آیا اخلاق و روحیات اشخاص ، در سایه تربیت قابل تغییر است ؟
این سؤالى است که سرنوشت علم اخلاق را روشن مى سازد ، زیرا اگر قبول کنیم که اخلاق و روحیات افراد تابع وضع ساختمان روح و جسم آنهاست ، علم اخلاق علم بیهوده اى خواهد بود . اما اگر پذیرفتیم که قابل تغییر است ، اهمیت و ارزش این علم بخوبى روشن خواهد شد .
بعضى از دانشمندان احتمال اول را پذیرفته اند و معتقدند همانطور که برخى درختان مثلا میوه تلخ دارند ، با تربیت باغبان تغییر ماهیت نمى دهند ، بدگوهران و ناپاکدلان نیز با « تربیت » تغییر روحیه نخواهند داد و اگر هم تغییرى پیدا کنند بسیار سطحى است و بزودى به حال اول باز مى گردند !
آنها مى گویند : ساختمان جسم و جان ، رابطه نزدیکى با « اخلاق » دارد ، و در واقع اخلاق هرکس تابع وضع خلقت روح و جسم اوست و به همین دلیل قابل تغییر نیست ! و احادیثى مانند :
« اَلنّاسُ مَعادِنٌ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ »
مردم همچون معادن طلا و نقره اند(1)
را نیز شاهد مدعاى خود قرار مى دهند .
در برابر این طرز تفکر ، اکثریت دانشمندان معتقدند که اخلاق و روحیات اشخاص در سایه تربیت کاملا قابل تغییر مى باشد .
تجربیات فراوانى که روى افراد « فاسد الاخلاق » شده ، نیز این حقیقت را کاملا اثبات کرده است که بر اثر « محیط سالم » و « معاشرت خوب » و « تربیت عالى » بسیارى از افراد شرور و نادرست کاملا اصلاح شده اند ; بعلاوه اگر این نبود تمام دستورهاى آسمانى انبیا و پیشوایان دینى لغو مى شد ، زیرا اینها همه براى تربیت نفوس انسانهاست ; همچنین تمام مجازاتهایى که جنبه تأدیبى دارند و در میان تمام اقوام جهان معمول است ، بیهوده بود !
ما مى بینیم حتى حیوانات درنده و وحشى را در سایه تربیت رام مى کنند و در راههایى برخلاف خلق و خوى اصلى به کار وامى دارند ، چگونه مى توان باور کرد که اخلاق سوء در افراد انسان از درنده خویى حیوانات وحشى ریشه دارتر باشد !
به عقیده ما براى اثبات این مدعا راهى بهتر از این نیست که طرز به وجود آمدن یک « ملکه اخلاقى » را بررسى کنیم تا از همان راه که به وجود مى آید ، راه از بین بردن آن را دریابیم : این را مى دانیم که هر عمل خوب یا بد اثرى موافق خود در روح انسان باقى مى گذارد و روح انسان را به سوى خود « جذب » مى کند ، تکرار یک عمل این اثر را بیشتر مى نماید و کم کم کیفیتى به نام « عادت » حاصل مى شود و اگر بیشتر شود بصورت « ملکه » درمى آید و به این ترتیب تمایل درونى انسان با ریشه دار شدن عادات و ملکات نسبت به انجام عمل بیشتر مى گردد ، این حقیقتى است که تجربه آن را بخوبى ثابت مى کند .
بنابراین چنانکه عادات و ملکات اخلاقى در سایه تکرار عمل تشکیل مى گردد ، از همین طریق قابل زوال است ، یعنى نخست « عمل » سپس « تکرار » و بعد « تشکیل صفت و ملکه اخلاقى » است .
البته تلقین ، تفکر ، تعلیمات صحیح و محیط سالم ـ که آن هم اثر تلقینى دارد ـ در فراهم آوردن زمینه در روح ، براى پذیرش و تشکیل اخلاق خوب بسیار مؤثر است .
1 . مجلسى ، بحارالانوار 61 / 65 ، روایت 51 .