9 و 10- فرضیّه درک عاطفى و درک عقلى

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
پیدایش مذاهب
الف) مذهب و درک عاطفى3ـ محدود بودن این فرضیّه

تا کنون در این بحث ها هشت فرضیّه که مهم ترین فرضیّات جامعه شناسان ماتریالیست در زمینه انگیزه گرایش به مذاهب محسوب مى شود، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت، و از مجموع آنها به خوبى مى توانیم نتیجه گیرى کنیم که این فرضیّات متنوّع که بعضى جنبه روانى و بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى و بعضى فکرى دارد، هیچ کدام قادر به یافتن یک ضابطه کلّى که بتواند پیدایش مذاهب را تفسیر کند نیست.

به عقیده ما علّت اساسى آن این بوده است که خود را مقیّد مى دیدند بر اساس اصرار روى اصول ماتریالیست و وفادارى سرسختانه به این مکتب، گرایش به مذاهب را، تفسیر کنند، و قدمى از آن فراتر ننهند، در حالى که ما معتقدیم، اگر آنها آزادتر فکر مى کردند، یافتن ریشه اصلى زیاد مشکل نبود.

در بحث هاى آینده ریشه هاى اصلى گرایش به مذهب را مورد بررسى دقیق قرار خواهیم داد، و به عقیده ما بهترین محک براى سنجش صحّت هر نظریه اى در این زمینه، مطالعه در متون مذهبى است، کارى که جامعه شناسان مادّى کمتر آن را انجام داده اند، در حالى که لازمترین کار در این مورد همین بوده است.

 

ماتریالیسم ـ همان طور که دانستیم ـ بر اثر گرفتارى به «دگماتیسم» و جمود نتوانسته توجیه منطقى و جامعى براى پیدایش مذاهب ارائه دهد، در حالى که اگر آزادتر فکر کنیم این توجیه از دسترس فکر ما چندان دور نیست، و شاید نزدیکترین راه، این است که از دو راه درک عاطفى و درک عقلانى و خرد، مسأله را تعقیب کنیم.

نخست این سؤال را مطرح مى سازیم که:

آیا مذهب ریشه خاصّى در اعماق ضمیر انسانى دارد و آیا در بطن احساسات درون ذات آدمى، احساسى به عنوان «احساس مذهبى» نهفته شده است؟ آیا نشانه هایى از این موضوع در پدیده هاى روانى و سپس زندگى اجتماعى، و در سراسر تاریخ بشر دیده مى شود؟

از این گذشته آیا در اعماق «خردِ» انسانى نیز واقعیّتى که نوع بشر را ـ در سطوح مختلف با تمام تفاوت هایى که دارند ـ به مسأله مذهب هدایت کند و به عنوان درک یک واقعیّت ـ نه یک نیاز ـ او را در برابر آن خاضع گرداند، وجود دارد؟

به تعبیر دیگر آیا قطع نظر از نیازها ـ به خصوص نیازهاى مادّى ـ واقعیّتى به نام مذهب وجود دارد که از طریق «خرد» و «احساسات و درک غریزى» به آن دسترسى یابیم؟

این همان چیزى است که ماتریالیستها، اندیشه اى روى آن نمى کنند، یعنى مذهب را به عنوان یک «واقعیّت خارجى و عینى» بدون هیچ دلیل قانع کننده اى نفى کرده، و تنها براى آن یک وجود ذهنى قائل شده، سپس به دنبال عوامل پیدایش این وجود ذهنى مى گردند که چه نیازى بشر را به خلق مفهوم خداوند و مذهب در ذهن خویش وادار کرده است!

در این بحث تمام کوشش ما این است که بدون پیش داورى هاى حساب نشده، نخست به سراغ این موضوع برویم و از نظر واقعیّت خارجى روى مذهب بیندیشیم. اگر به راستى جواب منفى بود، روى انگیزه هاى وجود ذهنى آن فکر کنیم; و از آن جا که انسان دو نوع درک دارد، درکى از راه «خرد» و درکى از طریق «احساسات درونى» که اوّلى را درک «عقلى» و دوّمى را «درک عاطفى» مى توان نامید، باید از هر دو طریق به کاوش این امر بپردازیم:

الف) مذهب و درک عاطفى3ـ محدود بودن این فرضیّه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma