نظر فلسفه در باره جهش

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
اصول فلسفه وروش رئالیسم - ج1
خاتمه مقالهمسائلى که در این مقاله به ثبوت رسیده به شرح زیر مى‏باشد:
خواصى که براى جهش ذکر شده چنانکه روشن است کلیت ندارند و از میان آنها تنها دو خاصه را مى‏توان با وصف کلیت‏حفظ کرد و آن غیر مترقب بودن حادثه مى‏باشد و تبدل دفعى حرکتى به حرکت دیگر .
و البته مترقب بودن و نبودن پیدایش چیزى یک صفت ذهنى است که ذهن به واسطه نگران بودن و نبودن و در حالت نگرانى به سر بردن و نبردن به شى‏ء مى‏دهد و چنین چیزى را وصف واقعى واقعیات نمى‏شود قرار داد .
تنها مى‏ماند انتقال سریع از حرکتى به سوى حرکت دیگر و به زبان دیگر پیدایش سریع حرکتى میان دو حرکت مخالف که آنها را به همدیگر بسته و ارتباط بدهد و البته این معنى یک واقعیت تازه زائد بر واقعیت‏حرکت نیست که فلسفه که از وجود اشیاء به طور کلى بحث مى‏کند او را مورد بحث قرار دهد و از همین جا روشن خواهد شد که بحث جهش ارزش فلسفى ندارد .
«ح (آرى جهش به معناى دیگر موضوعى است فلسفى و گذشتگان فلاسفه گفته‏اند طفره در حرکت محال است و آن اینست که متحرک بى آنکه قطعه‏اى از قطعات حرکت را بپیماید قطعه سابق وى را به قطعه لاحق پیوندد مثلا حرکتى که مرکب از ده قطعه مى‏باشد قطعه اول را به قطعه دهم پیوند دهد بى آنکه هشت قطعه وسطى را پیموده باشد .
طفره محال است زیرا در مثال نامبرده قطعه دهم داراى فعلیتى است که امکان وى حسب الفرض در قطعه نهم مى‏باشد و تحقق قطعه دهم بى قطعه نهم مستلزم تحقق فعلیتى است که پیش از خود امکان نداشته باشد و امکانى هم که در قطعه یکم موجود است امکان قطعه دوم است نه دهم) ح‏»
توضیح 3- گذشتگان فلاسفه حرکت را به ملاحظه مبدا و فاعلش به حرکت نفسانى و حرکت طبیعى و حرکت قسرى خلاف طبیعت قسمت کرده‏اند و چون قسمت نامبرده در حقیقت قسمت فاعل حرکت مى‏باشد نه خودش از کنجکاوى در آن در این مقاله خوددارى کردیم .
توضیح 4- چنانکه از مباحث گذشته دستگیر شد حرکت که یک واقعیت هنوزى است اگر چه به حسب واقع سیال و قابل انقسام مى‏باشد طبق یک نظر واقعى دیگر پیکره تمام حرکت و همچنین اجزاء حرکت بعد از فرض انقسام دیگر سیلان و قبول انقسام خود را از دست داده تبدیل به یک واقعیت‏خالى از امکان شده و فعلیتى محض و امرى ثابت مى‏گردد و بدیهى است در این صورت چون امکان منتفى مى‏شود دیگر نیازى به علت مادى نداشته و با صورت موجود خود تنها به دو علت فاعلى و غائى احتیاج خواهد داشت .
و از اینجا است که جمعى از دانشمندان علوم مادیه گفته‏اند که قضاوت ما به احتیاج هر حادثه‏اى به علتى از این راه است که اشیاء را فقط با سه بعد درک نموده و از درک بعد چهارم عاجز و زبون مى‏باشیم و اگر چنانچه اشیاء را با چهار بعد درک مى‏کردیم احتیاج به علت را نفى مى‏کردیم .
چنانکه پیدا است مراد این دانشمندان این است که چون ما اجزاء زمان بعد چهارم را به حسب نظر جمع نمى‏توانیم جمع کنیم و هر جزء از زمان را که رکن وجود حادثه مقارن خودش مى‏باشد پس از جزء دیگر درک مى‏کنیم از این روى در عموم حوادث جریان و سیلان درک نموده هر حادثه را علت‏حادثه بعدى مى‏دانیم و اگر هر چهار بعد را درک مى‏کردیم هر حادثه را در جاى خودش بى جریان و به شکل ثابت دیده نیازمند به علت‏یعنى به وقوع حادثه قبلى فرض نمى‏کردیم پس قانون علت و معلول در حقیقت و نسبت به نظر ما که اشیاء را با سه بعد درک مى‏کنیم ارزش دارد و گر نه اشیاء یعنى حرکات به حسب واقع دانه‏هاى ریزند که پهلوى هم چیده شده‏اند و هیچگونه ارتباط و اتصالى به همدیگر ندارند که حاجت به علت را ایجاب کند .
با تامل کافى در اطراف این سخن روشن خواهد شد که بناى وى به دو نظریه استوار است :
اول: ترکب ماده و انرژى از اجزاء و ما در بحثهاى گذشته بیان کردیم که این بحثهاى فلسفى هیچگونه ارتباطى به ترکب نامبرده ندارد .
دوم: اینکه علت منحصر است به علت مادى و ما در مباحث علت و معلول ثابت کردیم که غیر از علت مادى و صورى دو علت دیگر داریم که هیچ حادثه‏اى را از آنها استغنا نیست و آنها علت فاعلى و علت غائى مى‏باشند .
خاتمه مقالهمسائلى که در این مقاله به ثبوت رسیده به شرح زیر مى‏باشد:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma