تفسیرهاى هفتگانه براى حدیث مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
اخلاق در قرآن جلد 1
موانع خودشناسى3 ـ خود شناسى وسیله خداشناسى است

براى این حدیث شریف، تفسیرهاى گوناگونى گفته شده یا مى توان گفت، از جمله:

1 ـ این حدیث در حقیقت اشاره به «برهان نظم» است، یعنى هرکس شگفتیهاى ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پیچیده و حیرت انگیز این اعجوبه خلقت پى برد، راهى به خدا به روى او گشوده مى شود; زیرا این نظم عجیب و آفرینش شگفت انگیز نمى تواند از غیر مبدأ عالِم و قادرى، سرچشمه گرفته باشد. بنابراین، شناختن خویشتن سبب معرفة اللّه است.

2 ـ ممکن است این حدیث اشاره به «برهان وجوب و امکان» باشد، چرا که اگر انسان دقّت در وجود خویش کند مى بیند وجودى است از هر نظر وابسته و غیر مستقل، علم و قدرت و توانایى و هوشیارى و سلامت و بالاخره تمام هستى او با شاخ و برگهایش، وجودى است غیر مستقل و نیازمند که بدون اتّکا به یک وجود مستقل و بى نیاز، یک لحظه امکان ادامه بقاءِ او نیست. او به اصطلاح شبیه به معانى حرفیّه است که در ضمن جمله به کار مى روند، و در واقع بدون وابستگى معانى اسمیّه، مفهوم و معنى خود را بکلّى از دست مى دهند; (مثلاً، هنگامى که گفته مى شود: «من از خانه به سوى مسجد رفتم» واژه «از» و «تا» بدون تکیه بر «خانه» و «مسجد»، هیچ مفهومى ندارد. بنابراین، معانى اسمیّه است که به معانى حرفیّه مفهوم مى بخشد.) و به این ترتیب هر کس خود را با این ویژگى بشناسد خداى خود را خواهد شناخت، چرا که وجود وابسته بدون وجود مستقل غیر ممکن است.

3 ـ حدیث مى تواند اشاره به «برهان علّت و معلول» باشد; براى این که انسان هرگاه در وجود خویش کمى دقّت کند مى فهمد که روح و جسم او معلول علّت دیگرى است که او را در آن زمان و مکان خاص به وجود آورده، هنگامى که به سراغ علّت وجود خویش (فى المثل پدر و مادر) مى رود باز آنها را معلول علّت دیگرى مى بیند، و هنگامى که سلسله این علّت و معلول را پى گیرى مى کند، به اینجا مى رسد که آنها نمى توانند تا بى نهایت پیش بروند چرا که تسلسل لازم مى آید و بطلان تسلسل بر همه دانشمندان مسلّم است.(1)

بنابراین، بایداین سلسله به جایى ختم شود که علّت نخستین و به تعبیر دیگر علّة العلل و واجب الوجوداست،هستى اش ازدرون ذاتش مى جوشد و در هستى خود محتاج دیگرى نیست. هنگامى که انسان خودش را بااین وصف بشناسد به خداى خویش پى مى برد.

4 ـ این حدیث مى تواند اشاره به «برهان فطرت» باشد، یعنى هرگاه انسان به زوایاى قلب خود و اعماق روح خود پى ببرد، نور الهى و توحید که در درون فطرت اوست، بر او آشکار مى شود، و از «معرفة النّفس» به «معرفة اللّه» مى رسد، بى آن که نیازى به دلیل و استدلال داشته باشد.

5 ـ این حدیث مى تواند ناظر به «مسأله صفات خدا» باشد، به این معنى که هرکس خویشتن را با صفات ویژه ممکنات و مخلوقات که در اوست بشناسد، به صفات پروردگار پى خواهد برد; از محدودیّت خویش پى به نامحدود بودن حق تعالى مى برد; چرا که اگر او هم محدود باشد مخلوق است! و از فناى خویش پى به بقاى او مى برد، چه اگر او هم فانى مى شد مخلوق بود نه خالق، و همچنین از نیاز خویش پى به بى نیازى او، و از ضعف خویش پى به قدرت او مى برد. این همان است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نخستین خطبه به آن اشاره کرده، مى فرماید: وَ کَمالُ الاِْخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَة اَنَّها غَیْرُ الْمَوصُوفِ وَ شَهادَةِ کُلِّ مَوْصُوف اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ; نهایت ایمان خالصانه به خداوند آن است که وى را از صفات ممکنات پیراسته بدانند، چرا که هر صفتى (از صفات مخلوقات) گواهى مى دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفى شهادت مى دهد غیر از صفت است.»(2)

6 ـ مرحوم علاّمه مجلسى تفسیر دیگرى از بعضى از علما درباره این حدیث نقل مى کند و حاصل آن این است که:

«روح انسان یک موجود لطیف لاهوتى است در صفت ناسوتى (یعنى از جهان ماوراء طبیعت است که با صفات عالم طبیعت ظاهر گشته) و از ده طریق دلالت بر یگانگى و ربوبیّت خداوند مى کند:

1 ـ از آنجا که روح مدبّر بدن است مى دانیم که جهان هستى مدبّرى دارد!

2 ـ از آنجا که یگانه است دلالت بر یگانگى خالق دارد!

3 ـ از آنجا که قدرت بر حرکت دادن تن دارد دلیل بر قدرت خداست!

4 ـ از آنجا که از بدن آگاه است دلیل بر آگاهى خداوند است!

5 ـ از آنجا که سلطه بر اعضاء دارد دلیل بر سلطه او بر مخلوقات است!

6 ـ از آنجا که قبل از بدن بوده و بعد از آن نیز خواهد بود دلیل بر ازلیّت و ابدیّت خداست!

7 ـ از آنجا که انسان از حقیقت نفس آگاه نیست دلیل بر این است که احاطه به کُنه ذات خدا امکان ندارد!

8 ـ از آنجا که انسان محلّى براى روح در بدن نمى شناسد دلیل بر این است که خدا محلّى ندارد!

9 ـ از آنجا که روح را نمى توان لمس کرد دلیل بر این است که خداوند لمس کردنى نیست!

10 ـ و از آنجا که روح و نفس آدمى دیده نمى شود دلیل بر این است که خالق روح قابل رؤیت نیست!»(3)

7 ـ تفسیر دیگرى که براى این حدیث به نظر مى رسد این که جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» از قبیل تعلیق به محال است، یعنى همان گونه که انسان نمى تواند نفس و روح خود را بشناسد خدا را نیز نمى تواند حقیقتاً بشناسد.

ولى تفسیر اخیر بعید به نظر مى رسد و تفسیرهاى قبل مناسبتر است و هیچ مانعى ندارد که تمام تفسیرهاى بالا در مفهوم این حدیث شریف و پر محتوا جمع باشد.

آرى! هرکس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت، و خود شناسى راهى است به خدا شناسى و به یقین خداشناسى، مهمترین وسیله تهذیب اخلاق و پاکسازى روح و دل از آلودگیهاى اخلاقى است چرا که ذات پاکش منبع تمام کمالات و فضائل است و از اینجا روشن مى شود که یکى از مهمترین گامهاى سیر و سلوک و تهذیب نفوس خود شناسى است، ولى خودشناسى موانع زیادى دارد که در بحث آینده به آن اشاره خـواهـد شـد.


1. راجع به تسلسل، براى توضیح بیشتر به کتاب پیام قرآن جلد دوم، صفحه 6 مراجعه کنید.

2. نهج البلاغه، خطبه 1.

3. بحارالانوار، جلد 58، صفحه 99 و 100

موانع خودشناسى3 ـ خود شناسى وسیله خداشناسى است
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma