حل مشکل جبر از طریق فطرت

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
خدا را چگونه بشناسیم
یک سخن کوتاه و پرمعنى1ـ عقل خود را قاضى کنیم

«ایده آلیستها در عمل، رئالیست هستند و جبریها در عمل، طرفدار آزادى اراده!»

به نظر ما نمى توان استدلالهاى پیچیده فلسفى را که از سوى طرفداران دو نظریه جبر و اختیار ارائه شده است، در اینجا بیان کرد. چنین کارى نه تنها بحث را ساده و آسان نمى کند بلکه بر مشکلات آن مى افزاید. بهترین کار این است که این گونه مسایل را از طریق رجوع به وجدان خود حل کنیم. راه وجدان یا «فطرت» نزدیکترین راه براى فهم این مسئله است و در عین حال ساده تر و مطمئن تر نیز هست.

گذشته از هر چیزى مگر دعواهاى مربوط به این مسئله مربوط به وضعیت «اراده» ما نیست؟ این اراده نیز مربوط به وجدان و جزء افعال درونى ماست. پس چه بهتر که قاضى این دعوا را همان «فطرت» و «وجدان» قرار دهیم.

اگر هر چیزى از وجدان مخفى بماند، وضع درونى ما و به خصوص موضوعى مانند اراده که هر شب و روز از آن آگاه و با آن سر و کار دارد از وجدان مخفى نخواهد ماند.

ممکن است کسانى باشند که نخواهند به این زودیها به قضاوت وجدان و فطرت تن در دهند. چیزى که باعث خوددارى آنها از قضاوت وجدان مى شود استدلالهاى گمراه کننده فلسفى است که برخى مواقع با یک ظاهر فریبنده و خوش آب و رنگ آنها را از تسلیم شدن در برابر قضاوت وجدان و فطرت باز مى دارد!

اما سعى ما در این است که تشریفات قضاوت وجدان و فطرت و مقدمات این محاکمه تاریخى را به گونه اى ترتیب دهیم که حتى این گونه افراد هم ناچار شوند در مقابل حکم فطرت سر فرود آورند.

افرادى هستند که «نظر و منطق» آنان با «رفتار و عملشان» مغایر است. آنان ممکن است در یک بحث علمى، موضوعى را به کلى نفى کنند و با هزار و یک دلیل بخواهند مدعاى خود را اثبات کنند اما رفتارشان چیز دیگرى باشد. اینان در اعمال و رفتار خود به کلى آن همه دلایل دندان شکن! و بحثهاى پر آب و تاب را فراموش کرده و چنان عمل مى کنند که گویا صدها سال است به چنین چیزى ایمان راسخ دارند!

براى مثال پیروان مکتب «ایده آلیسم»50 را در نظر بگیرید. این دسته از فلاسفه، البته اگر بتوان نام فیلسوف بر آنها نهاد، یک قلم سرخ بر سر تا سر عالم «ماده» مى کشند و به کلى آن را نفى مى کنند. به نظر آنان هر چیزى مخلوق ذهن است!

اگر تعجب نمى کنید، نظر آنان این است که هر چه در عالم هستى وجود دارد زاییده ذهن ماست. زمین و آسمان و این همه کشورهاى پهناور، کوهها، دشتها، دریاها، ستارگان، سیاره ها، کهکشانها، گیاهان، جانوران و حتى تمام اعضاء اندام ما، همه و همه تصوراتى هستند که از مغز ما عبور مى کنند و مطلقا وجود خارجى ندارند. جهان ماده مانند تصوراتى است که در خواب مى بینم. به همان صورت که مى گوییم تصورات عالم خواب، وجود خارجى ندارند، جهان ماده یا به عبارت دقیق تر هر چیزى سواى تصور ذهن، وجود خارجى ندارد. تنها فرقى که بین تصورات زمان خواب و چنین تصوراتى وجود دارد این است که این دسته تصورات، نظم بیشترى دارند! بنابراین کتابى که اکنون مى خوانید و این گفتگوى بین ما و شما، صفحات و سطرهاى این کتاب نیز وجود خارجى ندارند و تصوراتى بیش نیستند. پس آنچه را که «خواب و خیال» مى نامیم چیزى جز یک خواب مضاعف یعنى خواب در خواب نیست!

اکنون کارى به استدلالهاى ایده آلیستها و نقاط ضعف و اشتباه آنها نداریم.51 موضوعى که در این جا دنبال مى کنیم چیز دیگرى است. مى خواهیم بدانیم این افراد در زندگى معمولى خود نیز همین نظر را دارند؟ باید گفت: خیر. انکار وجود خارجى و «ماده»و «مادیات» فقط در استدلالهاى به اصطلاح فلسفى آنها مطرح مى شود اما هنگام عمل و در کردار روزانه، آنها نیز مانند «رئالیستها»52 که به واقعیت هاى مادى در خارج از ذهن معتقدند، رفتار مى کنند. به عبارت ساده تر، «ایده آلیستها» موقعى که از مدرسه و اطاق مطالعه خود بیرون مى آیند و پا به اجتماع مى گذارند، تمام آنچه را که درباره انکار وجود ماده گفته اند یا اندیشیده اند فراموش مى کنند و گویا همه را در همان مکان بحث و مطالعه مدفون کرده اند.

در نظر خود مجسم کنید که دو فیلسوف ایده آلیست و رئالیست پس از یک جر و بحث طولانى درباره وجود خارجى ماده، به اتفاق یکدیگر از اطاق مطالعه خارج مى شوند و پا به خیابان مى گذارند. در همین موقع یک اتومبیل با سرعت به آنها نزدیک شده و براى آنان بوق مى زند. با صداى بوق اتومبیل، هر دو به عقب مى پرند تا مبادا اتومبیل آنها را زیر بگیرد. در اینجا هر دو یک عمل را انجام مى دهند چرا که واقعیت خارجى و لوازم آن را قبول دارند. وجود خارجى اتومبیل، چرخهاى سنگین آن، جاذبه زمین، عدم مقاومت بدن در برخورد با اتومبیل، درد و جراحتهاى حاصل از این برخورد، صداى بوق که نشان دهنده نزدیک شدن خطر است، تمام این امور چیزهایى هستند که هر دو به صورت یکسان در عمل باور دارند.

در اعمال دیگر هم این یکسانى بین هر دوى آنها پیداست. وقتى مى خواهند با قطار مسافرت کنند هر دو سعى مى کنند تا به موقع از پله هاى قطار بالا روند. در ایستگاه هاى بین راه گوش آنان به سوت قطار است تا جا نمانند. هر دو به موقع بلند شدن یا نشستن هواپیما کمربندهاى خود را محکم مى بندند تا بر اثر تکانهاى شدید هواپیما به آنها صدمه اى وارد نیاید. بالاخره هر دو براى گذران زندگى به دنبال کار و کسب و تجارت یا هر شغل دیگرى مى روند. آنها به صورت یکسانى در عمل خود به واقعیت داشتن تمامى این موجودات خارجى ایمان راسخ دادند. اگر تمام این امور خواب و خیال هستند پس قصه این یکسانى دیگر چیست و چرا آن ایده آلیست هم مانند ما بقى انسانها رفتار مى کند؟

به این دلیل است که مى گوییم: «ایده آلیستها هنگام عمل، بدون استثناء رئالیست هستند و جبرى ها هم هنگام عمل، اختیارى!»

در بحث جبر و اختیار هم قضیه از همین قرار است. وقتى پاى عمل به میان مى آید، جبرى ها هم بدون استثناء «آزادى اراده» را
قبول دارند.

اجازه دهید تا با مثالهاى متفاوتى موضوع یکسان بودن رفتار طرفداران نظریه جبر با طرفداران اختیار را روشن تر کنیم:

اگر هر دو براى خود نوکرى داشته باشند و دستورى دهند که نوکرها در انجام دستور کوتاهى کنند، هر دو عکس العمل مشابهى نشان مى دهند. هر دو از این کوتاهى نوکرها عصبانى شده و بر سر آنها داد کشیده و حتى امکان دارد هر دو، نوکرهاى خود را توبیخ و تنبیه کنند. اگر کسى به آن دو توهین کند چه عکس العملى نشان مى دهند؟ مسلم است که هر دو به دادگاه شکایت کرده و تقاضاى محکومیت مجرم را خواهند داشت. در تمام دادگاههاى جهان بین جنایت عمدى و سهوى مى گذارند که اگر اصل آزادى اراده را نادیده بگیریم نباید بین این دو نوع جنایت تفاوتى باشد.اگر این اصل واقعیت نداشته باشد دیگر نباید بین قاتل کندى «اسوالد» (به فرض این که او را قاتل کندى بدانیم) و تفنگ دوربین دار او، فرقى دانست. در نظر بگیرید یک طرفدار نظریه «جبر» قاضى باشد. وقتى او از متهم خود بپرسد: چرا به فلان کارِ خلافِ قانون دست زدى؟ و متهم جواب دهد: «چرا» ندارد. یک سلسله عوامل داخلى و خارجى بدون این که اختیارى داشته باشم باعث این عمل خلاف قانون شده است. آیا در این صورت قاضى جبرى مسلک، قانع مى شود و متهم را تبرئه مى کند؟ اگر شهردارى در عمل نظافت یک کوچه یا خیابان کوتاهى کند و در آن محل یک جبرى مسلک، زندگى کند، وقتى که اهالى به این عمل شهردار اعتراض مى کنند، آن فرد جبرى مسلک هم ساکت مى ماند؟ آیا او این عذر شهردار را که در عمل خود بى اختیار است قبول خواهد کرد؟ هر شاگردى که وظایف درسى خود را درست انجام دهد، مستحق آن است که از او تقدیر شود و مسلم است معلم نیز با تشویق و نمره هاى خوب به او پاداش مى دهد. اما اگر شاگرد تنبلى کند و به درس و مدرسه بى اعتنا باشد، نتیجه کار او جز ملامت و سرزنش چیز دیگرى نخواهد بود. تنبیه چیزى است که معلم در حق چنین شاگردى انجام مى دهد. تشویق و تنبیه شاگردان را هر معلمى انجام مى دهد و در این موضوع فرق نمى کند معلم جبرى باشد یا اختیارى. اما اگر به جبر معتقد باشیم مسئله تنبیه و تشویق دیگر یک امر بى معنى و پوچ خواهد بود.در این صورت نباید بین بدکار و نیکوکار فرق مى گذاشتیم زیرا هر دو در کار خود بى اختیار بودند یا به اصطلاح «اگر نیک هستند، یا بد، چمن آرایى هست، که از آن دست که آنها را مى پرورد، مى رویاند!(1)

حال اگر اصل «آزادى اراده» را قبول نداشته باشیم باز مى توان نوکرها را مقصر دانست؟ خیر. با نفى این اصل نوکر هیچ تقصیرى ندارد. اعصاب او مانند رشته سیمهاى یک ماشین فقط یک سلسله حرکات جبرى انجام مى دهد که معلول یک رشته عوامل و علتهاى خارجى و داخلى است. چنین چیزى از اختیار او خارج است. اصلا در اینجا «اختیار» هیچ معنا و مفهومى ندارد. آیا مى توان چاقو را تنبیه کرد چون مى بُرد یا سوزن را چون سوراخ مى کند؟

آیا کسى به خود اجازه مى دهد تا یک تفنگ را محاکمه یا مجازات کند؟! لابد خواهید گفت بین قاتل و تفنگ او فرق هست یکى عقل دارد و مى فهمد چه مى کند و آن یکى هیچ نمى فهمد. اما به راستى اگر انسان در اراده خود آزاد نباشد پس عقل داشتن او چه فایده اى دارد؟ ما با عقل خود چیزهاى بسیارى را درک مى کنیم، اما اگر نتوانیم با آزادى و اختیار خود کارى کنیم، آن عقل و درک چه فایده اى خواهد داشت؟

شاید کسى اعتراض کند و بگوید تنبیه و تشویق به خاطر این انجام مى شود که در آینده یک اثر غیر اختیارى براى شاگرد ایجاد شود. اما در جواب چنین کسى مى توان گفت در اینجا هم مانند دیگر موارد، تنبیه و تشویق به عنوان نتیجه عملى است که شاگرد انجام داده است و باید او نتیجه عمل خود را چه خوب یا چه بد قبول کند.

از این مثالهاى متعددى که ذکر شد یک نکته به خوبى روشن شد.آن نکته این است که «طرفداران» آزادى اراده و «عدم آزادى اراده» اختلاف نظرى اساسى و بنیادى دارند اما با وجود این اختلاف، موقع عمل و رفتار و در زندگى خود، هر دو طایفه یکسان عمل مى کنند. هر دو اصل آزادى اراده را یکسان پذیرفته اند و دیگر آنچه در بحث فلسفى خود رد و بدل مى کردند به دست فراموشى مى سپرند.

این همان شعاع «فطرت» است که هنگام عمل تجلى مى کند.

فطرت و وجدان ما از درون وجود مان به کیفیت اراده مان آگاهى کامل دارد. در نتیجه این وجدان ماست که بدون توجه به بحثهاى پیچیده عقلى قضاوت نهایى خود را بیان مى کند و حکم به اصل «آزادى اراده» مى دهد.


1. اقتباس از شعر حافظ

من اگر نیکم، اگر بد، چمن آرایى هست *** که از آن دست که مى پروردم، مى رویم

 

یک سخن کوتاه و پرمعنى1ـ عقل خود را قاضى کنیم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma