3- تمسّک به روایات جمره عقبه:

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
رمى جمرات در گذشته و حال
5- اگر جمره زمین باشد همان زمین زیر ستونهاست:2- تمسک به استصحاب قهقرى:

بعضى اظهار مى دارند: در چند روایت در مورد جمره عقبه آمده است: «فارمها من قبل وجهها و لا ترمها من اعلاها»(1).

«آن را از طرف مقابل رمى کن نه از طرف بالا».

تعبیر به «وجه» دلیل بر این است که در آنجا ستونى وجود داشته است.

پاسخ: با توجّه به یک نکته پاسخ این گونه استدلالها، و همچنین سؤالات دیگرى که درباره جمره عقبه مطرح است، روشن مى شود. و آن این که:

جمره عقبه در یک سراشیبى تند قرار داشته، یک طرف آن بلند و طرف دیگر پایین بود، به طورى که در بعضى از روایات از آن به «وادى» (درّه) تعبیر شده است.

در روایات آمده است که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در طرف پایین درّه ایستاد و جمره را رمى کرد و از رفتن به طرف بالاى جمره نهى فرمود حتّى از روایات استفاده مى شود براى این که مردم به طرف بالا نروند در آنجا دیوارى ساخته شد و بعداً نیز مسجدى ساختند تا راه را بر کسانى که مى خواهند به طرف بالا بروند ببندند (و شاید فلسفه این حکم آن بوده که اگر گروهى بالا و گروهى پایین قرار مى گرفتند خطر اصابت سنگ براى پایینى ها زیاد بود).

به هر حال کسى که در طرف پائین مى ایستاد، جمره (یعنى محلّ اجتماع سنگها) رو به روى او بود و تعبیر به وجه نیز به همین جهت است و تعبیر به «من اعلاها» مفهومش این است از تپّه بالا بروند و از بالا سنگ به درون جمره پرتاب کنند.

از اینجا نکته دیگرى که براى بعضى شگفت آور شده است نیز روشن مى شود و آن این که مرحوم علاّمه حلّى در «منتهى» فرمود:

«عن الجمهور ان عمر جاء و الزحام عند الجمرة فصعد فرماها من فوقها»:(2)

«اهل سنّت نقل کرده اند که عمر نزد جمره آمد درحالى که اطراف آن ازدحام بود عمر بالا رفت و از بالا آن را رمى کرد».

تعجّب آنها از این نظر است که لابد آنجا ستونى بوده و عمر بالاى ستون رفته و زیر پاى خود را رمى کرده است و حال آن که معنى حدیث این است: «نظر به این که در طرف پایین جمره (در کنار درّه) ازدحام بوده، عمر براى راحتى به طرف بالاى تپّه رفت و از بالا آن را رمى کرد یعنى سنگ را به مرکز اجتماع سنگها پرتاب کرد درحالى که سنّت این بوده که پایین بایستند و از روبه رو رمى کنند».

این که بعضى تصوّر کرده اند مفهومش این است که عمر از ستون بالا رفت و روى ستون ایستاد و از بالا زیر پاى خود را رمى کرد، چیزى است که اگر درست بیاندیشیم تصدیق مى کنیم که هیچ عاقلى دست به چنین کارى نمى زند.

زیرا فرض بر این است که انبوه جمعیّت در اطراف جمره ازدحام کرده اند (و جمره را ستون فرض مى کنیم) و مرتباً سنگها به سوى آن پرتاب مى شود حال یک نفر به کنار ستونها بیاید و بخواهد بالاى آن بایستد و هفت سنگ بزند سپس پایین بیاید و برگردد و به سراغ کار خود برود.

به یقین بدن این شخص کاملاً مجروح خواهد شد حال کدام عقل اجازه مى دهد که کسى به چنین کار خطرناکى دست بزند.

به یقین چنین نبوده بلکه عمر براى این که از ازدحام نجات یابد به بالاى سراشیبى رفت و از آن جا به راحتى سنگها را در جمره یعنى همان مجتمع سنگها پرتاب کرد کارى که خیلى آسان و راحت بود.

 

یکى از علماى فاضل شهرستان در نامه خود چنین مى نویسد: «تحقیق جنابعالى درباره حکم و موضوع متعلّق رمى جمرات را مطالعه کردم، فجزاک اللّه عن الاسلام و الفقهاء خیر الجزاء، ولکن چند نکته براى حقیر مبهم مانده است:

الف) در بعضى از روایات از «جمره عقبى» تعبیر به «عظمى» شده است(3) این تعبیر ممکن است به خاطر بزرگ بودن ستون موجود در آن محل باشد.

 

پاسخ: جمره خواه به معنى ستون باشد یا محلّ اجتماع سنگریزه ها - کما هو الحق - بزرگ و کوچک دارد زیرا هرگاه قطعه زمینى که سنگ بر آن مى ریزند بزرگتر باشد واژه «عظمى» در آن بکار مى رود و اگر کوچکتر باشد از واژه «صغرى» استفاده مى شود.

بنابراین تعبیر به «عظمى» در بعضى از روایت تأثیرى در سرنوشت مسأله مورد بحث ندارد، زمین بزرگ و کوچک، خانه بزرگ و کوچک، راه هاى بزرگ و کوچک، تعبیرات معمولى ما در فارسى است، در عربى نیز شبیه آن دیده مى شود.

هرگاه به تنوّع موارد استعمال کلمه «عظیم» در قرآن مجید مراجعه کنیم، خواهیم دید این واژه به هر چیزى که به نوعى داراى بزرگى، عظمت و وسعت باشد اطلاق مى گردد.

ب) در بعضى از روایات آمده است: «ثم اتت جمرة القصوى التى عند العقبة فارمها من قبل وجهها و لا ترمها من اعلاها»(4).

این تعبیر مى تواند اشاره به ستون باشد که از رمى کردن قسمت بالاى آن نهى شده است.

پاسخ: این تفسیر براى روایت صحیح نیست زیرا اگر مقصود بیان این بود که بالاى آن را رمى نکن، بلکه روبه رو را رمى کن کلمه «من» در اینجا صحیح نبود، باید بگوید: «فارم وجهها و لا ترم اعلاها» زیرا «رمى» فعل متعدّى است و بدون «من» متعدّى مى شود، گفته مى شود: «رمیت الجمرة» هرگز نمى گویند: «رمیت من الجمرة».

 

در نتیجه «من» در این جا اشاره به محلّى است که شخص رمى کننده در آن جا مى ایستد و همان گونه که گفتیم جمره عقبه در وسط یک سراشیبى واقع شده بوده است و دستور داده شد که از طرف پایین که در روبه روى آن واقع مى شد آن را رمى کنند نه از طرف بالا یعنى جمره را دور نزنند و در طرف بالاى تپه قرار نگیرند زیرا سنّت پیامبر (صلى الله علیه وآله) چنین بوده است.

ج) تغییراتى که در مشاعر حج به وجود آمده است به خاطر حسّاسیتى که قاطبه مسلمین نسبت به آن داشته اند همواره مورد توجّه تاریخ نویسان بوده است، بنابراین بعید به نظر مى رسد که ستونى قبلاً وجود نداشته و بعداً ساخته شده و ذکرى از آن در تواریخ نیاید.

پاسخ: همان گونه که با مدارک مختلف ثابت شد ستونها به عنوان تغییر در مشاعر حج نصب نشده، بلکه فقط به عنوان علامت است و خود ما در سفرهاى نخستین حج دیدیم چراغى هم در کنار آن نصب شده بود تا راهنماى شبها باشد.

هم اکنون تابلوهاى متعدد و نشانه هایى (به عنوان علامت) براى تعیین حدود عرفات، منى و مشعر نصب کرده اند که هیچ کس حساسیتى نسبت به آن نشان نداده و نمى دهد زیرا اینها فقط جنبه علامت دارد.

د) انداختن سنگ به صورت «خذف»(5) از جمله مستحبّاتى است

که غالب فقهاى محترم به آن فتوا داده اند و انداختن سنگ به این صورت تناسب با مکان مرتفع دارد نه مکانى که مساوى زمین است.

پاسخ: این حکم مستحب نه تنها هیچ گونه دلالتى بر وجود ستون ندارد زیرا پرتاب سنگ به این صورت هم به سوى ستون ممکن است و هم به سوى قطعه زمین محلّ اجتماع سنگها (مجتمع الحصى) بلکه پرتاب سنگ به این نحو با نفى ستونها سازگارتر است، زیرا اصابت سنگ به ستونها با این روش آن هم از فاصله 10 یا 15 ذراع که در روایت آمده براى غالب افراد مشکل یا غیر ممکن است، ولى پرتاب به سوى حوضچه هاى اطراف ستونها غالباً امکان پذیر است.

خلاصه این که دلیل مزبور اگر بر خلاف مطلوب گوینده دلالت نداشته باشد، دلالتى بر مقصود او ندارد.

 

—–

 


1. وسائل الشیعة، باب 3 از ابواب «رمى جمره عقبه»، ح 1.

2. منتهى، ج 2، ص 732.

3. مانند وسائل الشیعة، ج 10، روایت اول، باب 1، و روایت 4، باب 10 از ابواب «رمى جمرة العقبة».

4. وسائل الشیعة، ج 10، باب 3 از ابواب «رمى جمرة العقبة»، ح 1.

5. «خذف» بر وزن حذف به گفته مشهور علما عبارت از این است که ریگ را در میان انگشت ابهام (شست) و ناخن انگشت سبابه (انگشت اشاره) بگذارند و پرتاب کنند.

 

5- اگر جمره زمین باشد همان زمین زیر ستونهاست:2- تمسک به استصحاب قهقرى:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma