دندانها دور نگه مى دارد، در حالى که دائماً در کنار آن و چسبیده به آن است!

گاهى بندرت هنگام جویدن غذا زبان خود را جویده ایم و این عضو بسیار ظریف و آسیب پذیر آزرده شده، و فهمیده ایم که اگر آن مهارت فوق العاده در زبان نبود که خود را از ضربات دندانها حفظ کند همه روز چه بر سر ما مى آمد!

اضافه بر این، بعد از خوردن غذا فضاى دهان و دندانها را کاملاً جاروب و تمیز مى کند.

ولى از همه مهتر مسأله سخن گفتن است که با حرکات بسیار سریع و منظّم و پى در پى و جست و خیز زبان در جهات ششگانه، انجام مى گیرد.

جالبتر این که خداوند براى سخن گفتن وسیله اى براى انسان قرار داده که بسیار سهل التّناول و در دسترس همگان است; نه خسته مى شود، نه ملالى به آن دست مى دهد، و نه هزینه اى دارد.

و از آن عجیبتر، مسأله استعداد تکلّم در انسان است که در روح آدمى به عنوان یک عنایت بزرگ الهى به ودیعه گذارده شده و انسان مى تواند جمله بندى هاى نامحدودى در اشکال بى شمار براى بیان مقاصد بسیار متنوّع خود ترتیب دهد.

اضافه بر این، آنچنان استعدادى براى وضع لغات مختلف به او داده که محصول آن هزاران نوع زبان است; و با گذشت زمان، برآن نیز افزوده مى شود.

با این حال، آیا عجیب است که خداوند از این نعمت در آیات بالا به عنوان یکى از بزرگترین نعمتهایش یاد کند؟

شایان توجّه این که: در آیات بالا نعمت «لبها» را در کنار زبان قرار داده چرا که از یک سو بسیارى از حروف الفبا به کمک لبها ادا مى شود، و وسیله مؤثّرى است براى بریدن اصوات و کلمات و تنظیم حروف در کنار یکدیگر.

و از سوى دیگر، وسیله بسیار مؤثّرى است براى کنترل زبان و مهار کردن آن، همان گونه که در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «خداوند متعال به انسانها مى گوید: یَا ابْنَ آدَمَ اِنْ نازَعَـکَ لِسانُکَ فى ما حَـرَّمْتُ عَلَـیْکَ فَقَدْ اَعَنْـتُکَ بِطَبَقَـتَیْنِ فَاَطْبِقْ; اى فرزند آدم! اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام کند، من دو لب را براى جلوگیرى از آن در اختیار تو قرار داده ام در چنان حالتى لب فرو بند!»(3)

در آغاز سوره الرّحمن (آیات 1 تا 4) نیز تعبیر بسیار مهمّى درباره نعمت بیان که مولود زبان است آمده، و بعد از ذکر نام خداوند «رحمان» که رحمتش دوست و دشمن را احاطه کرده، اشاره به مهمترین مواهب الهى یعنى قرآن و سپس اشاره به آفرینش انسان و بعد نعمت بیان را به عنوان یک موهبت عظیم بیان مى دارد و مى فرماید: «اَلرَّحْمنُ ـ عَلَّمَ الْقُرآنَ ـ خَلَقَ الاِْنسانَ ـ عَلَّـمَهُ الْبَیانَ; خداوند رحمان ـ قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید ـ (و) به او بیان آموخت.»

 

 

به این ترتیب، نعمت بیان را به عنوان مهمترین نعمتها بعد از آفرینش انسان ذکر مى کند.

اگر نقش بیان را در تکامل و پیشرفت زندگى انسانها و پیدایش و گسترش تمدّنها در نظر بگیریم یقین خواهیم کرد که اگر این نعمت بزرگ الهى نبود، هرگز انسان نمى توانست دانشها و تجربیّات خود را به آسانى از نسلى به نسل دیگر انتقال دهد، و سبب پیشرفت علم و دانش و تمدّن و دین و اخلاق گردد.

بى شک اگر یک روز این نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود، همان روز جامعه انسانى به قهقرا باز مى گردد.

بیان، ابزارى دارد و نتیجه اى، که ما به خاطر عادت کردن به سخن گفتن هر دو را ساده مى پنداریم، در حالى که کارى است بسیار ظریف و پیچیده و هنرى است بسیار مهمّ و بى نظیر.

زیرا از یک سو، دستگاههاى صوتى براى ایجاد اصوات مختلف با یکدیگر همکارى مى کنند، هواى فشرده در ریه ها، تارهاى صوتى را به صدا در مى آورند و این صداها با کمک زبان و لبها و دندانها و فضاى دهان و حلق، حروف الفبا را با سرعت و ظرافت خاصّى به وجود مى آورند، و آن صداى ممتدى که از حنجره بیرون مى آید به وسیله ابزار فوق در اشکال و اندازه هاى مختلف بریده و چینش پیدا مى کند و حروف الفبا و کلمات را تشکیل مى دهد.

وضع لغات که پایه اصلى سخن گفتن است و برحسب انواع نیازهاى مادّى و معنوى صورت مى گیرد، خود داستان عجیبى دارد که اگر تعدّد زبانها را (که به گفته بعضى از دانشمندان هم اکنون بالغ بر سه هزار زبان در دنیا داریم در نظر بگیریم) پیچیدگى و اهمّیّت این موضوع روشنتر مى شود، بویژه این که مى دانیم که این عدد نیز نقطه پایانى زبانهاى بشرى نیست و با گذشت زمان لغات تازه و زبانهاى دیگرى تدریجاً به وجود مى آیـد.

به هر حال، نعمت بیان از مهمترین و شگفت انگیزترین نعمتها و مواهب الهى است که آسایش و آرامش و پیشرفت و تکامل انسانها رابطه بسیار نزدیکى با آن دارد.

این مسأله در روایات اسلامى نیز بازتاب گسترده اى دارد، از جمله در سخنان امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: «مَا الاِْنْسانُ لَوْ لا الِلّسانُ اِلاّ صُـورَةٌ مُمَثـَّلَةٌ، اَوْ بَهیمَةٌ مُهْمَلَةٌ! ; اگر زبان نبود انسان چه بود؟! چیزى جز یک مجسّمه یا حیوان رها شده در بیابان!»(4)

امام در این گفتار پر معنى حقّ مطلب را درباره اهمّیّت زبان بیان کرده و مى فرماید آنچه انسان را از حیوانات ممتاز ساخته است همین نعمت زبان اوست.

در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که فرمود: «اَلْجَمالُ فِى اللِّسانِ; تمام زیبایى انسان در زبان است!»(5)

همین معنى به تعبیر دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «اَلْجَمالُ فِى اللِّسانِ وَ الْکَمالُ فِى الْعَقْلِ; زیبایى انسان در زبان اوست، و کمال او در عقل اوست!»(6)

این احادیث را با حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) پایان مى دهیم، هر چند روایات در این زمینه بیش از اینهاست، فرمود: «اِنَّ فِى الاَنْسانِ عَشَرَ خِصال یُظْهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یُخْبِرُ عَنِ الضَّمیرِ، وَحاکِمٌ یَفْصِلْ بَیْنَ الْخِطابِ، وَ ناطِقٌ یَرُدُّ بِهِ الْجَوابَ، وَ شافِعٌ یُدْرِکُ بِهِ الْحـاجَةَ، وَ واصِفٌ یَعْرِفُ بِهِ اِلاَْشْـیاءَ، وَ اَمیرٌ یأْمُرُ بِالْـحَسَنِ، وَ واعِظٌ یَنْهى عَنِ الـْقَبیحِ، وَ مُعَزٍّ تَـسْکُنُ بهِ الاَْحْزانُ، و حاضِرٌ (حامِدٌ) تُجْلى بِهِ الضَّـغائنُ وَ مُونِقٌ تَلَذُّ بِهِ الاَْسْماعُ;

در انسان ده خصلت است که آنها را با زبان ظاهر مى کند:

شاهدى است که از درون خبر مى دهد.

و داورى است که حقّ و باطل را از هم جدا مى سازد.

و سخنگویى است که به سؤالات پاسخ مى گوید.

و شفاعت کننده اى است که سبب وصول به نیازها است.

و توصیف کننده اى است که اشیاء را معرفى مى کند.

و امیرى است که به نیکیها دعوت مى نماید.

و واعظى است که از قبیح باز مى دارد.

و تسلّى دهنده اى است که غمها با او فرو مى نشیند.

و ستایشگرى است که زنگار کینه ها را از دلها پاک مى کند.

 

 

و هنرمندى است که گوشها به سبب او لذّت مى برند.»(7)

و جهت حسن ختام در این بحث به سراغ سخنى از «محجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء» مى رویم:

او در آغاز سخن تحت عنوان «کتاب آفات اللِّسان» چنین مى گوید: «زبان از نعمتهاى بزرگ الهى، و از لطائف و شگفتیهاى صنعت اوست، جِرمش کوچک و طاعت و جُرمش بزرگ است، چرا که کفر و ایمان با شهادت زبان شناخته مى شوند و این دو نهایت طاعت و طغیان است; هیچ موجود و معدوم، و خالق و مخلوق، و امور پندارى و واقعى، و مظنون و موهوم نیست، مگر این که زبان درباره آن سخن مى گوید، و به اثبات و نفى درباره آن مى پردازد.

«این خاصیّتى است که در هیچ یک از اعضاء وجود ندارد، چرا که چشم غیر از رنگها و صورتها را نمى بیند، و گوش جز صداها را نمى شنود، و دست تنها با اجسام سرو کار دارد; و به همین ترتیب سایر اعضاءِ بدن، در حالى که میدان زبان گسترده است و هیچ حدّ و مرزى ندارد، جولانگاه آن در نیکیها وسیع و در شرّ و بدیها گسترده تر است، هر کس زبانش را رها کند و هیچ نظارتى بر آن نداشته باشد، شیطان او را در هر میدانى وارد مى سازد و به لبه پرتگاه آتش مى راند.»(8)


1. نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 392.

2. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 287 محجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 193.

3. مجمع البیان، جلد 10، صفحه 494 ذیل آیه مورد بحث. و نورالثّقلین، جلد 5، صفحه 581.

4. غرر الحکم، شماره 9644.

5. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 141، حدیث 24.

6. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 80، حدیث 64.

7. کافى، جلد 8، صفحه 20، حدیث 4.

8. المحجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 190.

رابطه زبان با فکر و اخلاقرفع یک اشتباه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma