براى تشکیل چنین جامعه اى رشد فکرى کافى لازم است که با یک دید وسیع منافع ادغام همه جوامع انسانى را در چنان واحد بزرگى دریابند و نیز رشد اخلاقى کافى لازم است که نقاط اجتناب ناپذیر اختلاف را بخاطر توافق در نقاط مشترک تحمل کرده و هضم نمایند و خویش را با آن تطبیق دهند .
البته موضوع اول یعنى ایمان به اینکه همکارى همه انسانها به سود همه است ، زیاد دشوار نیست ; ولى قسمت دوم یعنى هضم کردن نقاط اختلاف ، چندان سهل و آسان نمى باشد .
توضیح اینکه : درک این مسأله که اگر افراد بشر همه باهم در یک جامعه گِرد آیند مشکلات آنها کمتر و راه حل آن سهلتر خواهد بود چیز مشکلى نیست .
چه اینکه در صورت پراکندگى و جدایى دائماً قسمت مهمى از فعالترین نیروهاى انسانى و اقتصادى آنها به هدر مى رود بسیار ممکن است که میزان نیروهاى به هدر رفته از نصف مجموع نیروها و امکانات آنها هم بیشتر باشد .
مثلا در دنیاى امروز که رقابت شدیدى میان شرق و غرب حکومت مى کند شاید بیش از نیمى از نیروهاى فعال انسانى آنها به صورتهاى زیر مصرف مى گردد .
افراد ارتش ، افراد ذخیره ، سرویسهاى اطلاعاتى و جاسوسى و دستگاههاى وابسته به آنها ، مرزبانى و گمرکها و مبارزه با قاچاق ، دانشمندان و کارگرانى که در صنایع جنگى و شعب وابسته به آن فعالیت مى کنند ، بدیهى است اگر ضرورتى ایجاب نکند این گونه مصارف بیهوده است و هیچ گونه بازده مثبت اجتماعى ندارد .
در دنیاى امروز نیمى از بودجه ها نیز صرف همینها یعنى هزینه هاى دفاعى و جنگى و جاسوسى و رقابتهاى دیگر مى شود .
تازه این در صورتى است که جنگى در دنیا رخ ندهد و گرنه هزینه هایى که صرف جبران اعمال تخریبى در مقیاسهاى کوچک ( جنگهاى محلى ) و مقیاسهاى بزرگ ( جنگهاى جهانى ) مى گردد راستى سرسام آور است .
اینها همه نیروهاى « انسانى » و « اقتصادى » است که کاملا به هدر مى رود و دلیلى جز جدایى جوامع بشرى از یکدیگر ندارد . درست مثل این است که دو مؤسسه تجارتى پنجاه درصد از سرمایه و وقت خود را صرف عقب راندن و کوبیدن یکدیگر کنند ، بدیهى است نتیجه اى جز خسارت هر دو نخواهد داشت .
بنابراین اگر وحدت کاملى در میان همه جوامع انسانى بوجود آید ، در حقیقت « بازده » فعالیتهاى آنها در همه شؤون زندگى به دو برابر افزایش خواهد یافت .
این موضوع را همه بخوبى مى توانند درک کنند و مى توانند نتایج وحدت را دریابند .
اما در مورد مسائل اخلاقى ، شکى نیست که افراد با یکدیگر مختلفند : اختلاف در ذوق ، سلیقه ، طرز تفکر ، طرفدار ملایمت بودن یا طرفدار شدت عمل یا میانه رو بودن ، تفاوت در احساساتى یا تعقلى بودن ، تفاوت در درون گرایى و برون گرایى ، در عاطفى بودن و غیر عاطفى بودن ، در توجه به تشریفات و ظواهر یا بى اعتنایى به آن ، در میزان تمایل به امور مختلف علمى ، اقتصادى و . . .
درست است که با تمرین و ممارست و تربیت ، مى توان تغییرات و تعدیلهایى در ایمان و عواطف و افکار و خواسته هاى افراد مختلف ایجاد کرد ، ولى بالاخره این اختلافات نه قابل انکار است و نه قابل اینکه بطور کلى از بین برود . یعنى همانطور که دو نفر در جهان پیدا نمى شوند که از لحاظ جسمى کاملا شبیه یکدیگر باشند ، هرگز نمى توان دو نفر را پیدا کرد که از تمام جنبه هاى روحى و فکرى و غرایز گوناگون ، یکسان باشند ، تفاوت میان روحها و غرایز و افکار مسلماً از تفاوت در میان جسمها بیشتر است زیرا ساختمان روحى انسان هم پیچیده تر است و هم وسیعتر و طبعاً در چنین ساختمانى نقاط تفاوت بیشتر خواهد بود .
مردمى که مى خواهند در یک جامعه بزرگ جهانى زندگى آمیخته با مسالمت و همکارى نزدیک داشته باشند باید به آن حد از « رشد اخلاقى » برسند که پس از درک این حقایق مربوط به تفاوت ساختمان فکرى و روحى و عاطفى و اخلاقى بتوانند نقاط اختلاف دیگران را تحمل و هضم کنند ; بتوانند خواسته هاى دیگران را هنگام اختلاف نظر در مسائل غیر هدفى همچون خواسته هاى خود ، محترم بشمرند ; هرگز انتظار نداشته باشند که دیگران در همه این موارد از آنها پیروى کرده و یا آنکه خواسته هاى خود را بر آنها تحمیل نمایند یا اینکه به مسائل غیر هدفى رنگ هدف بدهند ; دقت کنید .
گذشت و اغماض و سعه صدر و بلندنظرى و تحمل و نرمى و بردبارى ، امورى است که همه از نظر اخلاقى براى هضم این نقاط اختلاف ، ضرورت کامل دارد .
حتى دو نفر نمى توانند براى مدتى طولانى همکارى نزدیک با یکدیگر داشته باشند مگر اینکه این حقیقت را درک کرده و آمادگى براى استقبال آن داشته باشند .
بدیهى است این آمادگى اخلاقى براى هضم نقاط اختلاف چیزى نیست که با گفتگو بدست آید ، بلکه امورى است که تنها با تهذیب و تربیت که موجب رشد کافى در جهات اخلاقى است امکان پذیر مى باشد .