راه هاى کسب سخاوت

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
اخلاق در قرآن جلد 2
اشارهمحدوده سخاوت

این فضیلت اخلاقى مانند سایر فضایل، با تعلیم و تربیت و اندیشه و تفکّر و تمرین و ممارست حاصل مى شود.

توجه به این حقیقت که این اموال و ثروتها، امانتهاى الهى در دست ماست و هیچ کدام دوام و بقایى ندارد، انسان را وا مى دارد با بذل و بخشش، آن را در صندوق امانت الهى، براى روزى که دستها خالى است، ذخیره کند. همچنین دقت در آثار و برکات و پیامدهاى مهمى که براى «سخاوت» در مطالب قبل ذکر شد، مشوّق مؤثرى در امر «سخاوت» است.

مطالعه تاریخ زندگى سخاوتمندان و بخیلان و مقایسه آن دو با یکدیگر و احترام و آبرو و شخصیتى که گروه اول داشتند و ذلّت و بدنامى که دامن گیر گروه دوّم بوده است نیز در ایجاد این «سخاوت اخلاقى» بسیار مؤثر است.

اینها جنبه هاى تعلیماتى این مسئله است; اما از نظر عملى، هر قدر تمرین و ممارست بیشترى در این زمینه شود، توفیق زیادترى در به دست آوردن این فضیلت اخلاقى حاصل مى گردد; زیرا تکرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش، هر چند از راه تحمیل بر نفس خویش باشد، به تدریج به صورت عادت و سپس مبدّل به حالت، و سرانجام به یک ملکه اخلاقى مبدل خواهد گردید.

در ضمن، تربیت پدر و مادر و معلّم و استاد در این زمینه، بسیار مؤثر است. اگر آنها کودکان را از آغاز عمر به «جود» و «سخاوت» عادت دهند، این ملکه، به آسانى در وجود آنها ریشه مى دواند و در بزرگى جزء زندگى آنان مى شود.

در حالات «صاحب بن عبّاد» آمده است که در کودکى هنگامى که مى خواست براى فراگرفتن درس دینى به مسجد برود، همیشه مادرش یک دینار و یک درهم به او مى داد و مى گفت:«این را به اولین فقیرى بده که در مسیر راه خود مى بینى». کم کم این خصلت در وجودش ریشه دار شد تا این که در بزرگى چنان بذل و بخششى مى کرد که همه به او آفرین مى گفتند. اگر کسى بعد از ظهر ماه مبارک رمضان به خانه اش مى آمد، سخاوتش مانع از آن مى شد که کسى بدون خوردن افطار از خانه او بیرون رود. هر روز حدّاقل هزار نفر بر سر سفره او افطار مى کردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام ماههاى سال بود.(1)

از شگفتیهاى دیگر زندگى او چنین نقل مى کنند: «روزى نوشابه براى او آوردند، یکى از نزدیکانش نسبت به آن نوشابه سوء ظن پیدا کرد و گفت: از این نوشابه ننوش; زیرا مسموم است، خدمتکارى که آن قدح را آورده بود، همچنان ایستاده بود. «صاحب بن عباد» به شخصى که ادعاى مسموم بودن آن را مى کرد، گفت: به چه دلیل مى گویى که این مسموم است؟ گفت: بهترین راه این است که کسى که این قدح را آورده و به دست تو داده، مورد آزمایش قرار گیرد و از آن بنوشد، «صاحب» گفت: من به این کار راضى نیستم، آن شخص گفت: به وسیله یک مرغ خانگى آزمایش کن. «صاحب» گفت: کشتن حیوان به این صورت نیز جایز نیست، سپس دستور داد: قدح آب را واژگون کردند و آب را ریختند و به خدمتکار گفت: برو و دیگر در خانه من قدم مگذار; ولى با این حال دستور داد: حقوق او را به طور کامل بپردازند. سپس گفت: هرگز نباید یقین را با شک از بین برد و مجازات به وسیله قطع حقوق، دلیل بر پستى است».(2)

این بحث را با چند حدیث و سخنانى از بعضى از بزرگان پایان مى دهیم:

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «اَلجَنَّةُ دَارُالاَسْخِیاء; بهشت خانه سخاوتمندان است».(3)

امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند که خداوند فرمود:«اِنّى جَوادٌ کریمٌ لایُجَاوِرُنى لَئیمٌ; من بخشنده با سخاوتم، افراد پست و بخیل نمى توانند در جوار من (در بهشت) جاى بگیرند».(4)

در حدیث دیگرى از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) آمده است: «طَعامُ الجَوادِ دَواءٌ وَ طَعامُ البَخیلِ داءٌ; طعام سخاوتمند، دواست و طعام بخیل، درد و بیمارى است».(5)

یکى از عارفان به نام «ابن سمّاک(6)» مى گوید: «عَجِبْتُ لِمَن یَشتَرِىَ الْمَمالیکَ بِمالِهِ وَ لایَشتَرِى َالاَْحرارَ بِمَعروفِهِ; در شگفتم! از کسانى که بردگان را با مال خود خریدارى مى کنند; ولى آزاده ها را با احسان و نیکى، دربند محبّت خود در نمى آورند».(7)

به عربى گفتند: آقا و بزرگ شما کیست؟ گفت: «مَنِ اِحْتَمَلَ شَتْمَنَا وَ اَعطى سَائِلَنَا وَ اَغْضى جَاهِلَنا; کسى که بدگویى هاى ما را تحمل کند و به نیازمندان ببخشد و از اعمال جاهلان چشم پوشى کند».(8)

* * *


1- سفینة البحار، ماده صحب.

2- سفینة البحار، ماده صحب.

3- المحجة البیضاء، جلد 6، صفحه 62.

4- همان مدرک، ص 64.

5- همان مدرک، صفحه 61.

6- «ابن سمّاک» در قرن دوم هجرى در دوران حکومت هارون الرشید زندگى مى کرد و در سال 183 هـ.ق. در کوفه در گذشت (سفینة البحار، ماده سمک).

   مرحوم محدّث قمى در سفینة البحار در شرح حال «ابن سماک»، او را مردى خوش بیان و صاحب مواعظ و اندرزها مى شمرد و از «ابن ابى الحدید» نقل مى کند که او روزى وارد بر هارون شد; هنگامى که چشم هارون به او افتاد، گفت: مرا موعظه کن، (هارون در همین موقع تقاضاى آب کرد). ابن سمّاک اشاره به آب کرد و گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! اگر یک بیمارى داشته باشى که نتوانى آب بنوشى، چه مى کنى؟ گفت: حاضرم نیمى از تمام ملک و حکومتم را بدهم تا این بیمارى برطرف شود; سپس به او گفت: بنوش. هارون آب را نوشید. «ابن سماک» دوباره گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! اگر این آب را که نوشیدى از تو دفع نشود، چه مى کنى؟ گفت: حاضرم نیمى دیگر از حکومتم را براى حل این مشکل بدهم. ابن سمّاک گفت: حکومتى که نیمى از آن فداى نوشیدن آب و نیمى فداى خارج شدن آن شود، چیزى نیست که مردم براى آن بجنگند.

7- همان مدرک، صفحه 65.

8- همان مدرک.

اشارهمحدوده سخاوت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma