اگر غیبت آنطور که در آغاز بحث گفتیم تفسیر شود ، جنبه « حقّ الناس » داشتن آن کاملا روشن خواهد بود ، زیرا :
اولاً : با این عمل احترام و شخصیت و آبروى شخص مورد بحث کاسته خواهد شد و مسلماً ارزش اینها از نظر عقل و شرع کمتر از ارزش اموال نیست .
ثانیاً : از تشبیه غیبت به خوردن گوشت برادر مؤمن در سوره حجرات نیز روشن مى شود که غیبت مصداق « ظلم » است و ایجاد حق مى کند .
ثالثاً : در روایات متعددى به این مطلب اشاره شده است مانند روایتى که سابقاً درباره « محو حسنات و نقل سیّئات » بواسطه غیبت نقل کردیم و روایت معروف :
« اِنَّ صاحِبَ الْغِیبَةِ لا یُغْفَرُ لَهُ حَتّى یَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ »(1)
غیبت کننده آمرزیده نمى شود تا غیبت شده او را ببخشد .
و روایت نبوى :
« کَفّارَةُ مَنِ اغْتَبْتَهُ اَنْ تَسْتَغْفِرَ لَهُ »(2)
کفاره غیبت این است که براى غیبت شده استغفار کنى .
و روایاتى که ترک غیبت را جزء حقوق مؤمن شمرده است .
به هر حال غیبت یک مصداق روشن ظلم است و بدون رضایت صاحب آن بخشوده نخواهد شد . و از اینجا نتیجه مى گیریم که نباید در این موضوع تردید داشت که کفاره غیبت تنها استغفار و توبه نیست .
آرى اگر هیچگونه طریقى براى طلب حلیّت نباشد و یا بوسیله غیبت عملا لطمه اى به آبرو و حیثیت شخص مورد غیبت وارد نشده باشد ممکن است استغفار کافى باشد .
1 . فیض کاشانى ، محجّة البیضاء 5 / 251 .
2 مجلسى ، بحارالانوار ، جلد75 ، صفحه242 و محجّة البیضاء ، جلد 5 ، صفحه 273 .